Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
escapist	گریز گرای
escapists	گریز گرای
Other Matches
transit bearing	گرای انتقالی گرای عبور کشتی یا هواپیما
skeptic	شک گرای
realistic	تحقق گرای
dermotropic	پوست گرای
feudal	تیول گرای
separatist	جدا گرای
socialist	جامعه گرای
socialists	جامعه گرای
capitalists	سرمایه گرای
theist	یزدان گرای
theocentric	خدا گرای
solipsist	نفس گرای
incalescent	گرما گرای
realistically	راستین گرای
realistically	تحقق گرای
centralist	مرکز گرای
centralists	مرکز گرای
egalitarian	تساوی گرای
realistic	راستین گرای
lipophilic	چربی گرای
realists	راستین گرای
realists	تحقق گرای
materialists	ماده گرای
oxyphile	اسید گرای
oxyphil	اسید گرای
materialist	ماده گرای
militarists	جنگ گرای
militarist	جنگ گرای
meliorist	بهبود گرای
magnetic azimuth	گرای مغناطیسی
realist	تحقق گرای
photophilic	نور گرای
extroverts	برون گرای
segregationist	جدایی گرای
saprophytic	پوده گرای
ruralist	روستا گرای
relative bearing	گرای نسبی
progressivist	پیشرفت گرای
realist	راستین گرای
pragmatist	مصلحت گرای
pneumotropic	ریه گرای
extrovert	برون گرای
communalist	اشتراکی گرای
structuralist	ساخت گرای
compass azimuth	گرای مغناطیسی
supremacists	برتری گرای
halophile	ابشور گرای
grid bearing	گرای شبکه
doctrinaire	ایین گرای
nationalists	ملت گرای
nationalist	ملت گرای
grid azimuth	گرای شبکه
evolutionist	فرگشت گرای
assumed azimuth	گرای فرضی
supremacist	برتری گرای
back azimuth method	گرای وارونه
equalitarian	تساوی گرای
compass direction	گرای مغناطیسی
heliotrope	افتاب گرای
individualist	فرد گرای
ultramodernist	فرانو گرای
unitarian	توحید گرای
unitary	توحید گرای
structuralists	ساخت گرای
sectarian	فرقه گرای
nudist	برهنگی گرای
impressionist	برداشت گرای
true azimuth	گرای حقیقی
capitalist	سرمایه گرای
impressionists	برداشت گرای
individualists	فرد گرای
visionary	الهامی رویا گرای
visionaries	الهامی رویا گرای
hygrophyte	گیاه رطوبت گرای
regionalist	منطقهای ناحیه گرای
reactionaries	مخالفت گرای بی منطق
reactionary	مخالفت گرای بی منطق
corrected azimuth	گرای تصحیح شده
regionalistic	منطقهای ناحیه گرای
true azimuth	سمت حقیقی گرای جغرافیایی
closing azimuth error	اشتباه گرای بستن پیمایش
compass azimuth	گرای قطب نمای کشتی
imperialistic	استعمار گرای بهره جویانه
azimuth angle	زاویه گرای نجومی هواپیما
azimuth	گرای نجومی راس القدم
back azimuth method	گرای معکوس در اخراج اشعه
traditionalists	پیرو روایات وسنن سنت گرای
traditionalist	پیرو روایات وسنن سنت گرای
conversion angle	زاویه تبدیل گرای مسیر ناو
layihg azimuth	گرای روانه کردن لوله توپ
quixotic	ارمان گرای وابسته به دان کیشوت
militarist	ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
militarists	ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
gyroscopes	وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
gyroscope	وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
introvert	شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts	شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
ozone	نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
escapes	گریز
get away	گریز
escaped	گریز
loop	گریز
fly-by-night	شب گریز
allusions	گریز
subterfuge	گریز
subterfuges	گریز
escapement	گریز
lubricious	گریز پا
flight	گریز
chevy	گریز
elopement	گریز
evasions	گریز
elusion	گریز
elopements	گریز
escape	گریز
aposteophe	گریز
allusion	گریز
leakage	گریز
scampering	گریز
scampered	گریز
jink	گریز
digression	گریز
scampers	گریز
leg bail	گریز
evasion	گریز
scamper	گریز
loop hole	گریز
scuttle	گریز
truancy	گریز
scuttling	گریز
scuttled	گریز
side step	گریز
desertion	گریز
escaping	گریز
abscondence	گریز
ineluctable	نا گریز
metabasis	گریز
misogynists	زن گریز
misogynist	زن گریز
leakages	گریز
scuttles	گریز
escape convention	قرارداد گریز
misogynous	متنفر از زن زن گریز
esc	کاراکتر گریز
eludible	قابل گریز
prison breaker	زندان گریز
dodage	گریز با توپ
negative movement reflex	بازتاب گریز
parthian shaft or shot	تیرهنگام گریز
parthian shaft or shot	جنگ و گریز
corticofugal	قشر گریز
contrifuge	گریز از مرکز
escape character	کاراکتر گریز
escape charaoter	دخشه گریز
escape clause	شرط گریز
escapists	گریز گرایانه
Luddite	پیشرفت گریز
to run off	گریز زدن
to put by	گریز زدن
velocity of escape	سرعت گریز
glycophyte	نمک گریز
to give leg	گریز زدن
fugue reaction	واکنش گریز
loup	گریز خیززدن
ineludible	گریز ناپذیر
evasible	گریز زدنی
Luddites	پیشرفت گریز
escape velocity	سرعت گریز
escape code	رمز گریز
escapist	گریز گرایانه
evading	گریز از دشمن
running fight	جنگ و گریز
escaped	گریز فرار
hit-and-run	جنگ و گریز
hit and run	جنگ و گریز
misanthropes	انسان گریز
escaping	گریز فرار
misanthrope	انسان گریز
getaway	گریز فرار
misanthrope	مردم گریز
escape	گریز فرار
getaways	گریز فرار
drive	گریز پا به توپ
guy	فرار گریز
guys	فرار گریز
evasion	گریز زنی
evades	گریز از دشمن
evasions	گریز زنی
drives	گریز پا به توپ
loophole	راه گریز
loopholes	راه گریز
unsociable	مردم گریز
unsocial	مردم گریز
apostrophize	گریز زدن
centrifuges	مرکز گریز
evade	گریز از دشمن
dodging	گریز زدن
misanthropes	مردم گریز
dodges	گریز زدن
dodged	گریز زدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com