Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
Other Matches
pretend
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
bill
گزارش جریان دعوی
bills
گزارش جریان دعوی
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
go to law
اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
departure report
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
sue
دعوی کردن
sues
دعوی کردن
quarrelling
دعوی کردن
sued
دعوی کردن
set up claim to
دعوی کردن
quarrelled
دعوی کردن
quarreling
دعوی کردن
suing
دعوی کردن
quarrels
دعوی کردن
quarreled
دعوی کردن
quarrel
دعوی کردن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
شروع به دعوی کردن
disaffirm
ترک دعوی کردن
disclaiming
ترک دعوی کردن
disclaims
ترک دعوی کردن
quarrelled
دعوی کردن منازعه
disclaim
ترک دعوی کردن
disclaimed
ترک دعوی کردن
quarrel
دعوی کردن منازعه
litigating
طرح دعوی کردن
traverses
تکذیب کردن دعوی
lodge a complaint
اقامه دعوی کردن
quarreled
دعوی کردن منازعه
subduct
ترک دعوی کردن
quarreling
دعوی کردن منازعه
quarrelling
دعوی کردن منازعه
traversing
تکذیب کردن دعوی
litigates
طرح دعوی کردن
litigated
طرح دعوی کردن
litigate
طرح دعوی کردن
relinquish
ترک دعوی کردن
relinquished
ترک دعوی کردن
relinquishes
ترک دعوی کردن
traverse
تکذیب کردن دعوی
pretend to
دعوی یا ادعا کردن
relinquish a claim
ترک دعوی کردن
traversed
تکذیب کردن دعوی
quarrels
دعوی کردن منازعه
dismissal
عزل مختومه کردن دعوی
pretending
بخود بستن دعوی کردن
pretend
بخود بستن دعوی کردن
to pretend to wisdom
دعوی عقل یا حکمت کردن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
dismissals
عزل مختومه کردن دعوی
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to start quarrelling
<idiom>
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
bring a suit against a person
اقامه دعوی علیه کسی کردن
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
lodge a complaint against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
redundancies
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancy
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
edited
تصحیح کردن تنظیم کردن
adjusting
تعدیل کردن تنظیم کردن
aligns
تنظیم کردن تطبیق کردن
edit
تصحیح کردن تنظیم کردن
adjusts
تعدیل کردن تنظیم کردن
controls
نظارت کردن تنظیم کردن
align
تنظیم کردن تطبیق کردن
controlling
نظارت کردن تنظیم کردن
to balance out
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
control
نظارت کردن تنظیم کردن
aligning
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned
تنظیم کردن تطبیق کردن
disaffirm
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
processor
کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
regulates
تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
to put in to shape
تنظیم کردن
regularizing
تنظیم کردن
regularizes
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
regularises
تنظیم کردن
redact
تنظیم کردن
calibrating
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
classifies
تنظیم کردن
calibrates
تنظیم کردن
calibrated
تنظیم کردن
tunes
تنظیم کردن
calibrate
تنظیم کردن
to set out
تنظیم کردن
regulating
تنظیم کردن
regularised
تنظیم کردن
make out
تنظیم کردن
formulating
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
formulated
تنظیم کردن
lineup
تنظیم کردن
formulate
تنظیم کردن
attending
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
attends
تنظیم کردن
set up
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
to draw out
تنظیم کردن
lay down
تنظیم کردن
to draw up
تنظیم کردن
adjusts
تنظیم کردن
regulated
تنظیم کردن
to make out
تنظیم کردن
regulate
تنظیم کردن
adjusting
تنظیم کردن
regiments
تنظیم کردن
adjustments
تنظیم کردن
regiment
تنظیم کردن
adjust
تنظیم کردن
adjustment
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
write
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
action report
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
ranging
تنظیم تیر کردن
preset
از پیش تنظیم کردن
draw up
کارها را تنظیم کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
reconstituted
تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes
تنظیم مقیاس کردن
tune up
موتور را تنظیم کردن
reconstitute
تنظیم مقیاس کردن
spot
تنظیم تیر کردن
spots
تنظیم تیر کردن
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
adjustments
تنظیم و میزان کردن
pre-set
از پیش تنظیم کردن
reconstituting
تنظیم مقیاس کردن
pre-setting
از پیش تنظیم کردن
pre-sets
از پیش تنظیم کردن
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
replenishing
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishes
تنظیم کردن روغن سلاحها
zeros
روی صفر تنظیم کردن
adjusting
میزان کردن تنظیم کنید
replenish
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenished
تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts
میزان کردن تنظیم کنید
order
سفارش دادن تنظیم کردن
to draw up a contract
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
sight in
تنظیم کردن دید در تفنگ
zero
روی صفر تنظیم کردن
zeroes
روی صفر تنظیم کردن
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurizing
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
mount
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
indicting
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indict
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
timing
تنظیم زمان عمل کردن موتور
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
mounts
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
indicts
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pressurizes
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com