Dictiornary-Farsi | گزارش خلاصه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
wrap up	گزارش خلاصه


Other Matches

departure report	گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
action report	گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
spot report	گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
epitomist	شخصی که کتابی را خلاصه کند خلاصه نویس
report generator	گزارش ساز ایجادکننده گزارش
report generator	گزارش زایی گزارش گیری
digests	خلاصه کردن و شدن خلاصه
digesting	خلاصه کردن و شدن خلاصه
digested	خلاصه کردن و شدن خلاصه
digest	خلاصه کردن و شدن خلاصه
visualreport	گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
mortar report	گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
amplifying report	گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
outlines	خلاصه خلاصه کردن
outline	خلاصه خلاصه کردن
outlined	خلاصه خلاصه کردن
outlining	خلاصه خلاصه کردن
cargo outturn report	گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
shelling report	گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
reports	گزارش
report generator	گزارش زا
recitetion	گزارش شز
report	گزارش
account	گزارش
reportage	گزارش
reported	گزارش
condensation	خلاصه
scantling	خلاصه
synopsis	خلاصه
synopses	خلاصه
resume	خلاصه
resumed	خلاصه
resumes	خلاصه
resuming	خلاصه
summary	خلاصه
summaries	خلاصه
abridgment	خلاصه
upshot	خلاصه
quintes sence	خلاصه
in short	خلاصه
in fine	خلاصه
in one world	خلاصه
in one word	خلاصه
in a word	خلاصه
brief	خلاصه
briefed	خلاصه
ens	خلاصه
briefer	خلاصه
briefest	خلاصه
comprisal	خلاصه
compendium	خلاصه
shorter	خلاصه
short	خلاصه
extraction	خلاصه
abstracts	:خلاصه
survey	خلاصه
roundup	خلاصه
roundups	خلاصه
surveyed	خلاصه
surveys	خلاصه
abstract	:خلاصه
fleeting <adj.>	خلاصه
shortest	خلاصه
succinct <adj.>	خلاصه
short <adj.>	خلاصه
curt <adj.>	خلاصه
concise <adj.>	خلاصه
abstracting	:خلاصه
epitome	خلاصه
brief description	خلاصه
action	گزارش وضع
internal report	گزارش داخلی
press report	گزارش خبری
management report	گزارش مدیریت
hot report	گزارش مهم
error report	گزارش خطا
final report	گزارش نهایی
periodic report	گزارش دورهای
flash report	گزارش انی
actions	گزارش وضع
story	روایت گزارش
command report	گزارش فرماندهی
edit line	خط گزارش وضعیت
commentaries	گزارش رویداد
journals	گزارش روزانه
journal	گزارش روزانه
report	گزارش دادن
accident reporting	گزارش حادثه
detailed report	گزارش مشروح
bruit	گزارش سروصدا
blue bell	گزارش بدرفتاری
blue bell	گزارش جنایت
blue bark	گزارش حرکت
annual report	گزارش سالیانه
annual report	گزارش سالانه
an incomprehensive report	گزارش کوتاه
commentary	گزارش رویداد
quarterly report	گزارش سه ماهه
report	گزارش دیدبانی
expertise	گزارش اهل فن
status report	گزارش وضعیت
returns	گزارش رسمی
returns	گزارش دادن
reports	گزارش دادن به
reported	گزارش دیدبانی
reports	گزارش دیدبانی
turn in <idiom>	گزارش دادن
returning	گزارش رسمی
returning	گزارش دادن
situation report	گزارش وضعیت
viva voting	گزارش شفاهی
viva report	گزارش شفاهی
survey report	گزارش بازرسی
technical report	گزارش فنی
to give forth	گزارش دادن
report	گزارش دادن به
minute	گزارش وقایع
account	اهمیت گزارش
reported	گزارش دادن
returned	گزارش رسمی
submit a report	گزارش دادن
visualreport	گزارش بصری
reported	گزارش دادن به
reports	گزارش دادن
report file	فایل گزارش
report program	برنامه گزارش
report generator	مولد گزارش
logs	گزارش سفرهواپیما
report progarm generator	تولیدبرنامه گزارش
report progarm generator	مولدبرنامه گزارش
return	گزارش رسمی
return	گزارش دادن
subemit a report	گزارش دادن
report generation	تولید گزارش
report writer	گزارش نویسی
returned	گزارش دادن
rpg	مولدبرنامه گزارش
reportable	گزارش دادنی
school report	گزارش اموزشگاه
log	گزارش سفرهواپیما
report writer	نویسنده گزارش
compendiously <adv.>	بصورت خلاصه
briefly	بطور خلاصه
curtly <adv.>	بصورت خلاصه
summary card	کارت خلاصه
sketch	شرح خلاصه
prospectus	خلاصه اگهی
summation	مقامی خلاصه
synopsize	خلاصه کردن
briefly <adv.>	بصورت خلاصه
sketches	شرح خلاصه
sketch	خلاصه ملخص
curtly <adv.>	بطور خلاصه
briefly <adv.>	بطور خلاصه
compendiously <adv.>	بطور خلاصه
sketched	خلاصه ملخص
sketched	شرح خلاصه
summary	خلاصه وضعیت
summary	خلاصه مختصر
sketches	خلاصه ملخص
summarization	خلاصه سازی
all in all <idiom>	به طور خلاصه
compend	خلاصه زبده
compressible	خلاصه شدنی
condensate	خلاصه شده
digester	خلاصه کننده
to sum up	خلاصه اینکه
intelligence summary	خلاصه اطلاعاتی
pemican	اطلاعات خلاصه
pemmican	اطلاعات خلاصه
precipitousness work	خلاصه نویسی
precipitousness work	خلاصه سازی
briefly speaking	بطور خلاصه
apercu	خلاصه مختصر
synoptic	خلاصه اجمال
prospectuses	خلاصه اگهی
syllabus	خلاصه مفید
syllabuses	خلاصه مفید
concept	خلاصه خط مشی
concepts	خلاصه خط مشی
to sum up	بطور خلاصه
condensed	خلاصه شده
abridged	خلاصه شده
abridgement	خلاصه مجمل
abstracter	خلاصه کننده
precis	خلاصه نوشتن
summaries	خلاصه مختصر
schemata	خلاصه نمودار
sums	روی هم خلاصه
condensing	خلاصه کردن
outlining	نقشه خلاصه
sum	خلاصه نمودن
outlines	خلاصه پیرامون
outlines	نقشه خلاصه
summarised	خلاصه کردن
sum	روی هم خلاصه
outlined	خلاصه پیرامون
summarises	خلاصه کردن
summarising	خلاصه کردن
summarize	خلاصه کردن