English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 229 (24 milliseconds)
English Persian
report گزارش دادن به
reported گزارش دادن به
reports گزارش دادن به
Search result with all words
flag جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
return گزارش دادن
returned گزارش دادن
returning گزارش دادن
returns گزارش دادن
observer گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
report گزارش دادن
reported گزارش دادن
reports گزارش دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
relate گزارش دادن شرح دادن
relates گزارش دادن شرح دادن
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
misreport اشتباه گزارش دادن
subemit a report گزارش دادن
submit a report گزارش دادن
to give forth گزارش دادن
turn in <idiom> گزارش دادن
to report [to a body] گزارش دادن [به اداره ای]
to give an account of گزارش و توضیح دادن
Other Matches
departure report گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
spot report گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
report generator گزارش زایی گزارش گیری
report generator گزارش ساز ایجادکننده گزارش
mortar report گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
amplifying report گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
visualreport گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
cargo outturn report گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
shelling report گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
account گزارش
report generator گزارش زا
report گزارش
reports گزارش
reportage گزارش
reported گزارش
recitetion گزارش شز
minute گزارش وقایع
final report گزارش نهایی
flash report گزارش انی
commentary گزارش رویداد
reported گزارش دیدبانی
reports گزارش دیدبانی
situation report گزارش وضعیت
action گزارش وضع
report گزارش دیدبانی
technical report گزارش فنی
logs گزارش سفرهواپیما
hot report گزارش مهم
status report گزارش وضعیت
log گزارش سفرهواپیما
account اهمیت گزارش
survey report گزارش بازرسی
annual report گزارش سالانه
actions گزارش وضع
school report گزارش اموزشگاه
blue bell گزارش جنایت
accident reporting گزارش حادثه
report progarm generator تولیدبرنامه گزارش
management report گزارش مدیریت
quarterly report گزارش سه ماهه
return گزارش رسمی
story روایت گزارش
detailed report گزارش مشروح
command report گزارش فرماندهی
an incomprehensive report گزارش کوتاه
blue bell گزارش بدرفتاری
periodic report گزارش دورهای
blue bark گزارش حرکت
visualreport گزارش بصری
press report گزارش خبری
journal گزارش روزانه
viva voting گزارش شفاهی
journals گزارش روزانه
bruit گزارش سروصدا
annual report گزارش سالیانه
wrap up گزارش خلاصه
expertise گزارش اهل فن
returned گزارش رسمی
report file فایل گزارش
report writer گزارش نویسی
returns گزارش رسمی
error report گزارش خطا
report program برنامه گزارش
report writer نویسنده گزارش
reportable گزارش دادنی
edit line خط گزارش وضعیت
report progarm generator مولدبرنامه گزارش
viva report گزارش شفاهی
internal report گزارش داخلی
report generation تولید گزارش
returning گزارش رسمی
report generator مولد گزارش
commentaries گزارش رویداد
rpg مولدبرنامه گزارش
evaluation report گزارش ارزیابی وضعیت
exception reporting گزارش گیری مخصوص
docking report گزارش تعمیر ناو
weekly progress report گزارش هفتگی کار
reportedly طبق گزارش یا شایعه
call-up دستور ارسال گزارش
call up دستور ارسال گزارش
flash report گزارش برق اسا
contact report گزارش اخذ تماس
aircraft accident report گزارش سانحه هوایی
call-ups دستور ارسال گزارش
draft report گزارش نیمه نهایی
annual financial statement گزارش مالی سالانه
According to the riport . بقرار این گزارش
snap report گزارش فوری یا انی
bill گزارش جریان دعوی
bills گزارش جریان دعوی
super visum corporis گزارش معاینه جسد
logbook گزارش روزانه سفرکشتی
progress report گزارش پیشرفت کار
project technical report گزارش فنی پروژه
project technical report گزارش فنی طرح
progress reporting گزارش پیشرفت کار
journal book دفتر گزارش روزانه
schedule report گزارش زمانبندی شده
logs گزارش سفرنامه کشتی
hearing رسیدگی بمحاکمه گزارش
reportable items اقلام قابل گزارش
report of survey گزارش تحقیقات یا بررسیها
periodic intelligence report گزارش نوبهای اطلاعاتی
log گزارش سفرنامه کشتی
hearings رسیدگی بمحاکمه گزارش
interim report گزارش پیشرفت کار
docking report گزارش عملیات تعمیراتی در حوضچه
daily progress report گزارش روزانه پیشرفت کار
he gave an a of the battle گزارش ان جنگ راشرح داد
critic report گزارش نتیجه جلسه انتقاد
contact report گزارش تماس با هواپیمای دشمن
report generator برای تامین گزارش کامل
request mast گزارش از طریق سلسله مراتب
fitness report گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
returning گزارش نهایی هیات تحقیق
air control and reporting center (c.r.c. مرکز کنترل و گزارش هوایی
returned گزارش نهایی هیات تحقیق
returns گزارش نهایی هیات تحقیق
return گزارش نهایی هیات تحقیق
neither report was correct هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
journals گزارش تمام ارتباط به یک ترمینال
this report is incredible این گزارش را نمیتوان باورکرد
city article گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
system log گزارش روزانه عملیات سیستم
journal گزارش تمام ارتباط به یک ترمینال
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
charting گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
nudets سیستم کشف و گزارش انفجارات اتمی
charts گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
i saw the report in the rough من پیش نویس این گزارش رادیدم
[results were] satisfactory رضایت بخش [در یادداشت گزارش کنترل]
inkling اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
charted گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
White Papers گزارش هیئت دولت نامه سفید
White Paper گزارش هیئت دولت نامه سفید
rpg Program Report تولیدکننده برنامه گزارش
chart گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
The details of the report were verified by the police. جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
collision detection تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
air raid reporting control ship گشتی کنترل کننده گزارش حملات هوایی
aerographer شخصی که وضع هوا وامواج را به کشتی گزارش میدهد
negatives گزارش منفی نسخه فیلم عکاسی یا شیشه عکس
negative گزارش منفی نسخه فیلم عکاسی یا شیشه عکس
pagination روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
cirvis دستورات مخابراتی که برای گزارش مشاهدات اطلاعاتی تهیه می شوند
print chart فرمی که برای شرح قالب گزارش خروجی از یک چاپگربکار می رود
This compares to a total of 36 cases reported in 2009. همانند آن بطور کلی ۳۶ موارد در سال ۲۰۰۹ گزارش شده بود.
logs گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
whats' up در رهگیری هوایی یعنی علت حادثه را گزارش کنید یا وضع چطور است
log گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
feasibility امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
processor کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
writes خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
sentinels 1-علامت گذار یا چاپگر بخش خاص داده .2-پرچمی که وضعیت ثبات را پس از عملیات ریاضی یا منط قی گزارش میدهد
sentinel 1-علامت گذار یا چاپگر بخش خاص داده .2-پرچمی که وضعیت ثبات را پس از عملیات ریاضی یا منط قی گزارش میدهد
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
cargo outturn message پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
control and reporting center تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
reports گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
basic communication گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
development support library امکانات خودکار که با ان یک منشی برنامه نویسی فایلهای توسعه برنامه را که شامل نسخههای اصلی مجموعههای تست داده واسناد گزارش میباشدنگهداری میکند
financial statement صورت مالی گزارش مالی
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com