Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
tack tall	گزاف گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
Other Matches
heavier	گزاف
stupendous	گزاف
mouth filling	گزاف
exorbitant	گزاف
rodomontade	گزاف
extortionary	گزاف
extravagant	گزاف
talll	گزاف
unconscionable	گزاف
immense	گزاف
bombastic	گزاف
heavy	گزاف
heavies	گزاف
vainglory	گزاف
extortionate	گزاف
fustain	گزاف
costlier	گزاف
costliest	گزاف
costly	گزاف
high flown	گزاف
heaviest	گزاف
exaggeratory	گزاف گو
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
mickey	لاف و گزاف
grandiloquent	گزاف گوی
fancy price	بهای گزاف
rhodomontade	گزاف گویی
rodomontade	گزاف گویی
fustian	سخن گزاف
steepest	گزاف فرو کردن
bounces	جست گزاف گویی
bounced	جست گزاف گویی
bounce	جست گزاف گویی
high	وافر گران گزاف
grandiloquence	گزاف گویی مبالغه
hyperbole	غلو گزاف گویی
extravaganzas	فانتزی گزاف گویی
extravaganza	فانتزی گزاف گویی
steep	گزاف فرو کردن
highs	وافر گران گزاف
highest	وافر گران گزاف
rack rent	اجازه گزاف بستن بر
magniloquence	قلمبه نویسی گزاف گویی
bounces	پریدن گزاف گویی کردن
bluser out	با لاف گزاف ادعا کردن
bounced	پریدن گزاف گویی کردن
flim flam	هرزه درایی گزاف گویی
bounce	پریدن گزاف گویی کردن
kitsch	پر نمایش و پر لاف و گزاف ولی سطحی
outherod	در لاف و گزاف یا سخت دلی از هیرودیس گرو بردن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
prohibitive price	بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
get out	گفتن
informing	گفتن
inform	گفتن
mouths	گفتن
mouthing	گفتن
mouthed	گفتن
rehearse	گفتن
say	گفتن
mouth	گفتن
let out <idiom>	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
informs	گفتن
relate	گفتن
relates	گفتن
iteration	گفتن
adduse	گفتن
pshaw	اه گفتن
saith	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearses	گفتن
rehearsing	گفتن
utterances	گفتن
utterance	گفتن
bubble	گفتن
utters	گفتن
tells	گفتن
says	گفتن
to weep out	گفتن
to tell a story	گفتن
bubbling	گفتن
vituperate	بد گفتن
tell	گفتن
viyuperate	بد گفتن
utter	گفتن
bubbled	گفتن
telling-off	گفتن
bubbles	گفتن
uttered	گفتن
to give utterance to	گفتن
reviled	ناسزا گفتن
salutes	تهنیت گفتن
saluting	تهنیت گفتن
speak	سخن گفتن
twaddle	چرند گفتن
overstate	اغراق گفتن در
speaks	سخن گفتن
reviles	ناسزا گفتن
revile	ناسزا گفتن
adulate	مدح گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
bootlick	تملق گفتن از
commiserate	تسلیت گفتن بر
commiserated	تسلیت گفتن بر
commiserates	تسلیت گفتن بر
commiserating	تسلیت گفتن بر
interject	بطورمعترضه گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
avouch	اشکارا گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
allegorize	مثل گفتن
saluted	تهنیت گفتن
salute	تهنیت گفتن
weasels	دروغ گفتن
confides	محرمانه گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
screams	ناگهانی گفتن
swear	ناسزا گفتن
confide	محرمانه گفتن
confided	محرمانه گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
giggle	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
scream	ناگهانی گفتن
communing	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
overstated	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
weasel	دروغ گفتن
overstating	اغراق گفتن در
swears	ناسزا گفتن
whiff	دروغ گفتن
commune	راز دل گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
communed	راز دل گفتن
giggling	سخن گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
to tell the truth	راست گفتن
to yell out	با نعره گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
unreel	باز گفتن
walk out on	ترک گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
tell the truth	حقیقت را گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
doxologize	ستایش گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
outvoice	موثرترسخن گفتن از
panegyrize	مدح گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
rime	شعر گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
speak the trurh	راست گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
misstate	غلط گفتن
enounce	به صراحت گفتن
fabulize	افسانه گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
mant	با لکنت گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
sweet talk	تملق گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to make a remark	سخن گفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com