English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (19 milliseconds)
English Persian
develop گسترش دادن
develops گسترش دادن
to unfold گسترش دادن
to grow [into] گسترش دادن [به]
to develop [into] گسترش دادن [به]
Search result with all words
expansion توسعه گسترش دادن کشیدن
redeployment گسترش مجدد دادن
space گسترش دادن متن
spaces گسترش دادن متن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
relocation تجدید گسترش دادن
deploy اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
To extend the scope of ones activities . میدان عملیات خودرا گسترش دادن
Other Matches
deployment operating base پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
force tabs نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
dispersal گسترش
line of deployment خط گسترش
deploys گسترش
expansion گسترش
deploying گسترش
deploy گسترش
promotions گسترش
development گسترش
develops گسترش
expanses گسترش
developments گسترش
promotion گسترش
extension گسترش
extensions گسترش
develop گسترش
spreads گسترش
spread گسترش
propagation گسترش
deployment گسترش
expanse گسترش
expansion گسترش انبساط
deployment diagram طرح گسترش
expansion path مسیر گسترش
extensibility گسترش پذیری
bank expansion گسترش بانکی
eco development بوم گسترش
deployment diagram دیاگرام گسترش
credit expansion گسترش اعتبار
circumfuse گسترش یافتن
prompt deployment گسترش مناسب
disposition ارایشات گسترش
prompt deployment گسترش فوری
deployed گسترش یافته
flank development گسترش جناحی
wide-angle عدسی گسترش
wide angle عدسی گسترش
expansible گسترش پذیر
development plan طرح گسترش
expansion گسترش توسعه
abroad گسترش یافته
accrue گسترش یافتن
spreads گسترش یافتن
deployment تفرقه گسترش
spread گسترش یافتن
job enlargement گسترش شغلی
applied <adj.> <past-p.> گسترش یافته
appointed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
deployed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
develop گسترش وضعیت
develops گسترش وضعیت
outspread گسترش یافتن
inserted <adj.> <past-p.> گسترش یافته
accrues گسترش یافتن
accruing گسترش یافتن
vertical expansion گسترش عمودی
widening of capital گسترش سرمایه
deploys گسترش یافتن
deploying گسترش یافتن
deploy گسترش یافتن
widening of market گسترش بازار
image speard گسترش تصویر
path of expansion مسیر گسترش
generation افرینش گسترش
generations افرینش گسترش
sign extension گسترش علامت
installed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
expanding industry صنعت در حال گسترش
elater خاصیت انبساط و گسترش
generate گسترش یافتن افریدن
dispersion تفرقه گسترش یکان
redeployment تجدید گسترش کردن
automatic volume expansion گسترش خودکار صدا
bank development گسترش شبکه بانکی
generated گسترش یافتن افریدن
generates گسترش یافتن افریدن
to spread [across] [over] گسترش یافتن [سرتاسر]
generating گسترش یافتن افریدن
flare angle زاویه گسترش یا گشادگی
growth company شرکت در حال گسترش
spreads بسط وتوسعه یافتن گسترش
extensible آنچه قابل گسترش است
spread بسط وتوسعه یافتن گسترش
expandable آنچه قابل گسترش باشد
battery groung pattern طرح گسترش توپهای اتشبار
open ranks گسترش باز درسواره نظام
deployed مستقر گسترش یافته در روی زمین
breeding grounds محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding ground محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
extend قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extending قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extends قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
basic plus نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
remedial maintenance باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
problem child فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
disposition صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
metastasize گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
EEMS در یک IBM PC پیشرفت EMS روش استاندارد گسترش حافظه اصلی مناسب با PC
monroe doctrine سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
scalable software برنامه کاربردی گروهی که میتواند کاربردن بیشتری را روی شبکه بدون نیاز به گسترش نرم افزار جدید جا دهد
secure hypertext transfer protocol گسترش پروتکل ارسالی HTTP که امکان وجود یک بخش کدگذاری شده بین جستجوگر وب کاربر و وب سرور امن را ایجاد میکند
proliferation سیستم گسترش اتمی یاگسترش تولید اتمی
metastasis هجوم مرض گسترش میکرب مرض
diamond formation ارایش لوزی شکل گسترش لوزی
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
pan american union سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
gun displacement جابجایی توپها گسترش توپها
expansion joint درز گسترش درز گشایش
controlled fragmentation مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
repeater وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
ecosystem development گسترش بوم سازگان سازگان بوم گسترد
expanding economy اقتصاد در حال توسعه اقتصاد در حال گسترش
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
vase design طرح گلدانی [طرح های اولیه آن به حدود چهارصد سال پیش باز می گردد و وجه مشترک طرح های گلدانی استفاده از یک یا چند گلدان در متن فرش بوده که انواع پیچک و گل ها از درون آن به اطراف فرش گسترش می یابد.]
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
expands توسعه دادن بسط دادن
relate گزارش دادن شرح دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
empowers اختیار دادن وکالت دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com