Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
prompt deployment
گسترش فوری
Other Matches
deploys
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deployment operating base
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
force tabs
نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
immediate
<adj.>
فوری
snap shot
فوری
instanter
فوری
urgently
فوری
urgent
فوری
acute
<adj.>
فوری
spontaneous
فوری
spot
فوری
spots
فوری
prompts
فوری
unintermediate
<adj.>
فوری
prompt
فوری
intuitive
<adj.>
فوری
posthaste
فوری
sudden
فوری
prompted
فوری
instantaneous
<adj.>
فوری
scram
فوری رفتن
real time
بازده فوری
snapshot
عکس فوری
scrams
فوری رفتن
hasty
عجولانه فوری
cash prompt
نقد فوری
instantaneous reaction
واکنش فوری
instantaneous photograph
عکس فوری
immediate mission
تک فوری هوایی
immediate message
پیام فوری
snapshots
عکس فوری
emergency care
مراقبتهای فوری
snap shooter
عکاس فوری
snap shot
عکس فوری
speedy trial
دادرسی فوری
urgent priority
تقدم فوری
cash spot
نقد فوری
inst
مخفف فوری
prompt payment
پرداخت فوری
spot test
ازمایش فوری
prompt delivery
تحویل فوری
pistolgraph
عکس فوری
immediate action
عملیات فوری
immediate memory
حافظه فوری
emergency priority
تقدم فوری
immediate
خیلی فوری
deployment
گسترش
promotions
گسترش
promotion
گسترش
develop
گسترش
expansion
گسترش
propagation
گسترش
spread
گسترش
line of deployment
خط گسترش
spreads
گسترش
develops
گسترش
expanse
گسترش
developments
گسترش
deploys
گسترش
deploying
گسترش
deploy
گسترش
development
گسترش
expanses
گسترش
extensions
گسترش
dispersal
گسترش
extension
گسترش
snapshoot
عکس فوری گرفتن
snapshoot
تیر فوری انداختن
the letter is urgent
نامه فوری است
immediate addressing
ادرس دهی فوری
snap report
گزارش فوری یا انی
quick set
گرفتن فوری بتن
immediate mission
ماموریت فوری هوایی
pistolgraph
دستگاه عکس فوری
payable immediately
قابل پرداخت فوری
immediate action
عکس العمل فوری
snap shot
عکس فوری گرفتن
upsurge
قیام فوری وناگهانی
snapping
گرفتن عکس فوری
I need them urgently.
من آنها را فوری میخواهم.
red alert
آژیر خطر فوری
red alerts
آژیر خطر فوری
snapped
گرفتن عکس فوری
snaps
گرفتن عکس فوری
snap
گرفتن عکس فوری
ready service
اماده به استفاده فوری
path of expansion
مسیر گسترش
vertical expansion
گسترش عمودی
to grow
[into]
گسترش دادن
[به]
to develop
[into]
گسترش دادن
[به]
job enlargement
گسترش شغلی
widening of capital
گسترش سرمایه
widening of market
گسترش بازار
applied
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
appointed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
deployed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
inserted
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
installed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
sign extension
گسترش علامت
to unfold
گسترش دادن
prompt deployment
گسترش مناسب
flank development
گسترش جناحی
develop
گسترش وضعیت
wide-angle
عدسی گسترش
generation
افرینش گسترش
accrue
گسترش یافتن
accruing
گسترش یافتن
generations
افرینش گسترش
deployment
تفرقه گسترش
eco development
بوم گسترش
deployment diagram
طرح گسترش
deployment diagram
دیاگرام گسترش
outspread
گسترش یافتن
develops
گسترش وضعیت
bank expansion
گسترش بانکی
credit expansion
گسترش اعتبار
develops
گسترش دادن
circumfuse
گسترش یافتن
disposition
ارایشات گسترش
wide angle
عدسی گسترش
abroad
گسترش یافته
development plan
طرح گسترش
accrues
گسترش یافتن
spread
گسترش یافتن
deployed
گسترش یافته
deploys
گسترش یافتن
deploying
گسترش یافتن
expansion
گسترش توسعه
deploy
گسترش یافتن
image speard
گسترش تصویر
expansion
گسترش انبساط
extensibility
گسترش پذیری
develop
گسترش دادن
expansible
گسترش پذیر
spreads
گسترش یافتن
expansion path
مسیر گسترش
Please reply as a matter of urgency.
لطفا فوری پاسخ دهید.
To demand prompt payment.
تقاضای پرداخت فوری کردن
tea bags
پاکت محتوی چای فوری
tea bag
پاکت محتوی چای فوری
spot price
قیمت برای فروش فوری
exigent
محتاج به اقدام یا کمک فوری
redeployment
گسترش مجدد دادن
elater
خاصیت انبساط و گسترش
flare angle
زاویه گسترش یا گشادگی
relocation
تجدید گسترش دادن
space
گسترش دادن متن
expanding industry
صنعت در حال گسترش
growth company
شرکت در حال گسترش
to spread
[across]
[over]
گسترش یافتن
[سرتاسر]
generate
گسترش یافتن افریدن
generated
گسترش یافتن افریدن
spaces
گسترش دادن متن
generating
گسترش یافتن افریدن
bank development
گسترش شبکه بانکی
redeployment
تجدید گسترش کردن
automatic volume expansion
گسترش خودکار صدا
generates
گسترش یافتن افریدن
dispersion
تفرقه گسترش یکان
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
emergency
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
expansion
توسعه گسترش دادن کشیدن
spreads
بسط وتوسعه یافتن گسترش
open ranks
گسترش باز درسواره نظام
spread
بسط وتوسعه یافتن گسترش
expandable
آنچه قابل گسترش باشد
extensible
آنچه قابل گسترش است
battery groung pattern
طرح گسترش توپهای اتشبار
spot sale
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
This company guarantees prompt delivery of goods.
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
emergency
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
A rapid response would be appreciated.
از پاسخ فوری قدردانی می کنیم.
[اصطلاح رسمی]
emergencies
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
to get down to the nitty-gritty
[to get down to brass tacks]
<idiom>
فوری به اصل مطلب رسیدن
[اصطلاح روزمره]
deployed
مستقر گسترش یافته در روی زمین
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
inquiry processing
فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
reflex force
نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
breeding grounds
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
extend
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extending
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extends
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
breeding ground
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
readout
دریافت فوری اطلاعات پردازش شده قابل عرضه بازخوانی
basic plus
نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
dead line
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
remedial maintenance
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
metastasize
گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
problem child
فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
disposition
صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
accelerating pump
پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
monroe doctrine
سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی
EEMS
در یک IBM PC پیشرفت EMS روش استاندارد گسترش حافظه اصلی مناسب با PC
dot
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dotting
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
scalable software
برنامه کاربردی گروهی که میتواند کاربردن بیشتری را روی شبکه بدون نیاز به گسترش نرم افزار جدید جا دهد
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com