English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 221 (12 milliseconds)
English Persian
spread گسترش یافتن
spreads گسترش یافتن
accrue گسترش یافتن
accrues گسترش یافتن
accruing گسترش یافتن
deploy گسترش یافتن
deploying گسترش یافتن
deploys گسترش یافتن
outspread گسترش یافتن
circumfuse گسترش یافتن
to spread [across] [over] گسترش یافتن [سرتاسر]
Search result with all words
spread بسط وتوسعه یافتن گسترش
spreads بسط وتوسعه یافتن گسترش
generate گسترش یافتن افریدن
generated گسترش یافتن افریدن
generates گسترش یافتن افریدن
generating گسترش یافتن افریدن
deploy اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
metastasize گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
Other Matches
deployment operating base پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
force tabs نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
spreads گسترش
deploy گسترش
developments گسترش
expanses گسترش
expanse گسترش
develops گسترش
propagation گسترش
deploying گسترش
extensions گسترش
line of deployment خط گسترش
extension گسترش
deploys گسترش
development گسترش
develop گسترش
spread گسترش
dispersal گسترش
expansion گسترش
promotions گسترش
deployment گسترش
promotion گسترش
installed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
prompt deployment گسترش مناسب
develops گسترش وضعیت
to unfold گسترش دادن
path of expansion مسیر گسترش
disposition ارایشات گسترش
deployment تفرقه گسترش
wide-angle عدسی گسترش
expansion گسترش انبساط
develops گسترش دادن
develop گسترش وضعیت
develop گسترش دادن
deployment diagram دیاگرام گسترش
expansion گسترش توسعه
widening of market گسترش بازار
widening of capital گسترش سرمایه
vertical expansion گسترش عمودی
deployed گسترش یافته
wide angle عدسی گسترش
generation افرینش گسترش
generations افرینش گسترش
sign extension گسترش علامت
bank expansion گسترش بانکی
abroad گسترش یافته
to grow [into] گسترش دادن [به]
flank development گسترش جناحی
extensibility گسترش پذیری
expansion path مسیر گسترش
expansible گسترش پذیر
job enlargement گسترش شغلی
eco development بوم گسترش
development plan طرح گسترش
deployment diagram طرح گسترش
credit expansion گسترش اعتبار
image speard گسترش تصویر
appointed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
applied <adj.> <past-p.> گسترش یافته
deployed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
inserted <adj.> <past-p.> گسترش یافته
prompt deployment گسترش فوری
to develop [into] گسترش دادن [به]
flare angle زاویه گسترش یا گشادگی
redeployment تجدید گسترش کردن
redeployment گسترش مجدد دادن
expanding industry صنعت در حال گسترش
bank development گسترش شبکه بانکی
dispersion تفرقه گسترش یکان
elater خاصیت انبساط و گسترش
growth company شرکت در حال گسترش
relocation تجدید گسترش دادن
automatic volume expansion گسترش خودکار صدا
spaces گسترش دادن متن
space گسترش دادن متن
expandable آنچه قابل گسترش باشد
battery groung pattern طرح گسترش توپهای اتشبار
open ranks گسترش باز درسواره نظام
expansion توسعه گسترش دادن کشیدن
extensible آنچه قابل گسترش است
deployed مستقر گسترش یافته در روی زمین
To extend the scope of ones activities . میدان عملیات خودرا گسترش دادن
extending قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extends قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
breeding ground محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
extend قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
breeding grounds محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
basic plus نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
problem child فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
disposition صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
remedial maintenance باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
monroe doctrine سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی
EEMS در یک IBM PC پیشرفت EMS روش استاندارد گسترش حافظه اصلی مناسب با PC
scalable software برنامه کاربردی گروهی که میتواند کاربردن بیشتری را روی شبکه بدون نیاز به گسترش نرم افزار جدید جا دهد
secure hypertext transfer protocol گسترش پروتکل ارسالی HTTP که امکان وجود یک بخش کدگذاری شده بین جستجوگر وب کاربر و وب سرور امن را ایجاد میکند
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
proliferation سیستم گسترش اتمی یاگسترش تولید اتمی
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
discovered یافتن
discover یافتن
discovers یافتن
find یافتن
finds یافتن
discovering یافتن
detect یافتن
detects یافتن
detected یافتن
detecting یافتن
metastasis هجوم مرض گسترش میکرب مرض
diamond formation ارایش لوزی شکل گسترش لوزی
expanding بسط یافتن
expands بسط یافتن
attains دست یافتن
expand بسط یافتن
attaining دست یافتن
conquering پیروزی یافتن بر
attained دست یافتن
attain دست یافتن
get out رهایی یافتن
conquer پیروزی یافتن بر
specialization تخصص یافتن
prefers ترجیح یافتن
preferring ترجیح یافتن
prefer ترجیح یافتن
overpowers استیلا یافتن بر
overpowered استیلا یافتن بر
overpower استیلا یافتن بر
recuperating بهبودی یافتن
recuperates بهبودی یافتن
recuperated بهبودی یافتن
recuperate بهبودی یافتن
realised تحقق یافتن
hold out بسط یافتن
dwindles تدریجاکاهش یافتن
dwindled تدریجاکاهش یافتن
dwindle تدریجاکاهش یافتن
relaxing تخفیف یافتن
relaxes تخفیف یافتن
relax تخفیف یافتن
lay hands on something چیزی را یافتن
look oneself again بهبود یافتن
pick up health بهبود یافتن
meliorate بهبود یافتن
protend امتداد یافتن
terminates خاتمه یافتن
misalign تغییر یافتن
dwindling تدریجاکاهش یافتن
rises خاتمه یافتن
hunt out با جستجو یافتن
transcend برتری یافتن
immix امیزش یافتن
realising تحقق یافتن
keep one's head above water رهایی یافتن
transcends برتری یافتن
transcending برتری یافتن
transcended برتری یافتن
realize تحقق یافتن
realized تحقق یافتن
realizes تحقق یافتن
realizing تحقق یافتن
to alter [to] تغییر یافتن
rise خاتمه یافتن
realises تحقق یافتن
conquers پیروزی یافتن بر
acceded راه یافتن
recover بهبودی یافتن
reduces کاهش یافتن
reduces تقلیل یافتن
scant تخفیف یافتن
reducing کاهش یافتن
reducing تقلیل یافتن
diverges انشعاب یافتن
diverged انشعاب یافتن
diverge انشعاب یافتن
tense تشدید یافتن
tensed تشدید یافتن
tenser تشدید یافتن
tenses تشدید یافتن
tensest تشدید یافتن
reduce تقلیل یافتن
recovering بهبودی یافتن
shrinks کاهش یافتن
achieving دست یافتن
achieves دست یافتن
achieved دست یافتن
achieve دست یافتن
reduce کاهش یافتن
luxuriating شکوه یافتن
end خاتمه یافتن
luxuriates شکوه یافتن
ended خاتمه یافتن
luxuriated شکوه یافتن
ends خاتمه یافتن
luxuriate شکوه یافتن
shrink کاهش یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com