Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (6 milliseconds)
English
Persian
loose
گشاد
looser
گشاد
loosest
گشاد
loose fitting
گشاد
loose-fitting
گشاد
broad
گشاد
broader
گشاد
broadest
گشاد
wide
گشاد
wider
گشاد
widest
گشاد
Other Matches
straddled
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddles
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
To walk with ones feet wide apart.
گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes.
با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
straddled
گشاد با زی
reamer
گشاد کن
straddle
گشاد با زی
straddles
گشاد با زی
straddles
گشاد نشستن
straddle
گشاد نشستن
slopping
شلوار گشاد
dilatant
گشاد شونده
bigmouthed
دهن گشاد
slop
شلوار گشاد
straddled
گشاد نشستن
wide mouthed
دهن گشاد
slopped
شلوار گشاد
bell mouthed
دهن گشاد
stretchier
گشاد شونده
stretchiest
گشاد شونده
reaming
گشاد کردن
spacious
جامع گشاد
ream
گشاد کردن
pajamas
شلوار گشاد
stretchy
گشاد شونده
slip-ons
لباس گشاد
slip on
لباس گشاد
dilate
گشاد کردن
dilates
گشاد کردن
dilating
گشاد کردن
oxbags
شلوار خیلی گشاد
wide-eyed
دارای چشم گشاد
varicosity
گشاد شدگی سیاهرگ
dolman sleeve
استین گشاد و اویخته
dalmatic
خرقه استین گشاد
clump block
قرقره دهان گشاد
carboy
تنگ دهن گشاد
mason jar
کوزه دهن گشاد
mother hubbard
لباس گشاد زنانه
oxford bags
شلوار خیلی گشاد
astraddle
دارای پای گشاد
to let out
افشاکردن گشاد کردن
wide eyed
دارای چشم گشاد
slackest
کساد کردن گشاد
jar
کوزه دهن گشاد
jar
شیشه دهن گشاد
Wellington
چکمه دهان گشاد
jarred
شیشه دهن گشاد
jars
کوزه دهن گشاد
jars
شیشه دهن گشاد
capacious
گنجایش دار گشاد
robe
لباس بلند و گشاد
jarred
کوزه دهن گشاد
blouses
پیراهن یاجامه گشاد
robes
لباس بلند و گشاد
sacked
پیراهن گشاد و کوتاه
sacks
پیراهن گشاد و کوتاه
slacks
کساد کردن گشاد
blouse
پیراهن یاجامه گشاد
slack
کساد کردن گشاد
sack
پیراهن گشاد و کوتاه
varix variously
سیاهرگ گشاد شده
risking
گشاد بازی بخطر انداختن
scrawls
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawl
خط خطی کردن گشاد نشستن
To widen a road .
جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
straddles
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
To spend recklessly ( prodigally ) .
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
sprawl
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawling
گشاد نشستن هرزه روییدن
risks
گشاد بازی بخطر انداختن
carronade
یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد
sprawls
گشاد نشستن هرزه روییدن
straddled
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
straddle
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
risked
گشاد بازی بخطر انداختن
risk
گشاد بازی بخطر انداختن
These shoes are too big for me .
این کفشها برایم گشاد است
krater
کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
raglan
پالتو استین گشاد سبک و فراخ
rochet
جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان
My shoes stretched after wearing them for a couple of days .
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
varicosity
جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
The shoes are a size too big for my feet.
کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
She likes loose - fitting dresses .
از لباس های گشاد خوشش نمی آید
chimere
خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ
bloomer
شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
slop
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopped
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopping
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
The position is over his head . he cannot cope with it .
این شغل برای سرش خیلی گشاد است ( از توانائی اوبیرون است )
bayed
دهانه خلیج دهانه گشاد
bays
دهانه خلیج دهانه گشاد
bay
دهانه خلیج دهانه گشاد
baying
دهانه خلیج دهانه گشاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com