English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
straddle گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddled گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddles گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
Other Matches
To walk with ones feet wide apart. گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes. با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
looser گشاد
loose گشاد
broad گشاد
reamer گشاد کن
straddles گشاد با زی
straddle گشاد با زی
loosest گشاد
straddled گشاد با زی
loose-fitting گشاد
wide گشاد
widest گشاد
loose fitting گشاد
broadest گشاد
broader گشاد
wider گشاد
dilate گشاد کردن
dilates گشاد کردن
stretchier گشاد شونده
bell mouthed دهن گشاد
dilating گشاد کردن
bigmouthed دهن گشاد
stretchy گشاد شونده
straddles گشاد نشستن
stretchiest گشاد شونده
straddle گشاد نشستن
reaming گشاد کردن
slop شلوار گشاد
slip-ons لباس گشاد
spacious جامع گشاد
slip on لباس گشاد
ream گشاد کردن
dilatant گشاد شونده
straddled گشاد نشستن
slopped شلوار گشاد
slopping شلوار گشاد
pajamas شلوار گشاد
wide mouthed دهن گشاد
to let out افشاکردن گشاد کردن
slackest کساد کردن گشاد
jar شیشه دهن گشاد
wide eyed دارای چشم گشاد
wide-eyed دارای چشم گشاد
jar کوزه دهن گشاد
capacious گنجایش دار گشاد
slacks کساد کردن گشاد
blouses پیراهن یاجامه گشاد
blouse پیراهن یاجامه گشاد
jarred کوزه دهن گشاد
jarred شیشه دهن گشاد
Wellington چکمه دهان گشاد
mother hubbard لباس گشاد زنانه
robes لباس بلند و گشاد
oxbags شلوار خیلی گشاد
carboy تنگ دهن گشاد
varix variously سیاهرگ گشاد شده
oxford bags شلوار خیلی گشاد
robe لباس بلند و گشاد
sack پیراهن گشاد و کوتاه
astraddle دارای پای گشاد
mason jar کوزه دهن گشاد
varicosity گشاد شدگی سیاهرگ
dalmatic خرقه استین گشاد
jars کوزه دهن گشاد
sacked پیراهن گشاد و کوتاه
sacks پیراهن گشاد و کوتاه
dolman sleeve استین گشاد و اویخته
jars شیشه دهن گشاد
slack کساد کردن گشاد
clump block قرقره دهان گشاد
risks گشاد بازی بخطر انداختن
scrawled خط خطی کردن گشاد نشستن
carronade یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد
risking گشاد بازی بخطر انداختن
risked گشاد بازی بخطر انداختن
straddle میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
To widen a road . جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
risk گشاد بازی بخطر انداختن
scrawls خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawls گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawling گشاد نشستن هرزه روییدن
straddles میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
scrawl خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawl گشاد نشستن هرزه روییدن
straddled میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
To spend recklessly ( prodigally ) . گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
scrawling خط خطی کردن گشاد نشستن
rochet جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان
raglan پالتو استین گشاد سبک و فراخ
krater کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
These shoes are too big for me . این کفشها برایم گشاد است
The shoes are a size too big for my feet. کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
varicosity جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
She likes loose - fitting dresses . از لباس های گشاد خوشش نمی آید
chimere خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ
bloomer شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
slopped هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopping هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slop هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
The position is over his head . he cannot cope with it . این شغل برای سرش خیلی گشاد است ( از توانائی اوبیرون است )
bayed دهانه خلیج دهانه گشاد
baying دهانه خلیج دهانه گشاد
bay دهانه خلیج دهانه گشاد
bays دهانه خلیج دهانه گشاد
pickets جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picket جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picketed جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
ido not feel my legs نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
bail out کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
be under way ایستادن
to stand by ایستادن
abides ایستادن
abided ایستادن
to come to a stand ایستادن
aby ایستادن
abye ایستادن
to fetch up ایستادن
stand ایستادن
ceasing ایستادن
seogi ایستادن
stops ایستادن
stopping ایستادن
stopped ایستادن
ceases ایستادن
ceased ایستادن
cease ایستادن
stop ایستادن
to stand at gaze خیره ایستادن
to stand behind پشت سر ایستادن
to stand in the gap دررخنه ایستادن
to stand fast محکم ایستادن
team line up به صف ایستادن تیم
hunker سرپا ایستادن
standing room جای ایستادن
haehiji daeh ایستادن ازاد
haktari seogi ایستادن لک لک وار
kiba dachi ایستادن سوارکارانه
lie off دور ایستادن
fudo dachi محکم ایستادن
lineup به صف ایستادن تیم
To come to a halt(standstI'll). ازحرکت ایستادن.
heisoku daeh ایستادن خبردار
moa seogi خبردار ایستادن
pyeonhi seogi موازی ایستادن
outstand بیشتر ایستادن
To stand in a queue (line). توی صف ایستادن
shiko dachi ایستادن دایرهای
stagnate از جنبش ایستادن
bail up ایستادن دراختیارغارتگر
ap seogi ایستادن معمولی
line-up به ترتیب ایستادن
line-ups به ترتیب ایستادن
hustings جای ایستادن و
draw up سیخ ایستادن
queues در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued در صف گذاشتن در صف ایستادن
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
queue در صف گذاشتن در صف ایستادن
stagnating از جنبش ایستادن
stagnated از جنبش ایستادن
basophobia هراس از ایستادن
stagnates از جنبش ایستادن
line up به ترتیب ایستادن
stances طرز ایستادن درتوپزنی
stance طرز ایستادن درتوپزنی
stops ایستادن توقف کردن
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
to stand by one's promise سر قول خود ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
sanchin dachi ایستادن ساعت شنی
kukutsu dachi ایستادن در مقابل حریف
to come to a بحالت خبردار ایستادن
To stand to attention. خبر دار ایستادن
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
stop ایستادن توقف کردن
joo choo seogi ایستادن اسب سواری
beom seogi گربه سان ایستادن
line-ups ردیف ایستادن تیم
to stand one's ground بر سر دلیل خود ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise . سر قول خود ایستادن
to kick ones heels چشم براه ایستادن
To stand like rock . مانند کوه ایستادن
stopping ایستادن توقف کردن
stopped ایستادن توقف کردن
koa seogi ایستادن قلاب وار
To stand firm. To stick to ones gun. سفت وسخت ایستادن
to stand by ایستادن وتماشا کردن
neko ashi dachi ایستادن گربه سان
to stand at [by] the window کنار پنجره ایستادن
stopovers در وسط راه ایستادن
to queue [line] up for tickets برای بلیط در صف ایستادن
abide by one's word سر قول خود ایستادن
zenkatsu dachi ایستادن متمایل به جلو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com