Total search result: 204 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
risk |
گشاد بازی بخطر انداختن |
risked |
گشاد بازی بخطر انداختن |
risking |
گشاد بازی بخطر انداختن |
risks |
گشاد بازی بخطر انداختن |
|
|
Other Matches |
|
jeopard |
بخطر انداختن بمخاطره انداختن |
jeopardising |
بخطر انداختن |
jeopardize |
بخطر انداختن |
jeopardized |
بخطر انداختن |
jeopardizing |
بخطر انداختن |
jeopardises |
بخطر انداختن |
hazard |
بخطر انداختن |
hazarded |
بخطر انداختن |
jeopardizes |
بخطر انداختن |
hazarding |
بخطر انداختن |
jeopardised |
بخطر انداختن |
hazards |
بخطر انداختن |
To spend recklessly ( prodigally ) . |
گشاد بازی کردن ( ولخرجی ) |
billiard point |
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن |
frame |
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ |
straddle |
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن |
straddled |
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن |
straddles |
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن |
out of bound play |
به جریان انداختن بازی |
adjourns |
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت |
adjourn |
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت |
adjourned |
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت |
adjourning |
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت |
To walk with ones feet wide apart. |
گشاد گشاد راه رفتن |
open frame |
هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها |
netball |
بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن |
She stared at him with wide eyes. |
با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود |
predicament position |
بخطر افتادن |
to rush any one into danger |
کسیرا بخطر کشانیدن |
drops |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
dropped |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
drop |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
dropping |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
shinny |
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی |
harlequinade |
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی |
misplay |
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن |
gamesmanship |
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی |
cutthroat |
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند |
game |
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود |
bring down |
به زمین انداختن حریف انداختن شکار |
widest |
گشاد |
broadest |
گشاد |
loosest |
گشاد |
broader |
گشاد |
straddles |
گشاد با زی |
straddle |
گشاد با زی |
loose fitting |
گشاد |
broad |
گشاد |
straddled |
گشاد با زی |
looser |
گشاد |
loose |
گشاد |
wider |
گشاد |
wide |
گشاد |
loose-fitting |
گشاد |
reamer |
گشاد کن |
shinney |
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود |
fire fight |
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی |
to make a trick |
با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی] |
kiss in the ring |
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد |
dib |
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند |
inning |
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ |
dilating |
گشاد کردن |
slip-ons |
لباس گشاد |
slip on |
لباس گشاد |
dilatant |
گشاد شونده |
pajamas |
شلوار گشاد |
slop |
شلوار گشاد |
slopped |
شلوار گشاد |
slopping |
شلوار گشاد |
ream |
گشاد کردن |
bigmouthed |
دهن گشاد |
spacious |
جامع گشاد |
reaming |
گشاد کردن |
bell mouthed |
دهن گشاد |
wide mouthed |
دهن گشاد |
stretchiest |
گشاد شونده |
straddled |
گشاد نشستن |
straddles |
گشاد نشستن |
straddle |
گشاد نشستن |
dilates |
گشاد کردن |
stretchier |
گشاد شونده |
stretchy |
گشاد شونده |
dilate |
گشاد کردن |
crampet game |
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج |
charlatanic |
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی |
harlepuinade |
نمایش لال بازی ودلقک بازی |
dolman sleeve |
استین گشاد و اویخته |
oxbags |
شلوار خیلی گشاد |
slacks |
کساد کردن گشاد |
slack |
کساد کردن گشاد |
to let out |
افشاکردن گشاد کردن |
mason jar |
کوزه دهن گشاد |
wide-eyed |
دارای چشم گشاد |
carboy |
تنگ دهن گشاد |
wide eyed |
دارای چشم گشاد |
mother hubbard |
لباس گشاد زنانه |
capacious |
گنجایش دار گشاد |
robes |
لباس بلند و گشاد |
jars |
کوزه دهن گشاد |
Wellington |
چکمه دهان گشاد |
astraddle |
دارای پای گشاد |
blouses |
پیراهن یاجامه گشاد |
blouse |
پیراهن یاجامه گشاد |
jar |
کوزه دهن گشاد |
jar |
شیشه دهن گشاد |
robe |
لباس بلند و گشاد |
jarred |
کوزه دهن گشاد |
jarred |
شیشه دهن گشاد |
dalmatic |
خرقه استین گشاد |
sacks |
پیراهن گشاد و کوتاه |
sacked |
پیراهن گشاد و کوتاه |
sack |
پیراهن گشاد و کوتاه |
jars |
شیشه دهن گشاد |
varicosity |
گشاد شدگی سیاهرگ |
varix variously |
سیاهرگ گشاد شده |
oxford bags |
شلوار خیلی گشاد |
clump block |
قرقره دهان گشاد |
slackest |
کساد کردن گشاد |
carronade |
یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد |
To widen a road . |
جاده یی را گشاد کردن ( تعریض ) |
sprawl |
گشاد نشستن هرزه روییدن |
sprawling |
گشاد نشستن هرزه روییدن |
sprawls |
گشاد نشستن هرزه روییدن |
straddles |
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی |
scrawls |
خط خطی کردن گشاد نشستن |
scrawling |
خط خطی کردن گشاد نشستن |
scrawl |
خط خطی کردن گشاد نشستن |
straddle |
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی |
straddled |
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی |
scrawled |
خط خطی کردن گشاد نشستن |
horrified |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
horrifies |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
horrify |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
horrifying |
بهراس انداختن به بیم انداختن |
steer roping |
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین |
rochet |
جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان |
These shoes are too big for me . |
این کفشها برایم گشاد است |
raglan |
پالتو استین گشاد سبک و فراخ |
krater |
کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی |
She likes loose - fitting dresses . |
از لباس های گشاد خوشش نمی آید |
pajamas |
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند |
The shoes are a size too big for my feet. |
کفشها یک نمره برای پایم گشاد است |
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . |
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند. |
varicosity |
جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند |
Bureaucracy . Red tape . |
کاغذ بازی ( قرطاس بازی ) |
bloomer |
شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده |
chimere |
خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ |
slopping |
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان |
slop |
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان |
slopped |
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان |
let down |
پایین انداختن انداختن |
batting order |
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت |
The position is over his head . he cannot cope with it . |
این شغل برای سرش خیلی گشاد است ( از توانائی اوبیرون است ) |
round robin (tournament or contest) <idiom> |
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند |
baying |
دهانه خلیج دهانه گشاد |
bay |
دهانه خلیج دهانه گشاد |
bayed |
دهانه خلیج دهانه گشاد |
bays |
دهانه خلیج دهانه گشاد |
set the game |
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش |
set the score |
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش |
souse |
انداختن |
spilled or spilt |
انداختن |
fells |
انداختن |
felling |
انداختن |
blob |
لک انداختن |
hurl |
انداختن |
fling |
انداختن |
floriate |
گل انداختن در |
flings |
انداختن |
retroject |
پس انداختن |
flinging |
انداختن |
felled |
انداختن |
hurled |
انداختن |
run home |
جا انداختن |
hurls |
انداختن |
jaculate |
انداختن |
fell |
انداختن |
to hew down |
انداختن |
to lay by the heels |
بر انداختن |
let fall |
انداختن |
to leave out |
انداختن |
relegating |
انداختن |
relegates |
انداختن |
relegated |
انداختن |
relegate |
انداختن |
to let drop |
انداختن |
to let fall |
انداختن |
to pick off |
تک تک انداختن |
to play a searchlight |
انداختن |
lash vt |
انداختن |
to put back |
پس انداختن |
hewn |
انداختن |
lay away |
انداختن |
leave out |
انداختن |
to fire off a postcard |
انداختن |
spills |
انداختن |
spilling |
انداختن |
slings |
انداختن |
rut |
خط انداختن |
ruts |
خط انداختن |