Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (2 milliseconds)
English
Persian
moment of inertia
گشتاور ماند
angular mass
گشتاور ماند
[فیزیک]
rotational inertia
گشتاور ماند
[فیزیک]
Other Matches
inertia
ماند
remanence
پس ماند
residues
پس ماند
residue
پس ماند
inertial force
نیروی ماند
that borders upon madness
اینکاربدیوانگی می ماند
it was left unfinished
ناتمام ماند
he did not open his lips
خاموش ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
آب که یک جا ماند مى گندد.
magnetic inertia
پس ماند مغناطیسی
residual magnetism
مغناطیس پس ماند
storing
می باقی می ماند
store
می باقی می ماند
torque
گشتاور
moment
گشتاور
moments
گشتاور
mass
جرم ماند
[فیزیک]
principal moment of inertia
لنگر اصلی ماند
proper mass
جرم ماند
[فیزیک]
it was snowed under
زیر برف ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
داغش به دلم ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through.
زنده خواهد ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry .
سرش بی کلاه ماند
He wisely stayed at home .
عقل کردودرمنزل ماند
intrinsic mass
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
جرم ماند
[فیزیک]
principal axis of inertia
محور اصلی ماند
invariant mass
جرم ماند
[فیزیک]
torsional moment
گشتاور پیچشی
rotation moment
گشتاور چرخشی
multiple moment
گشتاور چندگانه
rolling moment
گشتاور غلطشی
moment of inertia
گشتاور اینرسی
magnetic moment
گشتاور مغناطیسی
moment of force
گشتاور نیرو
moment of a magnet
گشتاور مغناطیسی
moment of a force
گشتاور یک نیرو
restoring moment
گشتاور برگشتی
moment index
نمای گشتاور
moment coefficient
ضریب گشتاور
moment arm
بازوی گشتاور
moment of inertia
گشتاور لختی
moment of a dipole
گشتاور دو قطبی
torque
گشتاور پیچشی
torque
گشتاور نیرو
first moment
گشتاور نخست
area moment
گشتاور سطح
bending moment
گشتاور خمشی
bond moment
گشتاور پیوند
transition moment
گشتاور انتقال
dipole moment
گشتاور دوقطبی
dipole moment
گشتاور دو قطبی
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
It left a good taste in my mouth .
مزه اش توی دهانم ماند
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
impulses
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
displacement hull
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
impulse
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
stalling torque
گشتاور پیچشی ناتوان
running torque
گشتاور پیچشی حرکت
synchronizing torque
گشتاور پیچشی همزمان
torque converter
مبدل گشتاور پیچشی
rotational inertia
گشتاور خطی
[فیزیک]
angular mass
گشتاور خطی
[فیزیک]
rotational inertia
گشتاور لختی
[فیزیک]
angular mass
گشتاور لختی
[فیزیک]
torque twist curve
منحنی گشتاور و پیچش
righting moment
گشتاور راست کننده
driving torque
گشتاور پیچشی گرداننده
internal torque
گشتاور نیروی درونی
cebter of pressure moment
گشتاور مرکز فشار
magnetic dipole moment
گشتاور دو قطبی مغناطیسی
molecular dipole moment
گشتاور دو قطبی مولکولی
moment of momentum
گشتاور اندازه حرکت
multipole moment
گشتاور چند قطبی
effective magnetic moment
گشتاور مغناطیسی موثر
no load torque
گشتاور پیچشی بی باری
moments
لحظه گشتاور چرخشی
moment
لحظه گشتاور چرخشی
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
The judge remained an honest man all his life .
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
She wI'll never realize this wish.
این آرزو بدلش خواهد ماند
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
dead wood
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
pratincole
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
duration
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
torque regulator
تنظیم کننده گشتاور پیچشی
starting torque
گشتاور پیچشی راه انداز
A full purse never lacks friends..
<proverb>
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
knuckle sprue
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
sea echelon
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
reversed rolling moment
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
to gloze over one's words
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
This is an elusive word .
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
hypothecate
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
fairness
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
switching
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
inputted
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
steady state
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
separate
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
aircraft arresting hook
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
این در به این پاشنه نمى ماند .
charactristics
مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
shelf life
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
angular momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
moment of momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
word
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com