Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (10 milliseconds)
English
Persian
turn
گشتن چرخیدن
turns
گشتن چرخیدن
trundle
گشتن چرخیدن
trundled
گشتن چرخیدن
trundles
گشتن چرخیدن
trundling
گشتن چرخیدن
Search result with all words
pivot
روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted
روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots
روی پاشنه گشتن چرخیدن
Other Matches
twirl
چرخیدن
twirling
چرخیدن
twirls
چرخیدن
twirled
چرخیدن
revolves
چرخیدن
spins
چرخیدن
revolved
چرخیدن
revolve
چرخیدن
roll up
چرخیدن
spin
چرخیدن
rotate
چرخیدن
to turn round
چرخیدن
to be in a whirl
چرخیدن
slue
چرخیدن
wheels
چرخیدن
wheeling
چرخیدن
wheel
چرخیدن
heels
چرخیدن
heel
چرخیدن
rotates
چرخیدن
rotated
چرخیدن
reeling
چرخیدن
turn
چرخیدن
windmill
چرخیدن
windmills
چرخیدن
reeled
چرخیدن
turns
چرخیدن
reel
چرخیدن
swing
چرخیدن
swings
چرخیدن
reels
چرخیدن
turn
چرخیدن تاباندن
birr
صدای چرخیدن
twisting
پیچاندن چرخیدن
twist
پیچاندن چرخیدن
twists
پیچاندن چرخیدن
change spin
چرخیدن با تغییر پا
turns
چرخیدن تاباندن
full
چرخیدن ژیمناست
fullest
چرخیدن ژیمناست
trills
چرخیدن روان شدن
whirled
چرخیدن گردش سریع
whirls
چرخیدن گردش سریع
whirling
چرخیدن گردش سریع
whirl
چرخ دادن چرخیدن
whirled
چرخ دادن چرخیدن
trilled
چرخیدن روان شدن
whirl
چرخیدن گردش سریع
whirling
چرخ دادن چرخیدن
trill
چرخیدن روان شدن
shoulder roll
چرخیدن روی شانه ها
sit spin
چرخیدن روی یک اسکیت
purl
مثل فرفره چرخیدن
purled
مثل فرفره چرخیدن
whirls
چرخ دادن چرخیدن
purling
مثل فرفره چرخیدن
purls
مثل فرفره چرخیدن
wryly
کنایه امیز چرخیدن
wry
کنایه امیز چرخیدن
left turn
حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
whiz
مثل فرفره چرخیدن
orbited
چرخیدن به دور یک مدار
orbits
چرخیدن به دور یک مدار
troll
چرخیدن چرخاندن گرداندن
orbit
چرخیدن به دور یک مدار
trolls
چرخیدن چرخاندن گرداندن
pivots
روی پاشنه چرخیدن
pivot
روی چیزی چرخیدن
pivots
روی چیزی چرخیدن
run around in circles
<idiom>
دور خود چرخیدن
pivoted
روی پاشنه چرخیدن
pivoted
روی چیزی چرخیدن
pivot
روی پاشنه چرخیدن
puttered
ول گشتن
strangle
ول گشتن
roams
گشتن
to go about
گشتن
putter
ول گشتن
seach
گشتن
to fool about
ول گشتن
searchingly
گشتن
puttering
ول گشتن
putters
ول گشتن
searches
گشتن
search
گشتن
roaming
گشتن
searched
گشتن
swivelled
گشتن
swivels
گشتن
slosh
ول گشتن
seeks
گشتن
seeking
گشتن
seek
گشتن
sloshes
ول گشتن
roamed
گشتن
To loaf about . To loiter .
ول گشتن
go about
گشتن
to poke a bout
ول گشتن
sloshing
ول گشتن
roam
گشتن
to knock about
ول گشتن
hang around
ول گشتن
swivel
گشتن
to muck a bout
ول گشتن
jackson haines spin
چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
free spool
چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
idled
ازاد گشتن
fossick
خوب گشتن
ranksack
خوب گشتن
idlest
ازاد گشتن
idles
ازاد گشتن
circumvolve
دور گشتن
puttered
مهمل گشتن
idle
ازاد گشتن
putter
مهمل گشتن
trundl
غلتیدن گشتن
To look for a pretext ( an excuse ).
پی بهانه گشتن
To adore (dote on) someone.
دورکسی گشتن
orbits
بدورمداری گشتن
putters
مهمل گشتن
trolls
گشتن سراییدن
troll
گشتن سراییدن
grows
شدن گشتن
grow
شدن گشتن
orbited
بدورمداری گشتن
orbit
بدورمداری گشتن
to prospect
[for]
گشتن
[بدنبال]
to wait one's leisure
پی فرصت گشتن
to turn round
دور گشتن
to look for anything
چیزی گشتن
to look for work
پی کار گشتن
circumambulate
بدورچیزی گشتن
to rev up
تند گشتن
to fish in troubled waters
پی بازاراشفته گشتن
to draw blank
گشتن وچیزی
to search for anything
پی چیزی گشتن
puttering
مهمل گشتن
swinge
تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
swivel
روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivels
روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swings
تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swing
تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swivelled
روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
to grope for anything
درتاریکی پی چیزی گشتن
hang about
گشتن پرسه زدن
prowl
درپی شکار گشتن
slue
بدور محورثابتی گشتن
prowled
درپی شکار گشتن
grabble
با دست پی چیزی گشتن
roll
غلت خوردن گشتن
to search
گشتن
[جستجو کردن]
ask for trouble
<idiom>
دنبال دردسر گشتن
prowls
درپی شکار گشتن
prowling
درپی شکار گشتن
look (someone) up
<idiom>
به دنبال کسی گشتن
scrounge around
<idiom>
درپی چیزی گشتن
pound the pavement
<idiom>
دنبال کار گشتن
to hang about
گشتن معطل شدن
traipse
سرگردان بودن ول گشتن
groping
در تاریکی پی چیزی گشتن
grope
در تاریکی پی چیزی گشتن
goggle
چپ نگاه کردن گشتن
orbs
بدور چیزی گشتن
groped
در تاریکی پی چیزی گشتن
orb
بدور چیزی گشتن
encircling
دورچیزی گشتن دربرداشتن
gropes
در تاریکی پی چیزی گشتن
goggled
چپ نگاه کردن گشتن
encircles
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircle
دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipses
سرگردان بودن ول گشتن
goggling
چپ نگاه کردن گشتن
traipsed
سرگردان بودن ول گشتن
rolled
غلت خوردن گشتن
rolls
غلت خوردن گشتن
goes
گشتن رواج داشتن
go
گشتن رواج داشتن
traipsing
سرگردان بودن ول گشتن
pivots
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivoted
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivot
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
chest roll
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
bias
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
biases
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
rev
تند گشتن دور برداشتن
rummaged
بهم زدن خوب گشتن
rummages
بهم زدن خوب گشتن
rummaging
بهم زدن خوب گشتن
look (something) up
<idiom>
به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
to always look for things to find fault with
همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
swirling
گشتن باعث چرخش شدن
to patrol a town
برای پاسبانی دورشهر گشتن
revs
تند گشتن دور برداشتن
revved
تند گشتن دور برداشتن
swirl
گشتن باعث چرخش شدن
revving
تند گشتن دور برداشتن
swirls
گشتن باعث چرخش شدن
rummage
بهم زدن خوب گشتن
swirled
گشتن باعث چرخش شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com