Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
he is a man of his word
گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
Other Matches
He is a man of his word . He is as good as his word .
قولش قول است
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
righting
درست
by the square
درست
correct
<adj.>
درست
right as a trivet
درست
right as a trivet
تن درست
by fits and starts
درست
orthodox
درست
right as nails
درست
Am I not right?dont you agree with me ?
درست می گه یا نه ؟
inviolate
درست
useful
<adj.>
درست
righted
درست
conscionable
درست
accurate
[correct]
<adj.>
درست
authentic
درست
exactly
درست
integral
درست
utilitarian
[useful]
<adj.>
درست
properly
درست
smack dab
درست
practical
<adj.>
درست
purpose-built
<adj.>
درست
purposeful
<adj.>
درست
purposive
<adj.>
درست
suitable
<adj.>
درست
right
درست
incorrect
نا درست
perfect
درست
perfected
درست
perfecting
درست
perfects
درست
exacts
درست
exacted
درست
exact
درست
just
درست
whole
درست
straightforward
درست
straightest
درست
legitimating
درست
legitimates
درست
valid
درست
veracious
درست
proper
درست
even
هم درست
entire
درست
out and out
درست
out-and-out
درست
straight
درست
accurate
درست
aright
درست
legitimate
درست
legitimated
درست
straighter
درست
well advised
درست
clear
درست
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
درست
convenient
<adj.>
درست
Quite
[so]
!
درست!
correct
درست
functional
<adj.>
درست
real
<adj.>
درست
true
<adj.>
درست
plain dealing
درست
orthographically
درست
truest
درست
truer
درست
genuine
درست
clears
درست
incorrupt
درست
clearer
درست
in order
درست
in a entireness of state
درست
proper
<adj.>
درست
correcting
درست
exact
<adj.>
درست
clearest
درست
corrects
درست
indefectible
درست
legitimately
درست
practicable
<adj.>
درست
true
درست
sock
درست
misbehaved
درست رفتارنکردن
misunderstand
درست نفهمیدن
misunderstood
درست نفهمیدن
misbehave
درست رفتارنکردن
rightable
درست شدنی
misunderstands
درست نفهمیدن
misbehaves
درست رفتارنکردن
misbehaving
درست رفتارنکردن
fair shake
<idiom>
رفتار درست
misapprehends
درست نفهمیدن
orthographer
درست نویس
misapprehending
درست نفهمیدن
misapprehended
درست نفهمیدن
orthoepist
درست تلفظ کن
misapprehend
درست نفهمیدن
orthographically
با املای درست
spitting image
<idiom>
درست مثل
in good time
<idiom>
درست سر وقت
upright
درست درستکار
concocts
درست کردن
concocting
درست کردن
fabricates
درست کردن
fabricated
درست کردن
fabricate
درست کردن
that is it
درست است
point device
بسیار درست
mistook
درست نفهمیدن
behaving
درست رفتارکردن
behaves
درست رفتارکردن
behaved
درست رفتارکردن
behave
درست رفتارکردن
fettle
درست کردن
precedential
سابقه درست کن
fabricating
درست کردن
plain dealing
سودای درست
concocted
درست کردن
concoct
درست کردن
to sct aright
درست کردن
trims
درست کردن
propriety of behaviour
درست رفتاری
to behave oneself
درست رفتارکردن
the flat of the hand
پهنای درست
fix up
درست کردن
trimmest
درست کردن
trim
درست کردن
that is wrong
درست نیست
pointdovice
بسیار درست
on the button
<idiom>
درست سر موقع
redd
درست کردن
misheard
درست نشنیدن
right answer
پاسخ درست
correct response
پاسخ درست
mishearing
درست نشنیدن
just in time
درست بموقع
mishears
درست نشنیدن
to the tick
درست درسروقت
selfsame
درست همان
an a translation
ترجمه درست
It didnt work out.
درست درنیامد
orthodox
درست ایین
to setting into shape
درست شدن
lumber man
الوار درست کن
8oclock sharp (on the dot).
درست سرساعت 8
dead against
درست مقابل
dead ahead
درست سینه
get up
درست شدن
framable
درست کردنی
in roaring health
تن درست وفربه
to put to rights
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
set in order
درست کردن
fecit
درست کرده
indite
درست کردن
entire leaf
برگ درست
integral number
عدد درست
divination
حدس درست
integral number
چیز درست
mishear
درست نشنیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com