Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
tongues
گفتن دارای زبانه کردن
Other Matches
dovetails
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetail
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetailing
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
ligulate
زبانه دار دارای گلبرگهای تسمهای
tusk tenon
زبانه یا گیرهای که دارای زبانههای کوچکتری باشدبطوری که رویهم بشکل پله یاتضاریس پلهای درایند
straight halving
کام و زبانه کردن
tang
زبانه دار کردن
tenon
زبانه دار کردن
tenon
با زبانه جفت کردن
rah rah
دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
spline
لبه کام وزبانه زبانه دار کردن
rabbet
جفت کردن نر ومادگی یاکام و زبانه لبه تخته و امثال ان
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
greets
درود گفتن تبریک گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
complements
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranted
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complement
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rant
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
declaring
افهار کردن گفتن
declare
افهار کردن گفتن
declares
افهار کردن گفتن
turn thumbs down
<idiom>
رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
have it
<idiom>
گفتن ،ادعا کردن
lectured
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecture
سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumor
شایعه گفتن و یا پخش کردن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
cites
اتخاذ سند کردن گفتن
citing
اتخاذ سند کردن گفتن
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
lectures
سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumour
شایعه گفتن و یا پخش کردن
gratulate
تبریک گفتن سلام کردن
cite
اتخاذ سند کردن گفتن
lecturing
سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumours
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumors
شایعه گفتن و یا پخش کردن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
cited
اتخاذ سند کردن گفتن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
rumored
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumoured
شایعه گفتن و یا پخش کردن
iterate
دوباره گفتن بازگو کردن
abdicate
تفویض کردن ترک گفتن
enouce
بیان کردن بصراحت گفتن
welcoming
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
abdicates
تفویض کردن ترک گفتن
welcomes
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomed
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
abdicated
تفویض کردن ترک گفتن
welcome
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
hallucinate
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinating
هذیان گفتن اشتباه کردن
abdicating
تفویض کردن ترک گفتن
droned
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
jaber
وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
affirms
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirmed
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
drones
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirming
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
Easier said than done .
<proverb>
گفتن سهل تر از عمل کردن است .
to mince matters
از گفتن راستی فرو گذار کردن
taunt
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to be rude to any one
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to speak one's mind
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to wheeze out
باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
dogmatize
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
beads
زبانه
batten
زبانه
jetty
زبانه
key
زبانه
bead
زبانه
bolts
زبانه
languet
زبانه
prongs
زبانه
prong
زبانه
bolting
زبانه
finger
زبانه
fingers
زبانه
bolted
زبانه
bolt
زبانه
double-margin door
دو در با یک زبانه
two tongued
زبانه
reed of a pipe
زبانه نی
dog clutch
زبانه
door stop
زبانه در
battens
زبانه
jetties
زبانه
spits
زبانه
spit
زبانه
tongues
زبانه
tang
زبانه
bold
زبانه
bolder
زبانه
tenon
زبانه
boldest
زبانه
monolingual
یک زبانه
bolting
زبانه قفل
lick
زبانه کشیدن
mortise
مادگی زبانه
key pattern
زبانه یونانی
bolt
زبانه قفل
key bit
زبانه کلید
key bolt
زبانه کلید
clappers
زبانه زنگ
clapper
زبانه زنگ
tragus
زبانه گوش
tangiest
زبانه دار
licks
زبانه کشیدن
slit and tongue
کام و زبانه
mortise and tenon
کام و زبانه
two bolt lock
قفل دو زبانه
mortice
مادگی زبانه
tangy
زبانه دار
bolts
زبانه قفل
groove and tongue
فاق و زبانه
licked
زبانه کشیدن
tangier
زبانه دار
solar prominences
زبانه خورشیدی
pentaglot
پنج زبانه
flare
زبانه کشیده
broach
زبانه مته
corner-bead
زبانه ی نبش
cog
زبانه تیر
bolted
زبانه قفل
flares
زبانه کشیده
heptaglot
هفت زبانه
flames
زبانه اتش
tongue and groove
فاق و زبانه
tongue and groove
زبانه و فاق
flame
زبانه اتش
gland
زبانه زائده
glands
زبانه زائده
groove and tongue
کام و زبانه
joggling
فاق و زبانه ساختن
joggles
فاق و زبانه ساختن
joggled
فاق و زبانه ساختن
joggle
فاق و زبانه ساختن
calked joint
اتصال فاق و زبانه
he was inflamed with anger
اتش خشمش زبانه زد
mortice
کام جای زبانه
mortise
کام جای زبانه
polyglot edition
ویرایش چند زبانه
rabbet
اتصال فاق و زبانه
tongue and groove joint
اتصال کام و زبانه
joint, tongue and groove
اتصال کام و زبانه
tenon and mortise joint
اتصال کام و زبانه
inflamable
زبانه کش اتش مزاج
tongues
زبانه فنری کوچک
two tongued
زبانه یامیله شاهین
tenoner and gainer
دستگاه برش فاق و زبانه
low
مشتعل شدن زبانه کشیدن
flames
شعله زدن زبانه کشیدن
languet
[تزئینات زبانه ای شکل]
[معماری]
flame
شعله زدن زبانه کشیدن
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
grate
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbs
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grates
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbing
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grated
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
rabbet
[for window or door]
اتصال کام و زبانه لبه
[ پنجره یا در]
flap
برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
flaps
برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
flapped
برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
incorporating
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporate
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
threads
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
incorporates
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
thread
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
militarize
جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
fillers
گووه پرکننده برای اتصال کام و زبانه
filler
گووه پرکننده برای اتصال کام و زبانه
flares
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
to torch something
چیزی را آتش زدن
[سوزاندن]
[زبانه کشیدن ]
flare
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com