Total search result: 202 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
direct oration |
گفته یا قول مستقیم |
|
|
Search result with all words |
|
indirect oration |
گفته یا قول غیر مستقیم |
Other Matches |
|
ipso dixit |
گفته بی دلیل گفته استبدادی |
dasd |
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم |
direct admission |
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران |
basic |
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است |
basics |
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است |
directed |
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم |
direct |
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم |
direct exchange |
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات |
directs |
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم |
cost fraction |
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات |
direct command |
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم |
direct fire sights |
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم |
elicitation |
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم |
direct dyes |
رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.] |
direct access storage device |
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم |
sayings |
گفته |
dicta |
گفته |
saying |
گفته |
doctrines |
گفته |
I was told ... |
به من گفته شد ... |
sentence |
گفته |
sentences |
گفته |
doctrine |
گفته |
sentencing |
گفته |
dixit |
گفته |
parol |
گفته |
statement |
گفته |
dite |
گفته |
statements |
گفته |
ipso dixit |
گفته محض |
so saying |
اینرا گفته |
missatement |
گفته نادرست |
laconism |
گفته پر مغز |
bywords |
گفته اخلاقی |
ipsedixit |
گفته محض |
he is said to have fled |
گفته اند |
unsay |
گفته نشدن |
to leave unsaid |
نا گفته گذاردن |
that was said above |
که درفوق گفته شد |
byword |
گفته اخلاقی |
maxim |
گفته اخلاقی |
maxims |
گفته اخلاقی |
mentioned <adj.> <past-p.> |
گفته شده |
that was said above |
که دربالا گفته شد |
It is being said that ... |
گفته می شود که ... |
said |
گفته شده |
named <adj.> <past-p.> |
گفته شده |
statement |
گفته بیانیه |
statements |
گفته بیانیه |
spoken |
گفته شده |
told |
گفته شده |
tags |
گفته مبتذل |
tag |
گفته مبتذل |
stated <adj.> <past-p.> |
گفته شده |
termed <adj.> <past-p.> |
گفته شده |
It is an old saying that … |
از قدیم گفته اند که ... |
afore-mentioned <adj.> |
گفته شده در بالا |
aforementioned <adj.> |
گفته شده در بالا |
abovementioned <adj.> |
گفته شده در بالا |
If only you had told me . |
کاش به من گفته بودی |
above-quoted <adj.> |
گفته شده در بالا |
the above was a summary |
آنچه دربالا گفته شد |
it is truly said |
راست گفته اند |
d. of a statement |
تکذیب گفته ایی |
divers statements |
گفته هایی چند |
foregoning |
پیش گفته شده |
above said |
بالا گفته شده |
ipsedixit |
خود او گفته است |
ipso dixit |
او خود گفته است |
it is well said |
خوب گفته اند |
aforesid |
پیش گفته شده |
above-mentioned <adj.> |
گفته شده در بالا |
ipsissima verba |
عین بیانات و گفته شخص |
I told you , didnt I ? |
من که بتو گفتم ( گفته بودم ) |
recant |
گفته خود را تکذیب کردن |
recanted |
گفته خود را تکذیب کردن |
recants |
گفته خود را تکذیب کردن |
in proof of his statement |
برای اثبات گفته خود |
in p of my statement |
برای اثبات گفته خودم |
recanting |
گفته خود را تکذیب کردن |
on cne's own initiative |
بی انکه کسی گفته باشد |
Actions speak louder than words . |
دو صد گفته چونیم کردار نیست |
It needs to be said that ... |
لازم هست که گفته بشه که ... |
Enough has been said! |
به اندازه کافی گفته شده! |
dictums |
گفته افهار نظر قضایی |
dictum |
گفته افهار نظر قضایی |
put in <idiom> |
اضافه چیزی که قبلا گفته شد |
per |
طبق جزئیات که در مشخصات گفته شده |
affimable |
شایسته انکه بطورقطع گفته شود |
action speaks louder than words <proverb> |
دو صد گفته چون نیم کردار نیست |
it say in the bible that |
درکتاب مقدس گفته شده است |
to repeat oneself |
کاریا گفته خودرا تکرار کردن |
What you say is true in a sense . |
گفته شما به معنایی صحیح است |
non collegiate |
در باب شاگردی گفته میشود بی دانشکده |
undershot |
درباب چرخی گفته میشود) که اب اززیرانرابگرداند |
A constant guest is never welcome . <proverb> |
به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود . |
post classical |
در باب ادبیات یونانی ورومی گفته میشود |
ana |
:مجموعه یا گلچینی از گفته هاو اقوال یک شخص |
infants |
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود |
oestrual |
در باب موقعی گفته میشود که جانوران فحل ایند |
infant |
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود |
Thank God! |
خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید] |
indirect speech |
گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند |
permanent structures |
به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد |
Thank goodness! |
خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید] |
gymnopaedic |
درباب رقص هایی گفته میشدکه بچههای برهنه درجشنهای همگانی می |
praecocial |
درباب پرندگانی گفته میشودکه جوجههای انهاهمین ازتخم ...قوت دارند |
pregnant use of a verb |
بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود |
rub something in <idiom> |
دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره ) |
semi detached |
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد |
semi-detached |
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد |
counsel |
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود |
unpriced |
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد |
counseled |
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود |
counsels |
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود |
counselled |
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود |
counselling |
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود |
nibble |
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود |
nibbled |
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود |
CD quality |
اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند |
nibbling |
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود |
nibbles |
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود |
perfoliate |
درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود |
notobranchiate |
در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است |
levels |
مستقیم |
bee line |
خط مستقیم |
attributive |
مستقیم |
leveled |
مستقیم |
level |
مستقیم |
levelled |
مستقیم |
beeline |
خط مستقیم |
first-hand |
مستقیم |
firsthand |
مستقیم |
straighter |
مستقیم |
straight |
مستقیم |
straight line code |
کد مستقیم |
straight line code |
کد خط مستقیم |
directs |
مستقیم |
straightish |
مستقیم |
upstanding |
مستقیم |
right |
مستقیم |
righted |
مستقیم |
unintermediate <adj.> |
مستقیم |
righting |
مستقیم |
direct <adj.> |
مستقیم |
directed |
مستقیم |
straight line |
خط مستقیم |
on line |
مستقیم |
straightest |
مستقیم |
straight line |
مستقیم |
to jump on somebody |
به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده] |
set loose <idiom> |
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن |
direct address |
نشانی مستقیم |
Go straight ahead. |
مستقیم بروید. |
direct cost |
هزینه مستقیم |
direct address |
آدرس مستقیم |
direct aggression |
پرخاشگری مستقیم |
direct access |
دستیابی مستقیم |
direct control |
کنترل مستقیم |
direct conversion |
تبدیل مستقیم |
direct access |
دسترسی مستقیم |
close supervision |
نظارت مستقیم |
d.c. |
جریان مستقیم |
direct pressure |
فشار مستقیم |
direct process |
فرایند مستقیم |
direct outlet |
ابگیر مستقیم |
direct observation |
دیدبانی مستقیم |
direct processing |
پردازش مستقیم |
direct reading |
قرائت مستقیم |
direct relationship |
ارتباط مستقیم |
direct relationship |
وابستگی مستقیم |
aright |
مستقیم مستقیما |
d.c |
جریان مستقیم |
spur offtake |
ابگیر مستقیم |
positive relation |
رابطه مستقیم |
straight line |
بخط مستقیم |
straight line |
دارای خط مستقیم |
on line help |
کمک مستقیم |
forward voltage |
ولتاژ مستقیم |
forward resistance |
مقاومت مستقیم |
straightening flute drill |
مته مستقیم |
through call |
مکالمه مستقیم |
uncurl |
مستقیم شدن |
direct support |
کمک مستقیم |
straight left |
چپ مستقیم در بوکس |
straight edge |
لبه مستقیم |
line storm |
طوفان مستقیم |
proximate |
بیفاصله مستقیم |
proximate cause |
علت مستقیم |
random access |
دستیابی مستقیم |
airlines |
خط مستقیم هوایی |
rectiliner |
مستقیم الخط |
sideway |
غیر مستقیم |
sonna deung koot |
دست مستقیم |
specific cost |
هزینه مستقیم |
uniaxial bending |
خمش مستقیم |
video disk |
دسترسی مستقیم |
direct fire |
تیر مستقیم |
direct fire |
اتش مستقیم |
direct file |
پرونده مستقیم |