Dictiornary-Farsi | گله شکایت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 79 (7 milliseconds)

English	Persian
discontent	گله شکایت


Search result with all words

grievance	شکایت
grievance	موضوع شکایت
complaint	شکایت
rumble	چیز پرسر و صدا شکایت
rumbled	چیز پرسر و صدا شکایت
rumbles	چیز پرسر و صدا شکایت
denunciation	اتهام شکایت
denunciations	اتهام شکایت
petition	شکایت کردن دادخواست
petitioned	شکایت کردن دادخواست
petitioning	شکایت کردن دادخواست
petitions	شکایت کردن دادخواست
plaint	شکایت
plaints	شکایت
bitch	شکایت کردن
bitched	شکایت کردن
bitches	شکایت کردن
bitching	شکایت کردن
sue	به دادگاه شکایت کردن
sue	شکایت کردن
sued	به دادگاه شکایت کردن
sued	شکایت کردن
sues	به دادگاه شکایت کردن
sues	شکایت کردن
suing	به دادگاه شکایت کردن
suing	شکایت کردن
complain	شکایت کردن
complained	شکایت کردن
complaining	شکایت کردن
complains	شکایت کردن
moan	شکایت
moaned	شکایت
moaning	شکایت
moans	شکایت
murmur	شکایت شایعات
murmured	شکایت شایعات
murmuring	شکایت شایعات
murmurs	شکایت شایعات
groan	شکایت
groaned	شکایت
groaning	شکایت
groans	شکایت
protest	شکایت
protested	شکایت
protesting	شکایت
protests	شکایت
gripe	شکایت
complaining against injustice	شکایت کردن
cross bill	شکایت متقابل
fin de non recevoir	رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
gravamen	اصل شکایت
gravamen	شکایت رسمی شکوائیه
griper	کسیکه مرتب شکایت میکند
grounded (his complaint was not grounded	شکایت او بی اساس بود
grumblingly	شکایت کنان
have a bone to pick	بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
he complained with reason	بیخود شکایت نمیکرد
i hear him complain	میشنوم که شکایت می کنند
i heard him	شکایت
inform against someone	از دست کسی شکایت کردن
lodge a complaint	شکایت کردن
lodge an a appeal	شکایت کردن
repine	شکایت کردن شکوه
there is no ground for his complaint	شکایت او بیمورد است
to inform against someone	شکایت پیش کسی بردن
to lodge a complaint	شکایت کردن
to redress any one's grievance	شکایت ونگرانی کسی رارفع کردن
To lodge a complaint .	درمقام شکایت بر آمدن
cry over spilt milk <idiom>	شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
look a gift horse in the mouth <idiom>	شکایت از هدیهای که کامل نیست
squawk about <idiom>	شکایت درموردچیزی داشتن
take one's own medicine <idiom>	پذیرش محاکمه بدون شکایت
to sue somebody for libel [slander]	از کسی برای افترا [تهمت] شکایت کردن [حقوق]
to press charges against someone	ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
to make a complaint [about]	شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
to report somebody [to the police] for breach of the peace	از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
Stop complaining.	[اینقدر] شکایت نکن.
to rumble on [British E]	ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
Partial phrase not found.