Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
corposant
گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
Other Matches
phosphene
حلقههای روشنایی که ازفشردن تخم چشم دیده میشود
fog dog
روشنایی کم که درهنگام مه گرفتگی نزدیک افق دیده میشود
settling rounds
گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
salvages
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvage
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvaged
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvaging
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
in and out
گاهی تو و گاهی بیرون
iceblink
روشنایی که ازبازتاب روشنایی یخ در افق پیدا میشود
it is insensitive to light
روشنایی را حس نمیکند نسبت به روشنایی حساس نیست
outdoor
درهوای ازاد
alfresco
درهوای ازاد
outdoors
درهوای ازاد بیرون
bedding
رشد کننده درهوای ازاد
hedge school
مکتب اموزشگاهی که درهوای ازاددایربود
frostbiter
قایق مخصوص حرکت درهوای سرد
equivalent service rounds
گلولههای معادل گلوله جنگی
jato unit
موتورموشکی یدکی گلولههای توپخانه
globy
گوی مانند دارای گلولههای ریز
globe like
گوی مانند دارای گلولههای ریز
stabilizing sleeve
پرده متعادل کننده گلولههای منور
iceneedle
یکی از ذرات فریف یخ که درهوای سرد و شفاف بطورشناوریافت میشود
gunrack
مقر گلولههای توپ سکوی جای گلوله
peakier
طوفانی
peakiest
طوفانی
peaky
طوفانی
pecky
طوفانی
grape shot
گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
foul
خلاف طوفانی
fouled
خلاف طوفانی
heavy weather
هوای طوفانی
fouler
خلاف طوفانی
foulest
خلاف طوفانی
fouls
خلاف طوفانی
windier
باد خور طوفانی
he was overtake by a storm
طوفانی باودر رسید
we had a stormy passage
یک سفر طوفانی داشتیم
windiest
باد خور طوفانی
windy
باد خور طوفانی
it storms
هوا طوفانی است
diluvial
وابسته به طوفان نوح طوفانی
diluvian
وابسته به طوفان نوح طوفانی
mammatocumulus
ابر طوفانی کومولوس یاکومولواستراطوس
inclement weather
هوای بسیار سرد یا طوفانی
heaving
رقص ناو در هوای طوفانی
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
snug down
امادگی قبل از ورود به دریای طوفانی
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
thermate
نوعی ماده اتشزاست که در گلولههای اتشزا مورد استفاده قرار می گیرد و معمولا مخلوط اکسیداهن و الومینیم میباشد
sometimes
گاهی
now ....now
گاهی ....گاهی
once in a way
گاهی
once in a while
<adv.>
گاهی
occasionally
<adv.>
گاهی
frequently
[quite often]
<adv.>
گاهی
somewhen
گاهی
whilom
گاهی
thermite
ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
every now and then
گاه گاهی
from time to time
گاه گاهی
infrequently
گاه گاهی
at times
گاه گاهی
now and a
گاه گاهی
once in a blue moon
گاه گاهی
anchorage distance
فاصله تکیه گاهی
anchoring effect
اثر تکیه گاهی
bearing pressure
فشار تکیه گاهی
support conditions
شرایط تکیه گاهی
bearing stress
تنش تکیه گاهی
hit and miss
گاهی موفق وگاهی مغلوب
precious metals
سیم وزرو گاهی پلاطین
now and then a guest w come
گاه گاهی میهمانی می رسید
he makes occasional mistakes
گاه گاهی اشتباه میکند
bearing pressure on foundation
فشار تکیه گاهی شالوده
off and on
گاهی هرچند وقت یکبار
baton rounds
گلولههای لاستیکی ضداغتشاش فشنگهای لاستیکی
gapped scale
گاهی که چند نت ان حذف شده باشد
chugged
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chug
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugs
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
accept as true
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
chugging
صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
huck aback
حولهای پارچه نخ وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
It is one of those things.
گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
casual poor
کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
fox fire
نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
mastigophoran
اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
brochure
کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
expansion bearing
تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
brochures
کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
echolalia
تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
cantilever
تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
epicanthus
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
natural erosion
فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
coordinated illumination
روشنایی هم اهنگ شده طرح روشنایی هم اهنگ شده
karakul
کاراکول
[نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
admixtures
موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
bad break
مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
verbal note
شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
young saints Šold devils
جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
eye water
اب دیده
eying
دیده
eye
دیده
eyeing
دیده
eyes
دیده
night light
روشنایی شب
luminance
روشنایی
rushlight
روشنایی کم
luminouity
روشنایی
peep
روشنایی کم
lighting
روشنایی
peeped
روشنایی کم
electric lighting
روشنایی
lightness
روشنایی
lightest
روشنایی
lighted
روشنایی
light
روشنایی
clearness
روشنایی
peeping
روشنایی کم
luminosity
روشنایی
illuminations
روشنایی
peeps
روشنایی کم
illumination
روشنایی
indiscernible
دیده نشدنی
unsight
دیده نشده
scout car
خودرو دیده ور
lookouts
دیده بان
invisible
دیده نشدنی
in sight
دیده شدنی
pitched
تهیه دیده
light struck
نور دیده
scouts
دیده وری
scouted
دیده وری
scout
دیده وری
sightless
دیده نشده
light of one's eyes
نور دیده
observers
دیده بان
enntinel
دیده بان
damaged
خسارت دیده
observer
دیده بان
lookout
دیده بان
monitoring
دیده بانی
imperceptible
دیده نشدنی
lost
زیان دیده
worldly-wise
جهان دیده
worldly wise
جهان دیده
visible
دیده شدنی
feelers
دیده بان
scouting
دیده وری
vedette
دیده ورسوار
feeler
دیده بان
eyeless
بی بصیرت بی دیده
hardened steel
فولاد اب دیده
feeders
دیده بان
feeder
دیده بان
candlelight
روشنایی شمع
artifical light
روشنایی مصنوعی
search light illumination
روشنایی با نورافکن
loomed
هاله روشنایی
asterism
روشنایی و نور
sustained illumination
روشنایی مداوم
glimmer
روشنایی ضعیف
glimmered
روشنایی ضعیف
glimmering
روشنایی ضعیف
glimmerings
روشنایی ضعیف
illuminations
شدت روشنایی
illumination
شدت روشنایی
street lighting
روشنایی خیابان
lighting line
سیم روشنایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com