English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
He has a crush on that young girl . He is stuck on that young girl . گلویش پیش دخترک گیر کرده
Other Matches
He was choking . گلویش گرفته بود
Sweet went down his throat. <proverb> آب خوش از گلویش پایین نرفت .
dolls دخترک
chits دخترک
pussies دخترک
chit دخترک
pussy دخترک
doll دخترک
chloe دخترک چوپان
puss دخترک زن جوان
Leave her alone. Stop bothering her. دست از سر دخترک بردار
She is a chunk of charm . دخترک یک پارچه نمکه
The girl was penciling her eyebrows . دخترک داشت ابروهایش را می کشید
I feel sorry for her. دلم برای دخترک می سوزد
The girl got panicky and gave herself away . دخترک دستپاچه شد وخودش را لو داد
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
off the trail پی گم کرده
infusion دم کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
infusions دم کرده
bouffant پف کرده
unconscious غش کرده
unconsciously غش کرده
puff pastry پف کرده
bloat پف کرده
puffy <adj.> پف کرده
souffle پف کرده
turgid <adj.> پف کرده
souffles پف کرده
beastby کرده
tumid <adj.> پف کرده
gelid یخ کرده
puffed out <adj.> پف کرده
puffed <adj.> پف کرده
soufflTs پف کرده
clarified صاف کرده
warm infusion چیز دم کرده
blubbery ورم کرده
tumid اماس کرده
deep-rooted ریشه کرده
ventricular باد کرده
blown ورم کرده
began شروع کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
bunged up باد کرده
intumescent باد کرده
indrawn جذب کرده
let it be done کرده شود
painted رنگ کرده
they have done their work را کرده اند
it is very easily done کرده میشود
bendon نیت کرده
rooted ریشه کرده
sweated عرق کرده
mistaken اشتباه کرده
sawn اره کرده
in flower شکوفه کرده
baggily بطورباد کرده
airless گرفته یا دم کرده
grown رشد کرده
beheld مشاهده کرده
pulled خشک کرده
iced ppa خنک کرده
strained صاف کرده
intumescent اماس کرده
educated تحصیل کرده
billowy باد کرده
refined تمیز کرده
chose انتخاب کرده
whey شیرچرخ کرده
protuberant باد کرده
inwrought از تو کار کرده
begotten تولید کرده
swollen ورم کرده
swollen اماس کرده
fled فرار کرده
purified پاک کرده
iced خنک کرده
risen طلوع کرده
picked پاک کرده
unruffled ارام کرده
turgid <adj.> ورم کرده
tumid <adj.> ورم کرده
puffy <adj.> ورم کرده
grown-up رشد کرده
grown-ups رشد کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
puffed <adj.> ورم کرده
inveterate ریشه کرده
farcie دلمه کرده
carpeted فرش کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
farci دلمه کرده
puffed <adj.> باد کرده
puffed out <adj.> باد کرده
turgid <adj.> آماس کرده
tumid <adj.> آماس کرده
puffy <adj.> آماس کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
puffed <adj.> آماس کرده
fecit درست کرده
turgid <adj.> باد کرده
tumid <adj.> باد کرده
shot اصابت کرده
shots اصابت کرده
get کسب کرده
gets کسب کرده
getting کسب کرده
hidden پنهان کرده
farthingale دامن پف کرده
enrooted ریشه کرده
wedded ازدواج کرده
nodular ورم کرده
distent ورم کرده
restrained لگام کرده
ghee کره اب کرده
fried سرخ کرده
deep rooted ریشه کرده
tumescent ورم کرده
full grown رشدکامل کرده
full-grown رشدکامل کرده
ghi کره اب کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
testate وصیت کرده
off the track ازخط پی گم کرده
fucate رنگ کرده
smoothfaced صاف کرده
puffy <adj.> باد کرده
knotted ازدحام کرده
decorated زینت کرده
fretty اماس کرده
tinned قوطی کرده
self taught تحصیل کرده
fubsy قوز کرده
overage کم رشد کرده
dried fruit میوه خشک کرده
Now you are picking on me. حالادیگر به من بند کرده ای
fresco a wall دیوار سفید کرده را
cursed with porerty نفرین کرده به گدایی
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
grenadine مرغ دلمه کرده
cowslip tea گل گاو زبان دم کرده
de- کرده را خنثی کردن
cecils قیمه سرخ کرده
i am f.caught عجب گیری کرده ام
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
broiled meat گوشت سرخ کرده
clerisy طبقه تحصیل کرده
ranker افسر سربازی کرده
fry گوشت سرخ کرده
frying گوشت سرخ کرده
tumescent اماس کرده اماسیده
the tribes are all up طغیان کرده اند
angrier ورم کرده دژم
angriest ورم کرده دژم
newlywed تازه ازدواج کرده
angry ورم کرده دژم
they are on strike اعتصاب کرده اند
fries گوشت سرخ کرده
stum اب انگورتازه درخم کرده
married عروسی کرده متاهل
saute در روغن سرخ کرده
hidden information اطلاعات پنهان کرده
school drop out ترک تحصیل کرده
shaveling ادم اصلاح کرده
magdalen or lene فاحشه توبه کرده
trigmous سه بار عروسی کرده
ingrained دیرینه ریشه کرده
forgotten فراموش کرده یا شده
self-educated پیش خودتحصیل کرده
self educated پیش خودتحصیل کرده
neutralized بیطرف کرده شده
begun شروع کرده یا شده
cultured مهذب تحصیل کرده
you are mistaken اشتباه کرده اید
foreseen پیش بینی کرده
a fried sausage یک سوسیس سرخ کرده
made-up مصنوعی بزک کرده
tumid ورم کرده متورم
made up مصنوعی بزک کرده
borne تحمل کرده یاشده
The door is jammed. در گیر کرده است.
turgescent باد کرده پرطمطراق
pure nitric acid تیزاب خالص یا تیز کرده
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
rechauffe خوراک دوباره گرم کرده
if he has found it اگر ان را پیدا کرده باشد
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
i have served in the navy در نیروی دریایی خدمت کرده ام
i own to having done it اقرار دارم که ان کار را کرده ام
he was inured to drudgery بجان کنی خو کرده بود
he is on the wrong scent سر رشته کار را گم کرده است
melba toast نان سرخ کرده وبرشته
French fries سیب زمینی سرخ کرده
the wound is rankling زخم چرک کرده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com