Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
He was choking .
گلویش گرفته بود
Other Matches
Sweet went down his throat.
<proverb>
آب خوش از گلویش پایین نرفت .
He has a crush on that young girl . He is stuck on that young girl .
گلویش پیش دخترک گیر کرده
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
bunged up
قی گرفته
dulls
گرفته
clouded
گرفته
hoarsest
گرفته
hoarser
گرفته
hoarse
گرفته
addicted
خو گرفته
muzzy
گرفته
dulling
گرفته
muggy
گرفته
darksome
گرفته
accustomed
خو گرفته
folded in mist
مه گرفته
thickest
گرفته
thicker
گرفته
thick
گرفته
fustier
بو گرفته
rancid
بو گرفته
mistful
مه گرفته
uptight
گرفته
fogbound
مه گرفته
dullest
گرفته
dull
گرفته
low-spirited
گرفته
low spirited
گرفته
sombrous
گرفته
brumous
مه گرفته
gruff
گرفته
fusty
بو گرفته
air less
گرفته
adopted
گرفته
fustiest
بو گرفته
chock full
گرفته
choky
گرفته
duller
گرفته
dulled
گرفته
comate
مه گرفته
heartsore
دل گرفته
pokey
گرفته
dull
کندشدن گرفته
fond
انس گرفته
duller
کندشدن گرفته
mity
کزم گرفته
dullest
کندشدن گرفته
dulled
کندشدن گرفته
dulling
کندشدن گرفته
dulls
کندشدن گرفته
rheumatic
رماتیسم گرفته
fonder
انس گرفته
divorcee
زن طلاق گرفته
divorcees
زن طلاق گرفته
cerated
موم گرفته
derivative
گرفته شده
derivatives
گرفته شده
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
blear
گرفته وتاریک
caught
گرفته شده
poky
گرفته دلگیر
pokiest
گرفته دلگیر
fondest
انس گرفته
drippy
هوای گرفته
airless
گرفته یا دم کرده
blear eyes
چشمان قی گرفته
began
دست گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
hoarsely
بطور گرفته
pokier
گرفته دلگیر
smoky
دود گرفته
reposing upon
قرار گرفته بر
triste
گرفته محزون
addicts
: خو گرفته معتاد
addict
خو گرفته معتاد
solemn
گرفته موقرانه
maggoty
کرم گرفته
medalled
مدال گرفته
measly
کرم گرفته
mistful
میغ گرفته
to d. itself
گرفته شدن
on the panel
جزوصورت گرفته
patinated
زنگار گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
patinous
کبره گرفته
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
verminous
شپش گرفته
filmy
غبار گرفته
eerie
ترساننده گرفته
filmiest
غبار گرفته
in mourning
چرک گرفته
leaded
سرب گرفته
filmier
غبار گرفته
wont
خو گرفته عادت
tristful
گرفته محزون
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
skims
شیر خامه گرفته
skimmed
شیر خامه گرفته
skim
شیر خامه گرفته
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
low key
دارای صدای گرفته
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
lowered
هوای گرفته وابری
AC
گرفته شده است
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
game
شکار گرفته شده
assumed
بخود گرفته عاریتی
funky
بوی ناه گرفته
malty
خو گرفته به ابجو خوری
lower
هوای گرفته وابری
lowers
هوای گرفته وابری
lowering
هوای گرفته وابری
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
low-key
دارای صدای گرفته
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
in contemplation
درنظر گرفته شده
underlying
در زیر قرار گرفته
lour
گرفته شدن عبوس
included
دور گرفته شده
i had been caught
گرفته شده بودم
mucid
بوزک زده بو گرفته
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
mossy
خزه گرفته باتلاقی
foul house
چشمی گرفته لنگر
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
She was depressed.
دلش گرفته بود
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
my time is occupied
وقتم گرفته است
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
applique
مورد استفاده قرار گرفته
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
borrowed money
پول قرض گرفته شده
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
it follows necessarily that
ناچار این نتیجه گرفته میشود
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
Everybody stands in awe of him.
ازهمه زهر چشم گرفته است
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
The rumour is gaining ground that …
این شایعه قوت گرفته است که ...
The car is on fire.
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
claque
پول گرفته اند دست بزنند
leachate
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
arrowroot
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
bloodshot
سرخ وورم کرده خون گرفته
leach
[liquid formed by leaching]
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
I was bitten by a dog.
من توسط
[بوسیله]
سگی گاز گرفته شدم.
endorsee
کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
his leg rested on a stone
پایش روی سنگی قرار گرفته بود
inland duty
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
enclave
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
foul hooked
ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
enclaves
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
give a catch
زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
A further increase is considered unlikely
[regarded as unlikely]
.
افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
cudbear
ماده رنگی که ازاشنه یادواله گرفته میشود
speed traps
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
ordinee
کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
intake
مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
cathectic
تحت اثر قوه شهوانی قرار گرفته
intakes
مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
speed trap
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
anti propeller end
انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
tuners
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
formats
متن یا دادهای که به یک قالب خاص چاپ گرفته شود
raw silk
ابریشم خام
[ابریشمی که صمغ آن گرفته نشده است.]
ipsilateral
قرار گرفته و یا فاهرشده روی همان سمت بدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com