English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
English Persian
To try to strangle someone . گلوی کسی را فشار دادن ( بقصد خفه کردن )
Other Matches
maraud بقصد غارت حمله کردن
To clear ones throat. سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
thrusting فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrust فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusts فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
with intent to defraud بقصد کلاه برداری
burglarious مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
presses فشار دادن
pinch فشار دادن
press فشار دادن
forces فشار دادن
hustling فشار دادن
force فشار دادن
hustles فشار دادن
hustled فشار دادن
hustle فشار دادن
yerk فشار دادن
pushing فشار دادن
push فشار دادن
forcing فشار دادن
pushes فشار دادن
pushed فشار دادن
pinches فشار دادن
presses فشار دادن با انگشتان
squeeze چلاندن فشار دادن
clamp بندزدن فشار دادن
clamps بندزدن فشار دادن
squeezing چلاندن فشار دادن
pushes نشاندن فشار دادن
clamping بندزدن فشار دادن
clamped بندزدن فشار دادن
squeezes چلاندن فشار دادن
pushed نشاندن فشار دادن
press فشار دادن با انگشتان
trigger squeeze فشار دادن ماشه
push نشاندن فشار دادن
squeezed چلاندن فشار دادن
skew throat گلوی مورب
chimney-throat گلوی دودکش
skew throat گلوی اریب
throatier دارای گلوی بزرگ
inverted siphon شتر گلوی وارونه
strangle گلوی کسی را فشردن
To grip someone by the throat . گلوی کسی را گرفتن
collars گلوی چوب لاکراس
collar گلوی چوب لاکراس
hog dress بریدن گلوی شکار
throaty دارای گلوی بزرگ
throatiest دارای گلوی بزرگ
bib محافظ گلوی شمشیرباز
bibs محافظ گلوی شمشیرباز
tensions بحران تحت فشار قرار دادن
to poke somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to prod somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
tension بحران تحت فشار قرار دادن
scrag گلوی کسی یا چیزی راگرفتن
suppress مانع شدن تحت فشار قرار دادن
suppressing مانع شدن تحت فشار قرار دادن
pushbutton آنچه با فشار دادن یک دکمه کار کند
suppresses مانع شدن تحت فشار قرار دادن
attack فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
to make a typo [American E] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
attacked فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacks فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
to make a typing error [mistake] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
clicks صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicked صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicking فشار دادن دکمه بالای دستگاه ماوس paste and cut
click صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
throatlatch تسمه زیر گلوی اسب که افسار رانگاه میدارد
to press the button دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
cabin pressure فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
f key برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
pressurized cabin اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
pressure breathing تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
force قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic دارای فشار یکسان خط هم فشار
spew با فشار خارج کردن
spewed با فشار خارج کردن
spewing با فشار خارج کردن
spews با فشار خارج کردن
To bring pressure to bear . To exert pressure . اعمال فشار کردن
take a strain وارد کردن فشار به طناب
diffusion کم کردن از قدرت تخلیه فشار
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
ingrate تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
hydromatic کار کردن با فشار روغن هیدروماتیک
kill spring فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
low head plant نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
poke check فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
boost pressure فشار گاز بالاتراز اتمسفر که از سوپرشارژ کردن موتورناشی میشود
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
energy absorber مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
pitot pressure فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
low voltage distribution system شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
propagating منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hire اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hires اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
propagates منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
connects اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
hiring اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
isobars هم فشار
growing pains فشار
pressor فشار زا
strains فشار
exertions فشار
exertion فشار
pressure curve خم فشار
brunt فشار
isobar هم فشار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com