English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (7 milliseconds)
English Persian
incomplete flower گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
Other Matches
There are wheels within wheels . کاسه ای زیر نیم کاسه است
calix کاسه گل
bowl کاسه
bowls کاسه
mazard کاسه
messmate هم کاسه
craniums کاسه سر
chalice کاسه
chalices کاسه
crania کاسه سر
cranium کاسه سر
pappus کاسه گل
calyx کاسه گل
calycle کاسه گل
lump sums یک کاسه
lump sum یک کاسه
cupule کاسه
sockets کاسه
in a lump sum یک کاسه
socket کاسه
cotyla کاسه
skull کاسه سر
skulls کاسه سر
drinking cup کاسه
lickspittle کاسه لیس
hard shell کاسه دار
kneepan کاسه زانو
scal کاسه نمد
loricate کاسه دار
porringer کاسه اش خوری
parasitism کاسه لیسی
knee pan کاسه زانو
knee cap کاسه زانو
oil seal کاسه نمد
kegler کاسه ساز
scutum کاسه زانو
sealings کاسه نمدها
puppet کاسه لیس
cat's paw کاسه لیس
doormat کاسه لیس
stooge کاسه لیس
arse-licker کاسه لیس
ass-kisser [American E] کاسه لیس
kiss-ass [American E] کاسه لیس
minion کاسه لیس
lickspittle کاسه لیس
fawner کاسه لیس
stuffing box کاسه نمد
turtleback کاسه پشت
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> کاسه از آش گرمتر.
yes-man کاسه لیس
toady کاسه لیس
bootlicker کاسه لیس
suck-up کاسه لیس
brown-noser کاسه لیس
glene کاسه چشم
eager beaver کاسه گرم تر از اش
seal کاسه نمد
craniography شرح کاسه سر
seals کاسه نمد
cranial nerve عصب کاسه سر
patella کاسه زانو
patellae کاسه زانو
kneecap کاسه زانو
corolla جام گل کاسه گل
brainpan کاسه مغز
bowl کاسه رهنما
bowls کاسه رهنما
eye sockets کاسه چشم
husks غلاف یا کاسه گل
cup seal بوبند کاسه
ball bearing کاسه ساچمه
ball bearings کاسه ساچمه
glene کاسه مفصل
flower cup غلاف کاسه گل
eyehole کاسه چشم
eye socket کاسه چشم
husk غلاف یا کاسه گل
socket کاسه چشم
socket کاسه بندگاه
dipper stick کاسه بیل
sockets کاسه بندگاه
kneecaps کاسه زانو
stifle bone کاسه زانوی اسب
sound bow کاسه زنگ اخبار
toadyism مداهنه کاسه لیسی
They put the blane on him . he was the scapegoat. کاسه کوزه ها سر اوشکست
calipash کاسه لاک پشت
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
suborbital زیر کاسه چشمی
carapace کاسه سنگ پشت
housemaid's knee اماس کاسه زانو
sockets سرپیچ کاسه چشم
drinking vessel فرف ابخوری کاسه
hardshell کاسه دار سخت
labyrinth seal کاسه نمد لایبرنت
inferior calyx کاسه پایین افتاده
patellar مانند کاسه زانو
patellate مانند کاسه زانو
porringer کلاه کاسه مانند
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
My patience is exhausted ( worn out ) . کاسه صبرم لبریز شده
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
My patience has run out (is exhausted). کاسه صبرم لبریز است
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . کاسه گدایی دست گرفتن
toady کاسه لیس مداهنه کردن
sycophancy مفت خوری کاسه لیسی
supra orbital واقع دربالای کاسه چشم
calipee کاسه زیرین لاک پشت
inferior calyx کاسه پایین تر از تخم دان
postorbital واقع در پشت کاسه چشم
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
infraorbital واقع در زیر کاسه چشم
inferior ovary تخم دان پایین تر از کاسه
testudinarious مانند کاسه سنگ پشت
testudineous مانند کاسه سنگ پشت
testudinate مانند کاسه سنگ پشت
there are wheels within wheels زیرکاسه نیم کاسه است
guarding کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guard کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
corona borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
coronae borealis کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
memento mori کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
there is something in the wind کاسهای زیر نیم کاسه است
More Catholic than the Pope . کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
guards کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
calipash قسمت بالای کاسه لاک پشت
shells صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
shelling صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shell صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether . کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
belljar نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
patelliform مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
cross bones شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
chevron seal کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
leather back لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
calyx طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
To sponge on some one . کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
It is the same pottage and the same bowl. <proverb> همان آش است و همان کاسه .
glenoid fossa or cavity گودی مفصل کاسه مفصل
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com