Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
erythema
گل انداختن صورت
Other Matches
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
let down
پایین انداختن انداختن
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
throwing
انداختن
floriate
گل انداختن در
throw
انداختن
hitch
انداختن
pilling
تل انداختن
to fire off a postcard
انداختن
blob
لک انداختن
launched
به اب انداختن
relegating
انداختن
stagger
از پا انداختن
throws
انداختن
hitched
انداختن
slinging
انداختن
launching
به اب انداختن
lines
خط انداختن در
let fall
انداختن
blobs
لک انداختن
line
خط انداختن در
to hew down
انداختن
jaculate
انداختن
emplace
جا انداختن
hitching
انداختن
launches
به اب انداختن
hitches
انداختن
to draw lots
انداختن
fells
انداختن
fell
انداختن
hurls
انداختن
hurled
انداختن
hurl
انداختن
launch
به اب انداختن
lash vt
انداختن
fling
انداختن
slings
انداختن
run home
جا انداختن
flinging
انداختن
flings
انداختن
felled
انداختن
relegate
انداختن
leave out
انداختن
retroject
پس انداختن
relegated
انداختن
ruts
خط انداختن
rut
خط انداختن
relegates
انداختن
felling
انداختن
lay away
انداختن
spilled or spilt
انداختن
souse
انداختن
string
زه انداختن به
deleting
انداختن
overthrow
بر انداختن
benite
به شب انداختن
to put back
پس انداختن
to play a searchlight
انداختن
hews
انداختن
hewed
انداختن
overthrew
بر انداختن
hew
انداختن
hewing
انداختن
bottoms
ته انداختن
to pick off
تک تک انداختن
omit
انداختن
overthrowing
بر انداختن
prostrate
از پا انداختن
deleted
انداختن
sling
انداختن
delete
انداختن
to skips over
انداختن
omitting
انداختن
overthrows
بر انداختن
omitted
انداختن
overthrown
بر انداختن
omits
انداختن
spill
انداختن
spilled
انداختن
bottom
ته انداختن
spilling
انداختن
to leave out
انداختن
deletes
انداختن
thrusts
انداختن
thrusting
انداختن
to let drop
انداختن
spills
انداختن
deracination
بر انداختن
thrust
انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
brush finish
خط انداختن
to let fall
انداختن
hewn
انداختن
pull by the leg
دست انداختن
put back
عقب انداختن
resonates
طنین انداختن
lime twig
تله انداختن
resonating
طنین انداختن
glaze
شیشه انداختن
Put the cat among the pigeon
ولوله راه انداختن
depopulate
از ابادی انداختن
glazes
شیشه انداختن
moor
لنگر انداختن
reverberate
طنین انداختن
out with
بیرون انداختن
outwind
ازنفس انداختن
unmans
از مردی انداختن
unmanning
از مردی انداختن
unman
از مردی انداختن
depopulating
از ابادی انداختن
depopulates
از ابادی انداختن
put in jail
به زندان انداختن
reverberate
ولوله انداختن
depopulated
از ابادی انداختن
mangold
از شکل انداختن
resonated
طنین انداختن
jeopardises
بخطر انداختن
spoofs
دست انداختن
knock out
از کار انداختن
peeling
پوست انداختن
slouch
پوست انداختن
jeopardised
بخطر انداختن
anchor
لنگر انداختن
moors
لنگر انداختن
slouched
پوست انداختن
slouches
پوست انداختن
moored
لنگر انداختن
slouching
پوست انداختن
wolf
بوحشت انداختن
noose
درکمند انداختن
spoof
دست انداختن
ridiculing
دست انداختن
ridicules
دست انداختن
resonate
طنین انداختن
refloat
دوباره به اب انداختن
refloated
دوباره به اب انداختن
refloating
دوباره به اب انداختن
refloats
دوباره به اب انداختن
omitting
از قلم انداختن
omitted
از قلم انداختن
omits
از قلم انداختن
omit
از قلم انداختن
jeopardizing
بخطر انداختن
jeopardizes
بخطر انداختن
jeopardized
بخطر انداختن
jeopardize
بخطر انداختن
jeopardising
بخطر انداختن
ridicule
دست انداختن
ridiculed
دست انداختن
nooses
درکمند انداختن
pens
درحبس انداختن
hatch
نتیجه خط انداختن
game
دست انداختن
to peg a stone
سنگ انداختن
to raise a hue and cry
هیاهوراه انداختن
to put in hand
بجریان انداختن
to put in motion
بکار انداختن
to put in motion
راه انداختن
to put off
عقب انداختن
anchors
لنگر انداختن
anchors
: لنگر انداختن
hatched
نتیجه خط انداختن
hatches
نتیجه خط انداختن
to make mischief
نفاق انداختن
penning
درحبس انداختن
penned
درحبس انداختن
pen
درحبس انداختن
to help forward
جلو انداختن
reline
استر نو انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com