English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English Persian
swish گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swished گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishes گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishing گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
Other Matches
baskets حلقه بسکتبال
hoop حلقه بسکتبال
hoops حلقه بسکتبال
basket حلقه بسکتبال
stuffs ابشار در حلقه بسکتبال
stuff ابشار در حلقه بسکتبال
stuffed ابشار در حلقه بسکتبال
backiron صفحه فلزی پشت حلقه بسکتبال
three point circle قوس زمین زیر حلقه بسکتبال
noncontact sports ورزشهای بدون برخورد
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
blackguards سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguard سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
linear code برنامه بدون حلقه
tile مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tiles مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
base ring حلقه یا رینگ تحتانی توپ حلقه پایه حلقه کف
loop بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
looped بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loops بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
write enable ring حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
positioning band حلقه تثبیت حلقه ثبات گلوله روی پوکه
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
ferrule حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
nest حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
nests حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
ferrules حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
basketball بسکتبال
backboard تخته بسکتبال
cages بازی بسکتبال
quintet تیم بسکتبال
five تیم بسکتبال
basketball بازی بسکتبال
cage بازی بسکتبال
quintets تیم بسکتبال
basketball توپ بسکتبال
biddy basketball بسکتبال کودکان
double dribble خطای دوبل در بسکتبال
twentyfour second rule قانون 42 ثانیه در بسکتبال
ten second rule قانون 01 ثانیه در بسکتبال
three second violation خطای 3 ثانیه در بسکتبال
three second rule قانون 3 ثانیه در بسکتبال
crisps موجدارکردن حلقه حلقه کردن
loops حلقه درون حلقه دیگر
loop حلقه درون حلقه دیگر
crisp موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisper موجدارکردن حلقه حلقه کردن
looped حلقه درون حلقه دیگر
crispest موجدارکردن حلقه حلقه کردن
belly قسمت زیر تخته بسکتبال
bellies قسمت زیر تخته بسکتبال
three point play خطا روی پرتابگر در بسکتبال
netball بازی شبیه بسکتبال با 7بازیگر
three second clock ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
twentyfour second clock ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
baseball pass پاس با یک دست از کنار گوش در بسکتبال نوعی پرتاب توپ
boards برگشت توپ از تخته بسکتبال دیوار چوبی دور زمین
bight حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
tap in والیبالی زدن توپ بسکتبال انداختن گوی گلف با ضربه ارام به سوراخ
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
purled حلقه حلقه شدن
convolute حلقه حلقه کردن
purl حلقه حلقه شدن
quoit حلقه پرتاب حلقه
purling حلقه حلقه شدن
purls حلقه حلقه شدن
wreathy حلقه حلقه شده
eye bolt حلقه حلقه اتصال
collisions برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision برخورد کردن برخورد تصادف کردن
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
strike برخورد
contact برخورد
contacting برخورد
contacts برخورد
contacted برخورد
receptions برخورد
osculation برخورد
reception برخورد
strikes برخورد
intersected برخورد
intersect برخورد
striking برخورد
tangency برخورد
collision برخورد
ill favored بد برخورد
attitudes برخورد
attitude برخورد
criss-crosses برخورد
intersects برخورد
collisions برخورد
confliction برخورد
appulse برخورد
impacts برخورد
clashed برخورد
stop برخورد
incidence برخورد
stops برخورد
stopping برخورد
stopped برخورد
conflict برخورد
strikingly برخورد
impact برخورد
clash برخورد
criss-cross برخورد
approaches برخورد
approached برخورد
criss-crossed برخورد
criss-crossing برخورد
conflicted برخورد
conflicts برخورد
clashes برخورد
approach برخورد
head on collision برخورد رودررو
impact sound صدای برخورد
impact strength استحکام برخورد
chattered برخورد کردن
impact factor ضریب برخورد
head oncollision برخورد رویاروی
impact parameter پارامتر برخورد
collision energy انرژی برخورد
impact effect اثر برخورد
affable خوش برخورد
impact force نیروی برخورد
impact hardness سختی برخورد
impact test ازمون برخورد
chatter برخورد کردن
impact برخورد کردن
collision rate نرخ برخورد
osculate برخورد کردن
knock-up برخورد کردن
elastic collision برخورد کشسان
effective collision برخورد موثر
meeter برخورد کننده
contiguity برخورد تماس
conflux همریزگاه برخورد
greet درود برخورد
chattering برخورد کردن
elastic collision برخورد الاستیک
probability of collision احتمال برخورد
crossing point محل برخورد دو خط
intersection point محل برخورد
inelastic collision برخورد ناکشسان
greeted درود برخورد
greets درود برخورد
crossing points محل برخورد دو خط
collision frequency فراوانی برخورد
electron impact برخورد الکترونها
collision rate میزان برخورد
chatters برخورد کردن
impacts برخورد کردن
conflict of interest برخورد منافع
jct محل برخورد
tilt منازعه برخورد
tilted منازعه برخورد
My pride was wounded ( hurt) . به غیرتم برخورد
unsporting conduct برخورد ناجوانمردانه
fall on <idiom> برخورد (بامشکلات)
affects احساسات برخورد
tolerating برخورد هموارکردن
knock up برخورد کردن
knock-ups برخورد کردن
accessible خوش برخورد
zone of contact محل برخورد
tolerates برخورد هموارکردن
tolerated برخورد هموارکردن
coincidence تطبیق برخورد
coincidences تطبیق برخورد
take the blade برخورد شمشیرها
touche اعلام برخورد
tilts منازعه برخورد
collision rate سرعت برخورد
tolerate برخورد هموارکردن
meets برخورد کردن
affect احساسات برخورد
meet برخورد کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com