Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
English
Persian
bureaucreat
گماشته اداری
Other Matches
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet
کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucracy
تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracies
تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucrasy
حکومت اداری تاسیسات اداری
commissionaire
گماشته
commissionaires
گماشته
batman
گماشته
procurators
گماشته
assignee
گماشته
procurator
گماشته
orderly officen
گماشته
orderly
گماشته
appointee
گماشته
batmen
گماشته
lockman
گماشته
appointees
گماشته
orderlies
گماشته
workdays
ایام کار اداری ساعات کار اداری
workday
ایام کار اداری ساعات کار اداری
agent
گماشته وکیل
commissaries
گماشته مباشر
executive officen
گماشته اجرا
agents
گماشته وکیل
man of business
وکیل گماشته
commissary
گماشته مباشر
subdeacon
معاون گماشته روحانی
dependent
تابع نان خور گماشته
master of the horse
کسیکه گماشته بر امورخانواده سلطنتی است میراخور
to take orders
منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
nomothetes
کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
gymnasiarch
گماشته اموزشگاههای بازی وورزش که ازاهل اتن بود ورزشکاربزرگ
long shoreman
گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
expressman
کسیکه گماشته گرفتن وزودرساندن امانات است کارمندبنگاه حمل سری
letters missive
نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
official
اداری
administrative
اداری
executory
اداری
administerial
اداری
departmental
اداری
bureaucrat
اداری
formal
اداری
bureaucrats
اداری
overhead gharges
هزینه اداری
office building
ساختمان اداری
office computer
کامپیوتر اداری
office hours
ساعات اداری
office work
کار اداری
official communications
مکاتبات اداری
officialism
سیستم اداری
prefectoral
وابسته به اداری
administrative movement
حرکت اداری
malfeasance
خطای اداری
management expenses
مخارج اداری
prefectorial
وابسته به اداری
prefecture
حوزه اداری
service element
عنصر اداری
a white collar job
کار اداری
office chair
صندلی اداری
office chair
مبل اداری
unofficial
غیر اداری
administrative law
حقوق اداری
administrative escort
ناو اداری
bureaucrat
مامور اداری
administrative march
راهپیمایی اداری
administration building
قسمت اداری
administrative order
دستور اداری
administrative publications
نشریات اداری
administrative approval
موافقتنامه اداری
administrative law
قوانین اداری
officially
از طریق اداری
administrative budget
بودجه اداری
officialdom
سیستم اداری
administrative flight
پرواز اداری
administrative flight
هواپیمای اداری
administration building
ساختمان اداری
bureaucrats
مامور اداری
administrative services
خدمات اداری
administrative services
قسمتهای اداری
paperwork
تشریفات اداری
administrative channels
مجاری اداری
administrative channels
طرق اداری
administratively
بطور اداری
departmental intelligence
اطلاعات اداری
administrative command
یکان اداری
administrative command
فرماندهی اداری
circular letter
نامه اداری
circular letter
بخشنامه اداری
red tape
فرمالیته اداری
administrative net
شبکه اداری
bureaus
هیئت اداری
administrative tribunal
دادگاه اداری
departmentally
ازلحاظ اداری
bureau
هیئت اداری
business hours
ساعت اداری
administrative capacity
فرفیت اداری
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
administrative data processing
پردازش دادههای اداری
administrative escort
ناو اسکورت اداری
officers
مامور کارمند اداری
officer
مامور کارمند اداری
general administration cost
هزینه عمومی اداری
key personnels
کادر اداری اصلی
deck department
قسمت اداری ناو
office information system
سیستم اطلاعات اداری
office swivel chair
صندلی گردان اداری
officialism
رسمیت مقررات اداری
placeman
صاحب منصب اداری
provisional order
دستور موقت اداری
bureaucratic
وابسته به امور اداری
Outside office hours.
خارج از وقت اداری
extra official
بیرون ازوفایف اداری
administrative landing
پیاده شدن اداری
service echelon
رده اداری و خدماتی
superstructure
سازمانهای اداری ومدیریه کشور
superstructures
سازمانهای اداری ومدیریه کشور
ministerial
وابسته به وزیر یا کشیش اداری
formally
مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
services
قسمتهای اداری ادارات نظامی
formal
مقید به اداب ورسوم اداری
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
administrative lead time
زمان اداری دریافت اماد
administrative shippings
ارسال اماد به طریق اداری
administrative storage
انبار کردن به طریق اداری
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
disciplinary court
دادگاه انتظامی محکمه اداری
genitourinary
وابسته به دستگاه اداری تناسلی
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
generals
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative acceptees
پرسنل قبول شده از نظر اداری
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
administrative segregation
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
admin
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
fiscal station
قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
capitulary
عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
nihilism
اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
workflow
نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
federal government
دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
nepotism
انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
attache case
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
brief case
[briefcase]
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
office automation
خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
interdict
حکم نهی حکم اداری
apparatus
[machinery]
سازمان
[سازمان اداری ]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com