Dictiornary-Farsi | گناهکار سزاوار سرزنش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
blameworthy	گناهکار سزاوار سرزنش


Other Matches

blamable	سزاوار سرزنش
blameful	سزاوار سرزنش
reprehensible	سزاوار سرزنش
imputable	اسناد دادنی سزاوار سرزنش
sail into	به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
guilty	گناهکار
felons	گناهکار
criminal	گناهکار
criminals	گناهکار
sinful	گناهکار
peccant	گناهکار
unrighteous	گناهکار
felon	گناهکار
sinner	گناهکار
transgressive	گناهکار
sinners	گناهکار
a felon of the worst description	بدترین جور گناهکار
wicked	تبه کار گناهکار
give oneself away <idiom>	گناهکار جلوه دادن
worthful	سزاوار
condign	سزاوار
deserved	سزاوار
entitled to	سزاوار
punishable	سزاوار کیفر
meritoriously	بطور سزاوار
deservedly	بطور سزاوار
worthy	شایان سزاوار
worthiest	شایان سزاوار
worthier	شایان سزاوار
punishable <adj.>	سزاوار تنبیه
actionable <adj.>	سزاوار تنبیه
chargeable <adj.>	سزاوار تنبیه
worth	سزاوار ثروت
culpable <adj.>	سزاوار تنبیه
indictable <adj.>	سزاوار تنبیه
penal <adj.>	سزاوار تنبیه
bench warrant	حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
have it coming <idiom>	سزاوار تنبیه بودن
to merit reward	سزاوار پاداش بودن
to d. well of	خوب سزاوار بودن
penal <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
it serves him right	سزاوار است تا چشمش هم کور
deserve	سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserves	سزاوار بودن شایستگی داشتن
supernaculum	باده خوشگوارکه سزاوار تاته نوشیدن است
incriminates	به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
unregenerate	دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated	دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
incriminating	به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminate	به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated	به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
to incur a punishment	تنبیه بر خود وارد اوردن سزاوار تنبیه شدن
expostulation	سرزنش
railing	سرزنش
censured	سرزنش
railings	سرزنش
censure	سرزنش
censures	سرزنش
exprobration	سرزنش
repoach	سرزنش
reproaching	سرزنش
reproaches	سرزنش
scolding	سرزنش
reproach	سرزنش
stinger	سرزنش
reproached	سرزنش
sneap	سرزنش
rail	سرزنش
reprehension	سرزنش
chastiesement	سرزنش
reproofs	سرزنش
reproof	سرزنش
blame	سرزنش
blaming	سرزنش
twit	سرزنش
twits	سرزنش
demerit	سرزنش
demerits	سرزنش
blames	سرزنش
nagging	سرزنش
blamed	سرزنش
rocket [British E]	سرزنش
remonstrance	سرزنش
upbraiding	سرزنش
ratings	سرزنش
rating	سرزنش
dressing-down	سرزنش
increpation	سرزنش
condemnations	سرزنش
condemnation	سرزنش
censuring	سرزنش
reprovable	شایان سرزنش
call down	سرزنش کردن
vituperator	سرزنش کننده
call over the coals	سرزنش کردن
lash vt	سرزنش کردن
twits	سرزنش کردن
to get a rocket [British E] <idiom>	سرزنش شدن
dispraise	سرزنش کردن
to get ticked off [British E] <idiom>	سرزنش شدن
chid	سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom>	سرزنش کردن
blameworthiness	شایستگی سرزنش
irreprehensible	سرزنش نکردنی
reproachless	سرزنش نکردنی
twittingly	سرزنش کنان
objurgation	سرزنش سخت
vituperate	سرزنش کردن
give it to <idiom>	سرزنش کردن
threap	سرزنش کردن
natters	سرزنش کردن
to dress down	سرزنش کردن
tongue lash	سرزنش کردن
nattering	سرزنش کردن
nattered	سرزنش کردن
natter	سرزنش کردن
vituperatory	سرزنش امیز
vituperatively	سرزنش کنان
taunter	سرزنش کننده
sneap	سرزنش کردن
objurgatory	سرزنش امیز
repoachful	سرزنش امیز
obloquy	سرزنش افترا
chide	سرزنش کردن
railer	سرزنش کننده
rater	سرزنش کننده
repoach	سرزنش کردن
reprehend	سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom>	سرزنش کردن
reprovingly	سرزنش کنان
scolder	سرزنش کننده
vituperation	بدگویی سرزنش
raillery	سرزنش انتقاد
censured	سرزنش کردن
censures	سرزنش کردن
censuring	سرزنش کردن
trounce	سرزنش کردن
trounced	سرزنش کردن
trounces	سرزنش کردن
reprove	سرزنش کردن
trouncing	سرزنش کردن
wig	سرزنش کردن
wigs	سرزنش کردن
chided	سرزنش کردن
chides	سرزنش کردن
chiding	سرزنش کردن
rap	سرزنش سخت
raps	سرزنش سخت
berate	سرزنش کردن
censure	سرزنش کردن
upbraids	سرزنش کردن
upbraided	سرزنش کردن
rebuke	سرزنش کردن
rebuked	سرزنش کردن
rebuking	سرزنش کردن
reprimand	سرزنش کردن
reprimanded	سرزنش کردن
reprimanding	سرزنش کردن
reprimands	سرزنش کردن
haze	سرزنش کردن
sarcasm	ریشخند سرزنش
twit	سرزنش کردن
admonition	سرزنش دوستانه
admonitions	سرزنش دوستانه
rebukes	سرزنش کردن
reproved	سرزنش کردن
reproves	سرزنش کردن
reproving	سرزنش کردن
upbraid	سرزنش کردن
berated	سرزنش کردن
talking to	سرزنش رسمی
talking-to	سرزنش رسمی
blamable	قابل سرزنش
twittered	سرزنش کننده
twittering	سرزنش کننده
twitters	سرزنش کننده
twitter	سرزنش کننده
irreproachable	سرزنش نکردنی
berates	سرزنش کردن
berating	سرزنش کردن
reprehensible	سرزنش کردنی
snub	کلفت وکوتاه سرزنش
reprimands	سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimanding	سرزنش وتوبیخ رسمی
chidden	صداکردن سرزنش کردن
reprimanded	سرزنش وتوبیخ رسمی
snub	جلوگیری سرزنش کردن
censure	سرزنش [اصطلاح روزمره]
renouncing	سرزنش یا متهم کردن