English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
capital گناه مستوجب اعدام سرمایه
Other Matches
capital offence or crime گناه مستوجب اعدام
capital punishment کیفر اعدام مجازات اعدام
forfeitable مستوجب جریمه
supply price of capital قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
indictable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
penal <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
indictable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> مستوجب کیفر [حقوقی]
punishable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
capital consumption allowance کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
liquidity trap سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
capitalization تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
disinvestment سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
financiers سرمایه دار سرمایه گذار
financier سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
gallows اعدام
hanging اعدام
execution اعدام
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
administer اعدام کردن
execute اعدام کردن
executes اعدام کردن
under sentence of death محکوم به اعدام
overhang اعدام کردن
death squads جوخهی اعدام
death squad جوخهی اعدام
executed اعدام کردن
death penalty کیفر اعدام
executing اعدام کردن
hangman مامور اعدام
death penalty مجازات اعدام
capital punishment مجازات اعدام
capital punishment اعدام مجازات
death warrant حکم اعدام
extinction اعدام انهدام
death warrants حکم اعدام
overhangs اعدام کردن
death sentence حکم اعدام
to death penalty اعدام مجازات
the penalty of death کیفر اعدام
to die on the scaffold اعدام شدن
under pain of death با کیفر اعدام
hangmen مامور اعدام
death sentences حکم اعدام
gases اعدام با گاز
executioner مامور اعدام
gas اعدام با گاز
convicted to death محکوم به اعدام
gassed اعدام با گاز
gasses اعدام با گاز
executioners مامور اعدام
executed [judicially killed] <adj.> <past-p.> اعدام شده
gallows مستحق اعدام
marginal utility of capital مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
registered capital سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
capital program برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
collapse capitalism فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
guillotined با گیوتین اعدام کردن
guillotine با گیوتین اعدام کردن
guillotines با گیوتین اعدام کردن
guillotining با گیوتین اعدام کردن
electric chair اعدام بوسیله برق
gallows bird ادم مستحق اعدام
electric chair صندلی اعدام الکتریکی
gas chamber محفظه اعدام با گاز
hanging محزون مستحق اعدام
gas chambers محفظه اعدام با گاز
to execute somebody اعدام کردن [حقوق]
carrying out [of a death sentence] اجرا [حکم اعدام]
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
administered انجام دادن اعدام کردن
administering انجام دادن اعدام کردن
administers انجام دادن اعدام کردن
hang man مامور اعدام به وسیله دار
cobb doglas production function ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
execution بدار زدن اعدام اجرا کردن
to execute somebody for something کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
black flag پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
auto da fe اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
deep dyed گناه
offense,etc گناه
sinless بی گناه
sackless بی گناه
faulted گناه
misdemeanour گناه
guiltless بی گناه
offense گناه
irreproachable بی گناه
cleanhanded بی گناه
transgression گناه
faults گناه
fault گناه
delict گناه
offenceless بی گناه
misdemeanors گناه
vises گناه
vices گناه
vice- گناه
vice گناه
misdemeanours گناه
reproachless بی گناه
irreprehensible بی گناه
misdemeanor گناه
niet culpable بی گناه
pure of guilt بی گناه
crime گناه
sinning گناه
sin گناه
guilt گناه
sinned گناه
blameless بی گناه
offenses گناه
offence گناه
black cap کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
to perpetrate a crime گناه کردن
blame اشتباه گناه
venial گناه صغیر
hamartophobia گناه هراسی
misdeed جرم گناه
remission عذر گناه
resipiscence اقرار به گناه
resipiscent معترف به گناه
crime گناه کردن
sin of the f. گناه جسم
misdeeds جرم گناه
irreprovable بی گناه رد نکردنی
mortal sin گناه کبیره
sin گناه ورزیدن
peccabillo گناه کوچک
erring گناه کار
blaming اشتباه گناه
deadly sin گناه کبیره
blames اشتباه گناه
sinned گناه ورزیدن
venial sin گناه صغیره
absolution آمرزش گناه
blamed اشتباه گناه
sinning گناه ورزیدن
guilt feeling احساس گناه
transgression خطا گناه
peccatophobia گناه هراسی
incendiary crime گناه اتش انگیزی
besetting sin گناه دست برندار
pardoner کشیش امرزنده گناه
of malice prepense با قصد ارتکاب گناه
in flagrant delict درعین ارتکاب گناه
incestuously با گناه نزدیکی بمحارم
a guilty conscience [about] وجدان با گناه [بخاطر]
the f.of adem گناه یا انحراف ادم
guilt گناه مجرمیت محکومیت
to purify from sin از گناه پاک کردن
i may thank myself گناه از خودم است
i am shaped in sin در گناه سرشته شده ام
impemitently بااصرار در گناه کاری
impenitently بالجاجت در گناه کاری
d.sin گناه بزرگ عمدی
to sin agaist god بخدا گناه ورزیدن
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
to purify from sin از قید گناه ازاد کردن
infallible مصون از خطا منزه از گناه
own up <idiom> گناه رابه گردن گرفتن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
original sin نخستین گناه ادم ابوالبشر
puratorial پاک کننده گناه کفارهای
to acknowledge your own guilt [culpability] به گناه خود اقرار کردن
sin of omission گناه فروگذاری از انجام امری
salvationism اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
absolving کسی را از گناه بری کردن
absolves کسی را از گناه بری کردن
to perpetrate a crime گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
absolved کسی را از گناه بری کردن
absolve کسی را از گناه بری کردن
i insist on his innocence جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
peccability ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
i insist that he is innocent جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
conscience-stricken دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
penance تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com