English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
English Persian
saturation capacity گنجایش اشباع
Other Matches
capacity گنجایش
aptitude گنجایش
aptitudes گنجایش
burden گنجایش
burdens گنجایش
capaciousness گنجایش
contenting گنجایش
capacities گنجایش
inclusion گنجایش
content گنجایش
volume capacity گنجایش
modules حوزه گنجایش
active capacity گنجایش مفید
active storage گنجایش مفید
effective storage گنجایش مفید
module حوزه گنجایش
capacity گنجایش استعداد
capacity توانایی گنجایش
register capacity گنجایش ثبات
capacities گنجایش استعداد
capacities توانایی گنجایش
at the top of one's bent تا سرحد گنجایش
field capacity گنجایش زراعی
filed capacity گنجایش میدانه
gross tonnage گنجایش حجمی
incapacious بی گنجایش ناقص
memory capacity گنجایش حافظه
net register tonnage گنجایش خالص
possible capacity گنجایش ممکن
pulmometry سنجش گنجایش شش
storage capacity گنجایش انباره
total reservoir storage گنجایش کل مخزن
vital capacity گنجایش حیاتی
fan out گنجایش خروجی
fan in گنجایش ورودی
basic capacity گنجایش مبنا
basic capacity گنجایش پایه
bearing capacity گنجایش تحمل
bulk storage انباره پر گنجایش
caliber گنجایش استعداد
channel capacit گنجایش مجرا
channel capacity گنجایش کانال
code capacity گنجایش رمزرسانی
cranial capacity گنجایش جمجمه
dead storage گنجایش مرده
dead weight tonnage گنجایش باری
effective capacity گنجایش مفید
energy content گنجایش انرژی
producing گنجایش تولید
practical capacity گنجایش عملی
suffusion اشباع
saturated اشباع
concentration اشباع
impregnation اشباع
satiation اشباع
concentrations اشباع
saturation اشباع
expanded , capacity زیاد کردن گنجایش
available storage capacity گنجایش مفید مخزن
block coefficient ضریب گنجایش ناو
pulmometer الت سنجش گنجایش شش
tonnage گنجایش کشتی برحسب تن
useable reservoir storage گنجایش مفید مخزن
capacious گنجایش دار گشاد
truckloads به گنجایش یک ماشین باری
farad واحد گنجایش برق
truckload به گنجایش یک ماشین باری
tankage گنجایش تانک یا مخزن
filament saturation اشباع افروزه
plate saturation اشباع اند
magnetic saturation اشباع مغناطیسی
magnetic saturation اشباع اهن
degree of saturation درجه اشباع
ingraft اشباع کردن
pervasivenness قوه اشباع
impregnant اشباع شده
filament saturation اشباع دمایی
color saturation اشباع رنگ
neural satiation اشباع عصبی
overfull employment اشباع اشتغال
saturation factor ضریب اشباع
saturator اشباع کننده
subsaturated نزدیک به اشباع
subsaturation شبه اشباع
unsaturate اشباع نشده
unsaturated اشباع نشده
temperature saturation اشباع دمایی
voltage saturation اشباع ولتاژی
voltage saturation اشباع اند
saturation state رژیم اشباع
steepest اشباع کردن
satiable اشباع شدنی
satiable قابل اشباع
saturable اشباع شدنی
saturant اشباع شده
saturated zone منطقه اشباع
zine of saturation منطقه اشباع
steep اشباع کردن
saturation current جریان اشباع
sodden اشباع شده
saturating اشباع کردن
saturates اشباع شدن
saturate اشباع شدن
saturates اشباع کردن
current saturation اشباع اند
anode saturation اشباع اند
saturate اشباع کردن
imbuing اشباع کردن
imbues اشباع کردن
imbue اشباع کردن
imbued اشباع کردن
saturating اشباع شدن
saturated اشباع شده
satiating اشباع شدن
imbibe اشباع کردن
imbibed اشباع کردن
imbibes اشباع کردن
satiate اشباع شدن
imbibing اشباع کردن
waterlogged ازاب اشباع
satiates اشباع شدن
satiated اشباع شدن
to gauge a person گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
indoctrinated اغشتن اشباع کردن
indoctrinate اغشتن اشباع کردن
indoctrinates اغشتن اشباع کردن
saturant بحد اشباع رسیده
saturated air هوای اشباع شده
indoctrinating اغشتن اشباع کردن
saturated soil paste خمیر خاک اشباع
unsaturated ترکیب اشباع نشده
saturated transistor ترانزیستور اشباع شده
unsaturated fat چربی اشباع نشده
chroma درجه اشباع رنگ
subsaturated نیمه اشباع شده
chalk-line [ریسمان اشباع شده با گچ]
under szturated rock سنگ زیر اشباع
unsaturate ترکیب اشباع نشده
saturated fat چربی اشباع شده
suffusing پوشاندن اشباع کردن
suffuses پوشاندن اشباع کردن
collector saturation voltage ولتاژ اشباع کلکتور
suffused پوشاندن اشباع کردن
pervasiveness قوه سرایت یا اشباع
suffuse پوشاندن اشباع کردن
saturated fats چربی اشباع شده
unformatted گنجایش دیسک مغناطیسی پیش از فرمت
fluid ounces واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
fluid ounce واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
pneumatoneter الت سنجش گنجایش تنفس ریه
poly unsaturated fat پلی چربی اشباع نشده
ethylene هیدرو کربن اشباع نشده
polyunsaturated دارای حلقههای اشباع نشده
soak بوسیله مایع اشباع شدن
soaks بوسیله مایع اشباع شدن
gauger کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
loads برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
inundating زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
geraniol الکل اشباع شده مایع و معطر
acetylene هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
inundate زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
oilite bushing بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
Shannon's Law قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
gallonage فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
microcomputer اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micros اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
metagnosticism عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
micro اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
condensation shock چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
VHD نوعی دیسک ویدیویی با گنجایش بالا که میتواند حجم زیادی داده را ذخیره کند
conventional memory در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
conventional RAM در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
wavelength division multiplexing روش افزایش گنجایش داده روی فیبرنوری بوسیله ارسال چندین سیگنال نوری با طول موج مختلف در یک فیبر
age hardening سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
pondage گنجایش حوض یا استخر انباشتن اب در حوض یااستخر
pack board وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
redundant سیستم دیسک درایو سریع تا گنجایش بالا که از چندین درایو استفاده میکند که هر یک یک بایت از کلمه داده را ذخیره می کنند
peripheral باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
impregnating لقاح کردن اشباع کردن
imbrue مرطوب کردن اشباع کردن
impregnate لقاح کردن اشباع کردن
impregnates لقاح کردن اشباع کردن
chroma اندازه رنگ کم رنگ و اشباع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com