English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (2 milliseconds)
English Persian
capacious گنجایش دار گشاد
Other Matches
straddled گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddles گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
To walk with ones feet wide apart. گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes. با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
volume capacity گنجایش
capacity گنجایش
contenting گنجایش
content گنجایش
capacities گنجایش
burdens گنجایش
burden گنجایش
inclusion گنجایش
capaciousness گنجایش
aptitude گنجایش
aptitudes گنجایش
straddles گشاد با زی
loose-fitting گشاد
broader گشاد
straddle گشاد با زی
broad گشاد
broadest گشاد
straddled گشاد با زی
widest گشاد
wider گشاد
wide گشاد
reamer گشاد کن
loosest گشاد
looser گشاد
loose fitting گشاد
loose گشاد
fan out گنجایش خروجی
channel capacity گنجایش کانال
fan in گنجایش ورودی
field capacity گنجایش زراعی
filed capacity گنجایش میدانه
gross tonnage گنجایش حجمی
incapacious بی گنجایش ناقص
memory capacity گنجایش حافظه
capacities توانایی گنجایش
net register tonnage گنجایش خالص
energy content گنجایش انرژی
channel capacit گنجایش مجرا
cranial capacity گنجایش جمجمه
caliber گنجایش استعداد
bulk storage انباره پر گنجایش
bearing capacity گنجایش تحمل
basic capacity گنجایش پایه
basic capacity گنجایش مبنا
at the top of one's bent تا سرحد گنجایش
dead storage گنجایش مرده
effective storage گنجایش مفید
active storage گنجایش مفید
active capacity گنجایش مفید
dead weight tonnage گنجایش باری
effective capacity گنجایش مفید
modules حوزه گنجایش
code capacity گنجایش رمزرسانی
pulmometry سنجش گنجایش شش
producing گنجایش تولید
vital capacity گنجایش حیاتی
capacity گنجایش استعداد
total reservoir storage گنجایش کل مخزن
saturation capacity گنجایش اشباع
capacities گنجایش استعداد
register capacity گنجایش ثبات
practical capacity گنجایش عملی
module حوزه گنجایش
storage capacity گنجایش انباره
capacity توانایی گنجایش
possible capacity گنجایش ممکن
dilate گشاد کردن
straddled گشاد نشستن
dilating گشاد کردن
pajamas شلوار گشاد
straddles گشاد نشستن
slopped شلوار گشاد
bell mouthed دهن گشاد
slopping شلوار گشاد
spacious جامع گشاد
slip-ons لباس گشاد
wide mouthed دهن گشاد
bigmouthed دهن گشاد
dilates گشاد کردن
slip on لباس گشاد
stretchy گشاد شونده
ream گشاد کردن
stretchiest گشاد شونده
stretchier گشاد شونده
reaming گشاد کردن
slop شلوار گشاد
straddle گشاد نشستن
dilatant گشاد شونده
pulmometer الت سنجش گنجایش شش
useable reservoir storage گنجایش مفید مخزن
block coefficient ضریب گنجایش ناو
available storage capacity گنجایش مفید مخزن
farad واحد گنجایش برق
expanded , capacity زیاد کردن گنجایش
tankage گنجایش تانک یا مخزن
tonnage گنجایش کشتی برحسب تن
truckloads به گنجایش یک ماشین باری
truckload به گنجایش یک ماشین باری
dalmatic خرقه استین گشاد
oxbags شلوار خیلی گشاد
varix variously سیاهرگ گشاد شده
mason jar کوزه دهن گشاد
dolman sleeve استین گشاد و اویخته
mother hubbard لباس گشاد زنانه
to let out افشاکردن گشاد کردن
oxford bags شلوار خیلی گشاد
wide-eyed دارای چشم گشاد
slackest کساد کردن گشاد
slack کساد کردن گشاد
blouses پیراهن یاجامه گشاد
robes لباس بلند و گشاد
sacked پیراهن گشاد و کوتاه
jar شیشه دهن گشاد
Wellington چکمه دهان گشاد
blouse پیراهن یاجامه گشاد
robe لباس بلند و گشاد
clump block قرقره دهان گشاد
slacks کساد کردن گشاد
jar کوزه دهن گشاد
sacks پیراهن گشاد و کوتاه
jars کوزه دهن گشاد
jars شیشه دهن گشاد
jarred شیشه دهن گشاد
carboy تنگ دهن گشاد
astraddle دارای پای گشاد
sack پیراهن گشاد و کوتاه
varicosity گشاد شدگی سیاهرگ
jarred کوزه دهن گشاد
wide eyed دارای چشم گشاد
to gauge a person گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
scrawls خط خطی کردن گشاد نشستن
straddled میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
scrawled خط خطی کردن گشاد نشستن
risking گشاد بازی بخطر انداختن
scrawling خط خطی کردن گشاد نشستن
risked گشاد بازی بخطر انداختن
risk گشاد بازی بخطر انداختن
scrawl خط خطی کردن گشاد نشستن
risks گشاد بازی بخطر انداختن
sprawling گشاد نشستن هرزه روییدن
carronade یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد
straddle میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
To widen a road . جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
straddles میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
To spend recklessly ( prodigally ) . گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
sprawls گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawl گشاد نشستن هرزه روییدن
fluid ounces واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
unformatted گنجایش دیسک مغناطیسی پیش از فرمت
fluid ounce واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
pneumatoneter الت سنجش گنجایش تنفس ریه
raglan پالتو استین گشاد سبک و فراخ
krater کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
These shoes are too big for me . این کفشها برایم گشاد است
rochet جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان
gauger کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
load برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
loads برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
The shoes are a size too big for my feet. کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
She likes loose - fitting dresses . از لباس های گشاد خوشش نمی آید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
varicosity جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
bloomer شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
chimere خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ
slopping هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopped هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slop هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
Shannon's Law قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
gallonage فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
micro اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micros اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
metagnosticism عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
microcomputer اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
VHD نوعی دیسک ویدیویی با گنجایش بالا که میتواند حجم زیادی داده را ذخیره کند
conventional RAM در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
conventional memory در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
wavelength division multiplexing روش افزایش گنجایش داده روی فیبرنوری بوسیله ارسال چندین سیگنال نوری با طول موج مختلف در یک فیبر
The position is over his head . he cannot cope with it . این شغل برای سرش خیلی گشاد است ( از توانائی اوبیرون است )
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
pack board وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
pondage گنجایش حوض یا استخر انباشتن اب در حوض یااستخر
redundant سیستم دیسک درایو سریع تا گنجایش بالا که از چندین درایو استفاده میکند که هر یک یک بایت از کلمه داده را ذخیره می کنند
peripheral باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
bays دهانه خلیج دهانه گشاد
baying دهانه خلیج دهانه گشاد
bayed دهانه خلیج دهانه گشاد
bay دهانه خلیج دهانه گشاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com