Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
hard wheat
گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
Other Matches
sloe gin
عرق گندم که دارای اب میوه گوجه باشد
trouty
دارای تعداد زیادی ماهی قزل الا
eurytherm
موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است
macaroon
ماکارونی
macaroons
ماکارونی
macaronic
وابسته به ماکارونی
macaroni cheese
ماکارونی با سس پنیر
noodle
ماکارونی احمق
macaroni
ماکارونی جوان خارج رفته
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
grain
یک گندم
centaurea
گل گندم
cornflower
گل گندم
cornflowers
گل گندم
cash crops
گندم جو
wheat
گندم
corn flower
گل گندم
grain rust
زنگ گندم
corn chandler
گندم فروش
wheat rust
زنگ گندم
husker
گندم پاک کن
grain field
گندم زار
wheatgerm
گیاهک گندم
tawniness
گندم گونی
bran
پوست گندم
parched corn
گندم برشته
saracen corn
گندم سیاه
french wheat
گندم سیاه
buck wheat
گندم سیاه
parched corn
گندم بریان
tawny
گندم گون
tawniest
گندم گون
tawnier
گندم گون
wholewheat
گندم ناب
wholewheat
گندم خالص
wheatgerm
جنین گندم
buckwheat
گندم سیاه
corn weevil
شپشه گندم
cornmeal
ارد گندم
frit fly
مگس گندم
moory
گندم گون
wheat bread
نان گندم
wheatear
سنبله گندم
flailing
گندم کوب
sheaf
دسته گندم
flailed
گندم کوب
flail
گندم کوب
to winnow the grain
گندم راباددادن
wheaten bread
نان گندم
wheaten
برنگ گندم
corn field
گندم زار
crapping
گندم سیاه
wheat chaff
کاه گندم
musteline
گندم گون
pugs
خاشاک گندم
flails
گندم کوب
pug
خاشاک گندم
jointworm
کرم گندم
wheaten
وابسته به گندم
crap
گندم سیاه
crapped
گندم سیاه
bunt
ناخوشی قارچی گندم
loose smut
بیماری زنگ گندم
weevils
سوسه شپشه گندم
wheat stack
خرمن کومه گندم
weevil
سوسه شپشه گندم
hessian fly
حشره گندم خوار
sheaf
دسته یابافه گندم
the wheat was scanted
گندم را کم کم بیرون دادند
wheatgerm
آرد مغز گندم
groats
گندم یاجوپوست کنده
ptisan
گندم پوست کنده
gluten
ماده چسبنده گندم
rye
گندم سیاه مرد کولی
marabout
ادم سبزه یا گندم گون
marabou
ادم سبزه یا گندم گون
polygonaceous
وابسته به تیره گندم سیاه
whole wheat
ساخته شده از گندم ساییده
wheatworm
کرم کوچک انگل گندم و علوفه
harvest mouse
یکجورموش که درساقههای گندم لانه میکند
groat
بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
wheat eel
کرم کوچک انگل گندم و علوفه
basic crops
محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
emmer
نوعی گندم سرخ بنام شعیر ابلیس
breadstuff
مواد نان مانند گندم و ارد و غیره
wheat germ
گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
red reg
چیزی که موجب خشم وبرانگیختگی گرد د یکجورزنگ در گندم
manchet
قرص نام ساخته شده از گندم اعلی وخالص
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
immenseness
زیادی
excrescential
زیادی
immoderacy
زیادی
profoundly
زیادی
muchness
زیادی
greatness
زیادی
redundance
زیادی
superfluous
زیادی
superfluity
زیادی
extra
زیادی
extra-
زیادی
extras
زیادی
extremeness
زیادی
nimiety
زیادی
to a large extent
تا حد زیادی
intenseness
زیادی
inordinacy
زیادی
frequentness
زیادی
infiniteness
زیادی
excessiveness
زیادی
intensity
زیادی
greatly
به زیادی
excesses
زیادی
numerousness
زیادی
supervacaneous
زیادی
unduly
زیادی
abundance
زیادی
immensity
زیادی
heaviness
زیادی
overly
زیادی
profuseness
زیادی
excrescent
زیادی
surpluses
زیادی
enormousness
زیادی
surplus
زیادی
undue
زیادی
profoundness
زیادی
hugeness
زیادی
wealth
زیادی
excess
زیادی
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
to a degree
تادرجه زیادی
largely
تا درجه زیادی
clogged
زیادی پرکردن
clog
زیادی پرکردن
inordinateness
زیادی بی اندازگی
interleaf
برگ زیادی
gaudery
پیرایههای زیادی
hyperacidity
زیادی اسید
riffraff
زیادی توده
increscent
زیادی توسعه
fuzz ball
گوشت زیادی
overblance
زیادتی زیادی
clogs
زیادی پرکردن
for long
مدت زیادی
outgrowth
گوشت زیادی
exorbitance
زیادی افراط
distichiasis
مژگان زیادی
extensiveness
کثرت زیادی
over production
محصول زیادی
overweight
وزن زیادی
odd come short
زیادی باقی مانده
go out of one's way
<idiom>
تلاش زیادی کردن
long a go
مدت زیادی پیش
make a bundle
<idiom>
پول زیادی درآوردن
it will not take long
مدت زیادی نمیخواهد
it was a
مبلغ زیادی بود
to shoot one's mouth off
<idiom>
زیادی حرف زدن
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
excesses
مقدار زیادی از چیزی
excess
مقدار زیادی از چیزی
You have given me too much.
زیاد ( زیادی ) به من دادی
I incurred a heavy loss.
ضرر زیادی کردم
long ago
مدت زیادی پیش
No small number of ...
تعداد زیادی
[از مردم]
Quite a few people ...
تعداد زیادی
[از مردم]
make a killing
<idiom>
پول زیادی درآوردن
quite a number of people
عده زیادی از مردم
extras
موضوعی که زیادی است
kajillion
[slang]
تعداد بسیار زیادی
extra-
موضوعی که زیادی است
intensity of gravity
شدت با زیادی جاذبه
extra
موضوعی که زیادی است
exairesis
برش اندام زیادی
over estimation
زیادی درنظر گرفتن
growths
گوشت زیادی تومور
so
خیلی باین زیادی
outgrwth
برامدگی گوشت زیادی
redun dantly
بطور زائدیا زیادی
many of them
عده زیادی از انها
growth
گوشت زیادی تومور
oversale
پیش فروش زیادی
swiple
قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
surplus
مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
surpluses
مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
excess demand
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
To go to great expenses .
خرج زیادی را متحمل شدن
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
Suffering many privations .
محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
compacts
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com