Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
junk food	گنده خوراک
junk foods	گنده خوراک
Other Matches
gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
blobber	گنده
lumpish	گنده
hulky	گنده
magacephalic	سر گنده
cyclopian	گنده
cyclopean	گنده
lumping	گنده
blobber lipped	گنده لب
whopping	گنده
whoppers	گنده
whopper	گنده
unwieldy	گنده
huge	گنده
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
swell butted	دارای ته گنده
massively	گنده فشرده
big words	حرفهای گنده
automyosophobia	گنده تن هراسی
pot bellied	شکم گنده
pot-bellied	شکم گنده
anthracoid	مانند گنده
abdominous	شکم گنده
potbelly	شکم گنده
pot bellies	شکم گنده
carbuncular	گنده تاولی
paunchy	شکم گنده
pot belly	شکم گنده
nasute	گنده بینی
mugwump	کله گنده
magacephalic	کله گنده
knee cap	گنده زانو
massive	گنده فشرده
deep mouthed	گنده اواز
rudas	درشت گنده
big bellied	شکم گنده
splenic fever	گنده طاول
deep mouthed	گنده صدا
pot bellies	ادم شکم گنده
bigwig	ادم کله گنده
bigwigs	ادم کله گنده
stomachy	شکم گنده پرخور
pycnic	ادم شکم گنده
potbellied	دارای شکم گنده
poke pudding or pocke	ادم شکم گنده
pyknic	ادم شکم گنده
chucklehead	ادم کله گنده
big shot	ادم کله گنده
pot belly	ادم شکم گنده
big shots	ادم کله گنده
sagamore	ادم کله گنده یابانفوذ
them and us	آن کله گنده ها و ما فقیر فقرا
sachem	ادم کله گنده یابانفوذ
unwielly	سنگین گنده بد هیکل دیرجنب
thumper	ادم یا چیز گنده دروغ بزرگ
He is a bih shot ( noise ) in this town .	جزو کله گنده های شهر است
at mess	سر خوراک
victuals	خوراک
messes	:یک خوراک
mess	:یک خوراک
repasts	خوراک
repast	خوراک
fares	خوراک
tacks	خوراک
passage money	خوراک
butterpump	غم خوراک
viands	خوراک
tucker	خوراک
messmate	هم خوراک
meats	خوراک
meat	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
pabulum	خوراک
faring	خوراک
fared	خوراک
fare	خوراک
nutrition	خوراک
tacking	خوراک
tacked	خوراک
tack	خوراک
foods	خوراک
feed	خوراک
nourishment	خوراک
feeds	خوراک
keeps	خوراک
chow	خوراک
chows	خوراک
food	خوراک
nutriments	خوراک
keep	خوراک
intake	خوراک
intakes	خوراک
nutriment	خوراک
insect	کرم خوراک
gourmets	خوراک شناس
boarding house	خوابگاه و خوراک
frugal food	خوراک ساده
recipes	خوراک دستور
food gathering	خوراک اوری
eating house	خوراک پزخانه
gourmet	خوراک شناس
boarding houses	خوابگاه و خوراک
food stamps	تمبر خوراک
at meat	سر خوراک یا غذا
treats	خوراک رایگان
treat	خوراک رایگان
autotroph	خوراک ساز
dishes	سینی خوراک
recipe	خوراک دستور
dish	سینی خوراک
eating	خوش خوراک
insects	کرم خوراک
chop house	خوراک خانه
eating	خورد و خوراک
cannon fodder	خوراک توپ
to d. up	خوراک گذاردن
feed	خوراک دادن
snacks	خوراک سرپایی
preparation of food	تهیه خوراک
snacks	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
queasiness	سنگینی خوراک
timbale	خوراک دلمه
snack	خوراک مختصر
food stamp	تمبر خوراک
menus	فهرست خوراک
menu	فهرست خوراک
sitophobia	خوراک هراسی
slipslop	خوراک ابکی
piece de resistance	خوراک اصلی
feed	خوراک علوفه
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
heterotroph	خوراک گیر
viand	خوراک ماکولات
aliment	خوراک دادن
kingfisher	ماهی خوراک
support [nourish, feed]	خوراک دادن
meal time	وقت خوراک
meal time	موقع خوراک
feeds	خوراک علوفه
feeds	خوراک دادن
to give to eat	خوراک دادن
feedstuff	خوراک حیوانات
nourished	خوراک دادن
feeder	خوراک دهنده
feeders	خوراک دهنده
treated	خوراک رایگان
dosing	یک خوراک دارو
grubbed	خوراک خواربار
grub	خوراک خواربار
grubs	خوراک خواربار
nourishes	خوراک دادن
dosage	یک خوراک دارو
dosages	یک خوراک دارو
nourish	خوراک دادن
regales	خوراک لذیذ
regaled	خوراک لذیذ
regale	خوراک لذیذ
suave	خوش خوراک
health food	خوراک بهداشتی
health foods	خوراک بهداشتی
regaling	خوراک لذیذ
plat du jour	خوراک روز
slops	خوراک ابکی
hors d'oeuvre	پیش خوراک
plats du jour	خوراک روز
dosed	یک خوراک دارو
doses	یک خوراک دارو
hors d'oeuvres	پیش خوراک
dose	یک خوراک دارو
heaters	چراغ خوراک پزی
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
dose	خوراک دوا یا شربت
dozing	دوز یک خوراک دارو
dozes	دوز یک خوراک دارو
cuisine	روش اشپزی خوراک
dozed	دوز یک خوراک دارو
doze	دوز یک خوراک دارو
Primuses	چراغ خوراک پزی
pitch into	به خوراک حمله کردن
rotisserie	مغازه خوراک پزی
revalenta	خوراک عدس واردجو
thropholyt	لایه خوراک کاه
doses	خوراک دوا یا شربت
heater	چراغ خوراک پزی
sanguification	تبدیل خوراک بخون
kitchen	محل خوراک پزی
kitchens	محل خوراک پزی
cooker	چراغ خوراک پزی
cookers	چراغ خوراک پزی
throphogen	لایه خوراک ساز
Primus	چراغ خوراک پزی
dosed	خوراک دوا یا شربت
dosing	خوراک دوا یا شربت
piece deresistance	بخش عمده خوراک
trencherman	ادم خوش خوراک
recipes	دستور خوراک پزی
larders	گنجه خوراک خوراکی
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
cresture conforts	خوراک و پوشاک خوب

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com