Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (5 milliseconds)
English
Persian
driving licence
گواهینامه رانندگی
driving licences
گواهینامه رانندگی
driving licenses
گواهینامه رانندگی
Search result with all words
Here ist my driving licence card.
بفرمائید این گواهینامه رانندگی من است.
to pass your driver's license test at the first attempt
آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
Other Matches
diploma
گواهینامه
certificates
گواهینامه
certificate
گواهینامه
diplomas
گواهینامه
affidavit
گواهینامه
share warrant
گواهینامه سهام
affidavy
سوگندنامه گواهینامه
certificate of origin
گواهینامه مبداء
debenture
گواهینامه گمرکی
marriage line
گواهینامه ازدواج
master's certificate
گواهینامه فرماندهی
affidavits
سوگندنامه گواهینامه
Here is my driving licence.
بفرمائید، این گواهینامه من.
airworthiness certificate
گواهینامه صلاحیت پرواز
clearance
گواهینامه یاکاغذ دال بر پاکی و بی عیبی ترخیص
wheel gloves
دستکش رانندگی
radius of action
ناحیه رانندگی
motoring offences
جرائم رانندگی
driving experience
تجربه رانندگی
staging
رانندگی کالسکه
driving
موثر رانندگی
chauffeurs
رانندگی کردن
chauffeuring
رانندگی کردن
chauffeured
رانندگی کردن
chauffeur
رانندگی کردن
drives
رانندگی کردن
drive
رانندگی کردن
drives
رانندگی ارابه مسابقهای
pull ahead
جلو زدن
[در رانندگی]
karting
رانندگی با اتومبیل کوچک
drunken driving
رانندگی در حال مستی
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
اداره راهنمایی و رانندگی
vehicle registration office
اداره راهنمایی و رانندگی
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
drive
رانندگی ارابه مسابقهای
to drive a car
رانندگی کردن خودرویی
traffic court
دادگاه تخلفات رانندگی
road traffic offences
جرائم راهنمایی و رانندگی
He drives recklessly.
بی احتیاط رانندگی می کند
Road signs
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
to drive on dimmed
[dipped]
headlights
با نور پایین رانندگی کردن
traffic court
دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
reduced lighting
حرکت با نور کم رانندگی با چراغ جنگی
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
iceboat
قایق مخصوص رانندگی روی سطح یخزده
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com