Dictiornary-Farsi | گواهی تولد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
birth certificate	گواهی تولد


Other Matches

aborning	در بدو تولد در حال تولد
probate	گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eye-witnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate	گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
births	تولد
geniture	تولد
birth	تولد
postnatal	پس از تولد
birthday cake	کیک تولد
nascent	درحال تولد
regeneration	تولد تازه
rebirth	تولد دوباره
place of birth	محل تولد
rebirth	تولد تازه
date of birth	تاریخ تولد
antenatals	پیش از تولد
antenatal	پیش از تولد
Nativity	تولد عیسی
getting	زایش تولد
gets	زایش تولد
regeneracy	تولد تازه
get	زایش تولد
nee	تولد یافته
birthday	جشن تولد
birthdays	جشن تولد
birth cry	اوای تولد
birth injury	اسیب تولد
prenatal	پیش از تولد
birth trauma	ضربه تولد
the birth of a nation	تولد یک ملت
nascence	نوفهوری و اغازی تولد
post natal	واقع شونده پس از تولد
antenatals	مربوط به قبل از تولد
antenatal	مربوط به قبل از تولد
post-natal	واقع شونده پس از تولد
newborn	تازه تولد شده
reborn	تولد تازه یافته
postnatal	وابسته به بعد از تولد
additional production personnel	عوامل دیگر تولد
redivivus	تولد تازه یافته
nascency	نوفهوری و اغازی تولد
Yuletide	ایام عید تولد عیسی
precocial	دارای استقلال ازهنگام تولد
viability	قدرت ادامه زندگی پس از تولد
new born	زاییده شده تازه تولد یافته
palingenesis	تجوید از راه تولد ایین تعمید مسیحیان
birthright	حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
lord of misrule	متصدی وسرپرست تفریحات ونمایشات مخصوص عید تولد مسیح
christian era	مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
Their birthdays are four days apart.	روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
attestation	گواهی
testimonies	گواهی
warrant	گواهی
certificates	گواهی
certification	گواهی
witness	گواهی
legalization	گواهی
testimony	گواهی
witnessed	گواهی
witnesses	گواهی
witnessing	گواهی
report	گواهی
depositions	گواهی
deposition	گواهی
attestation	گواهی
certificate [official document]	گواهی
evidence	گواهی
mark	گواهی
grade	گواهی
warranted	گواهی
warranting	گواهی
warrants	گواهی
certificate	گواهی
oral evidence	گواهی
reference [testimonial]	گواهی
certificate of origin	گواهی مبدا
certificate of measurement	گواهی وزن
certificate of survey	گواهی بازرسی
certificate of origin	گواهی مبداء
certificate of receipt	گواهی وصول
certificate of receipt	گواهی رسید
certificate of weight	گواهی وزن
certificating of quantity	گواهی کمیت
certificate of quantity	گواهی مقدار
certificate of survey	گواهی بازدید
certificate of quantity	گواهی کمیت
certificate of quality	گواهی کیفیت
certification	گواهی کردن
certified check	چک گواهی شده
license	گواهی نامه
clean bill of health <idiom>	گواهی سلامتی
warrantable	قابل گواهی
treasury warrant	گواهی خزانه
to call in evidence	گواهی خواستن از
to bear witness	گواهی دادن
to bear testimony	گواهی دادن
testis	تخم گواهی
speak well for	گواهی دادن
quality certificate	گواهی کیفیت
interim certificates	گواهی موقت
certifier	گواهی کننده
deponent	گواهی نویس
false testimony	گواهی کذب
insurance certificate	گواهی بیمه
health certificate	گواهی بهداشت
inspection certificate	گواهی بازرسی
inspection certificate	گواهی نظارت
qualifying certificate	گواهی صلاحیت
certificate of measurement	گواهی مقدار
certify	گواهی کردن
certificates	گواهی نامه
testimonial	گواهی نامه
attest	گواهی دادن
deposing	گواهی دادن
deposes	گواهی دادن
testimonials	گواهی نامه
witness	گواهی دادن
depose	گواهی دادن
evidence	ملاک گواهی
witnessed	گواهی دادن
witnesses	گواهی دادن
warrant	گواهی کردن
attested	گواهی دادن
certifying	گواهی کردن
certifies	گواهی کردن
warrant	گواهی حکم
warranted	گواهی کردن
warranted	گواهی حکم
warranting	گواهی کردن
warranting	گواهی حکم
warrants	گواهی کردن
warrants	گواهی حکم
attests	گواهی دادن
certificate	گواهی نامه
attesting	گواهی دادن
certified	گواهی شده
death certificates	گواهی فوت
back letter	گواهی تضمین
death certificate	گواهی فوت
bear testimony	گواهی دادن
call in evidence	گواهی خواستن از
call to witness	گواهی خواستن از
bill of health	گواهی تندرستی
certificate of a doctor	گواهی پزشک
certificate of analysis	گواهی بررسی
certificate of compliance	گواهی تطبیق
certificate of damage	گواهی خسارت
certificate of death	گواهی فوت
bill of health	گواهی بهداشت
certificate of deposit	گواهی سپرده
false evidence	گواهی کدب
testified	گواهی دادن
testifies	گواهی دادن
licensing	گواهی نامه
witnessing	گواهی دادن
certificate of inspection	گواهی بازرسی
certificate of health	گواهی بهداشت
bear witness	گواهی دادن
depositions	گواهی کتبی
deposition	گواهی کتبی
affiant	گواهی نویس
testify	گواهی دادن
testifying	گواهی دادن
presaging	گواهی دادن بر خبردادن از
to call any one in testimony	از کسی گواهی خواستن
perjures	گواهی دروغ دادن
perjuring	گواهی دروغ دادن
vindicable	قابل گواهی واثبات
perjure	گواهی دروغ دادن
presaged	گواهی دادن بر خبردادن از
presages	گواهی دادن بر خبردادن از
presage	گواهی دادن بر خبردادن از
hearing of evidence	شنوایی گواهی [حقوق]
taking of evidence	شنوایی گواهی [حقوق]
to give evidence before the court	در دادگاه گواهی دادن
bill of health	گواهی صحت مزاج
notarization	گواهی محضری و رسمی
packing note	گواهی بسته بندی
cover note	گواهی بیمه نامه
notice of non payment	گواهی عدم پرداخت
notice of dishonour	گواهی عدم پرداخت
cover note	گواهی پوشش بیمه
d. certificate	گواهی نامه مرخصی
marriage lines	گواهی نامه عروسی
false witness	گواهی یاشهادت دروغ
certificate of deposits	گواهی نامه سپرده
give evidence of	گواهی دادن در مورد
certificate	گواهی صادر کردن
subscriping witness	گواهی کننده سند
certificate of deposit	گواهی پول سپرده
certificate of exclusive inheritance	گواهی انحصار وراثت
certificates	گواهی صادر کردن
certificate of measurement	گواهی اندازه و ابعاد
attestor	گواهی دهنده گواه
share certificate	گواهی مالکیت سهام