Dictiornary-Farsi | گواهی خواستن از | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
call in evidence	گواهی خواستن از
call to witness	گواهی خواستن از
to call in evidence	گواهی خواستن از


Search result with all words

to call any one in testimony	از کسی گواهی خواستن
Other Matches

to cry out for help	فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
probate	گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eyewitnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate	گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eyewitness	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
intending	خواستن
desiring	خواستن
to call up	خواستن
asking	خواستن
to beg leave	خواستن
wished	خواستن
asks	خواستن
to call in	خواستن
desiderate	خواستن
desires	خواستن
intend	خواستن
intends	خواستن
ask	خواستن
asked	خواستن
wishes	خواستن
wish	خواستن
desire	خواستن
to call for	خواستن
yearn	خواستن از ته دل
wish [would like]	خواستن
liked	دل خواستن
like	دل خواستن
wills	خواستن
likes	دل خواستن
will	خواستن
solicited	خواستن
soliciting	خواستن
solicit	خواستن
solicits	خواستن
aspire	خواستن از ته دل
crave	خواستن از ته دل
willed	خواستن
to seek or ask lagal a	نظرقضائی خواستن
apologizing	معذرت خواستن
to seek advice	نظر خواستن
to seek a position	نظر خواستن
to offer an apology	پوزش خواستن
to pray in aid of	یاری خواستن از
to permit oneself	اجازه خواستن
to excuse oneself	پوزش خواستن
to excuse oneself	معذرت خواستن
choose	خواستن پسندیدن
chooses	خواستن پسندیدن
flagitate	باسماجت خواستن
to a oneself for help	یاری خواستن
to ask for quarter	امان خواستن
asking for a respite	مهلت خواستن
call to account	حساب خواستن از
importune	مصرانه خواستن
appeal to the supreme court	فرجام خواستن
to ask permission	اجازه خواستن
apologise	معذرت خواستن
importuning	مصرانه خواستن
importunes	مصرانه خواستن
importuned	مصرانه خواستن
choosing	خواستن پسندیدن
flagitate	مصرانه خواستن
apologizing	پوزش خواستن
apologises	پوزش خواستن
apologised	معذرت خواستن
apologised	پوزش خواستن
excuse	معذرت خواستن
excused	معذرت خواستن
excuses	معذرت خواستن
cried	بزازی خواستن
excusing	معذرت خواستن
alibis	عذر خواستن
alibi	عذر خواستن
set one's heart on <idiom>	شدیدا خواستن
apologises	معذرت خواستن
demur	مهلت خواستن
apologizes	معذرت خواستن
apologizes	پوزش خواستن
apologized	معذرت خواستن
demurred	مهلت خواستن
demurring	مهلت خواستن
demurs	مهلت خواستن
apologized	پوزش خواستن
apologize	معذرت خواستن
apologize	پوزش خواستن
apologising	معذرت خواستن
apologising	پوزش خواستن
pardon	بخشیدن معذرت خواستن
invocate	خواستن استمداد کردن از
want	خواستن لازم داشتن
consult	پیشنهاد خواستن از یک خبره
consulted	پیشنهاد خواستن از یک خبره
consults	پیشنهاد خواستن از یک خبره
wanted	خواستن لازم داشتن
to make a gesture of apology	با اشاره معذرت خواستن
ask for days grace	دو روز مهلت خواستن
wills	با وصیت واگذارکردن خواستن
to ask somebody's advice	از کسی نظر خواستن
willed	با وصیت واگذارکردن خواستن
will	با وصیت واگذارکردن خواستن
pardoned	بخشیدن معذرت خواستن
beg	خواستن گدایی کردن
boned	خواستن درخواست کردن
bone	خواستن درخواست کردن
begged	خواستن گدایی کردن
begs	خواستن گدایی کردن
To apologize to someone.	از کسی عذر خواستن
When there is a wI'll, there is a way.	خواستن توانستن است
to crv for mercy	خواستن امان اوردن
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
to send one to the right about	عذر کسی را خواستن
boning	خواستن درخواست کردن
require	خواستن مستلزم بودن
required	خواستن مستلزم بودن
pardoning	بخشیدن معذرت خواستن
pardons	بخشیدن معذرت خواستن
bones	خواستن درخواست کردن
show someone the door <idiom>	خواستن از کسی که برود
requiring	خواستن مستلزم بودن
To demand ones right. To get ones due.	حق کسی را خواستن ( گرفتن )
requires	خواستن مستلزم بودن
wanted [for]	[کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
to ring up	کسیرا پشت تلفن خواستن
to press for an answer	با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to offer an excuse	پوزش خواستن عذرخواهی کردن
adduse	احضار کردن بگواهی خواستن
have one's heart set on something <idiom>	چیزی را خیلی زیاد خواستن
invoked	طلب کردن بالتماس خواستن
invoking	طلب کردن بالتماس خواستن
invokes	طلب کردن بالتماس خواستن
invoke	طلب کردن بالتماس خواستن
to ask	پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
in the market for <idiom>	خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to i. acalamity upon any one	بلایی بدی را برای کسی خواستن
to call to account	بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
deposition	گواهی
warrants	گواهی
warranting	گواهی
attestation	گواهی
certificate [official document]	گواهی
evidence	گواهی
grade	گواهی
attestation	گواهی
depositions	گواهی
warrant	گواهی
warranted	گواهی
certification	گواهی
legalization	گواهی
oral evidence	گواهی
witness	گواهی
witnessed	گواهی
testimony	گواهی
certificates	گواهی
testimonies	گواهی
witnesses	گواهی
certificate	گواهی
report	گواهی
witnessing	گواهی
reference [testimonial]	گواهی
mark	گواهی
to eat humble pie	پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
certifying	گواهی کردن
certified	گواهی شده
certifies	گواهی کردن
attests	گواهی دادن
treasury warrant	گواهی خزانه
bill of health	گواهی بهداشت
qualifying certificate	گواهی صلاحیت
quality certificate	گواهی کیفیت
speak well for	گواهی دادن
warrant	گواهی حکم
testis	تخم گواهی
warrant	گواهی کردن
certify	گواهی کردن
bill of health	گواهی تندرستی
to bear testimony	گواهی دادن
to bear witness	گواهی دادن
attesting	گواهی دادن
attested	گواهی دادن
testify	گواهی دادن
testifies	گواهی دادن
testifying	گواهی دادن
license	گواهی نامه
licensing	گواهی نامه
certificate of damage	گواهی خسارت
deposition	گواهی کتبی
testified	گواهی دادن
evidence	ملاک گواهی
depose	گواهی دادن
deposes	گواهی دادن
warrantable	قابل گواهی
attest	گواهی دادن
death certificate	گواهی فوت
death certificates	گواهی فوت
deposing	گواهی دادن