English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
give evidence of گواهی دادن در مورد
Other Matches
certify تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
to bear witness گواهی دادن
bear witness گواهی دادن
speak well for گواهی دادن
bear testimony گواهی دادن
to bear testimony گواهی دادن
witness گواهی دادن
testifies گواهی دادن
witnessing گواهی دادن
testify گواهی دادن
testifying گواهی دادن
witnessed گواهی دادن
testified گواهی دادن
witnesses گواهی دادن
attests گواهی دادن
attest گواهی دادن
attesting گواهی دادن
deposing گواهی دادن
deposes گواهی دادن
depose گواهی دادن
attested گواهی دادن
perjuring گواهی دروغ دادن
to give evidence before the court در دادگاه گواهی دادن
perjures گواهی دروغ دادن
perjure گواهی دروغ دادن
presage گواهی دادن بر خبردادن از
presaged گواهی دادن بر خبردادن از
presaging گواهی دادن بر خبردادن از
presages گواهی دادن بر خبردادن از
testimonialize گواهی نامه یا رضایت دادن
depone عزل نمودن گواهی دادن
to give evdience گواهی دادن مدرک بودن از
probate گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eye-witnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eyewitnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
marginalising مورد کمتوجهی قرار دادن
invading مورد تجاوز قرار دادن
marginalized مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalised مورد کمتوجهی قرار دادن
go for مورد حمله قرار دادن
marginalises مورد کمتوجهی قرار دادن
take to task مورد مواخذه قرار دادن
marginalize مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalizes مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalizing مورد کمتوجهی قرار دادن
to bring odium on مورد نفرت قرار دادن
utilize مورد استفاده قرار دادن
utilising مورد استفاده قرار دادن
invades مورد تجاوز قرار دادن
utilises مورد استفاده قرار دادن
inveigh مورد حمله قرار دادن
utilised مورد استفاده قرار دادن
objurgate سخت مورد انتقادقرار دادن
inveighs مورد حمله قرار دادن
inveighing مورد حمله قرار دادن
utilizes مورد استفاده قرار دادن
invaded مورد تجاوز قرار دادن
utilizing مورد استفاده قرار دادن
to weigh in [on something] تذکر دادن [در مورد چیزی]
to assent مورد موافقت قرار دادن
invade مورد تجاوز قرار دادن
inveighed مورد حمله قرار دادن
question مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questioned مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questions مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
ingratiation مورد لطف وتوجه قرار دادن
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
rethinking دوباره مورد تفکر قرار دادن
reappraising دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
rethink دوباره مورد تفکر قرار دادن
rethinks دوباره مورد تفکر قرار دادن
ingratiate مورد لطف و عنایت قرار دادن
ingratiated مورد لطف و عنایت قرار دادن
ingratiating مورد لطف و عنایت قرار دادن
ingratiates مورد لطف و عنایت قرار دادن
rethought دوباره مورد تفکر قرار دادن
reappraise دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
bounce مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
bounced مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounces مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
utilizes مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
extracted دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracts دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracting دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extract دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
returns کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
mark گواهی
grade گواهی
evidence گواهی
certificate [official document] گواهی
attestation گواهی
reference [testimonial] گواهی
certificates گواهی
legalization گواهی
depositions گواهی
certificate گواهی
warrants گواهی
report گواهی
deposition گواهی
oral evidence گواهی
witness گواهی
testimony گواهی
attestation گواهی
witnessed گواهی
warranting گواهی
testimonies گواهی
witnessing گواهی
certification گواهی
warranted گواهی
warrant گواهی
witnesses گواهی
deposition گواهی کتبی
false evidence گواهی کدب
false testimony گواهی کذب
depositions گواهی کتبی
health certificate گواهی بهداشت
to call in evidence گواهی خواستن از
treasury warrant گواهی خزانه
insurance certificate گواهی بیمه
inspection certificate گواهی بازرسی
certifies گواهی کردن
death certificate گواهی فوت
certify گواهی کردن
certifying گواهی کردن
license گواهی نامه
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
testis تخم گواهی
warrantable قابل گواهی
licensing گواهی نامه
inspection certificate گواهی نظارت
quality certificate گواهی کیفیت
qualifying certificate گواهی صلاحیت
interim certificates گواهی موقت
death certificates گواهی فوت
call in evidence گواهی خواستن از
evidence ملاک گواهی
warranted گواهی حکم
warranting گواهی کردن
affiant گواهی نویس
certificate of receipt گواهی وصول
certificate of receipt گواهی رسید
warranting گواهی حکم
warrants گواهی کردن
call to witness گواهی خواستن از
warrants گواهی حکم
certificate of quantity گواهی مقدار
certificate of compliance گواهی تطبیق
certificate of analysis گواهی بررسی
certificate of survey گواهی بازرسی
certificate of survey گواهی بازدید
testimonial گواهی نامه
certificate of a doctor گواهی پزشک
certifier گواهی کننده
certified check چک گواهی شده
warrant گواهی کردن
certification گواهی کردن
deponent گواهی نویس
certificates گواهی نامه
certificating of quantity گواهی کمیت
testimonials گواهی نامه
certificate of weight گواهی وزن
warranted گواهی کردن
certificate of damage گواهی خسارت
back letter گواهی تضمین
bill of health گواهی تندرستی
certificate of measurement گواهی مقدار
certificate of origin گواهی مبداء
bill of health گواهی بهداشت
certificate of origin گواهی مبدا
certificate of health گواهی بهداشت
certificate گواهی نامه
certified گواهی شده
certificate of deposit گواهی سپرده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com