Dictiornary-Farsi | گواهی سپرده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (12 milliseconds)

English	Persian
certificate of deposit	گواهی سپرده


Search result with all words

certificate of deposit	گواهی پول سپرده
certificate of deposits	گواهی نامه سپرده
Other Matches

depositor	صاحب سپرده سپرده گذار
probate	گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
purchase price variance	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
eyewitnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate	گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
guarantee	سپرده
guaranteed	سپرده
guarantees	سپرده
fiduciary	سپرده
trust fund	سپرده
depositary	سپرده
deposits	سپرده
deposits	: سپرده
deposit	: سپرده
deposit	سپرده
money on deposit	پول سپرده
deposit ratio	نسبت سپرده
quasi deposit	شبه سپرده
recognizance	سپرده التزامی
bank deposit	سپرده بانکی
demand deposit	سپرده جاری
trust fund	سپرده امانی
demand deposit	سپرده دیداری
depositery	نگهدارنده سپرده
fiduciary	امانتی سپرده
appropriation title	عنوان سپرده
appropriation refund	بازپرداخت سپرده
foreign deposit	سپرده خارجی
fixed term deposit	سپرده ثابت
guarantee fund	سپرده تضمینی
idle deposit	سپرده راکد
idle deposit	سپرده بلااستفاده
legal deposit	سپرده قانونی
trust fund	وجوه سپرده
money on d.	پول سپرده
deposit account	حساب سپرده
guarantees	وثیقه سپرده
guaranteed	وثیقه سپرده
deposit accounts	حساب سپرده
guarantee	وثیقه سپرده
open allotment	حساب سپرده باز
depositary for a fund	سپرده برای یک صندوق
depositery	محل نگهداری سپرده
banking deposit account	حساب سپرده بانکی
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
appropriation reimbur sement	تامین سپرده یاوثیقه
deposit slip	اعلامیه پرداخت سپرده
deposit multiplier	ضریب بهم فزاینده سپرده
loan on deposit	اعطای وام به وثیقه سپرده
Money entrusted to my care .	پولی که با مانت نزد من سپرده شد
army deposit fund	سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
demand deposit	سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
pass book	برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
nursling or nurse	کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
inspectorates	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorate	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
witnesses	گواهی
reference [testimonial]	گواهی
attestation	گواهی
deposition	گواهی
warranting	گواهی
report	گواهی
witnessing	گواهی
witnessed	گواهی
testimony	گواهی
warrant	گواهی
evidence	گواهی
certificate [official document]	گواهی
attestation	گواهی
witness	گواهی
certification	گواهی
testimonies	گواهی
legalization	گواهی
certificates	گواهی
mark	گواهی
certificate	گواهی
warrants	گواهی
oral evidence	گواهی
depositions	گواهی
grade	گواهی
warranted	گواهی
escrow	موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
testis	تخم گواهی
certified check	چک گواهی شده
to bear testimony	گواهی دادن
to bear witness	گواهی دادن
certification	گواهی کردن
false testimony	گواهی کذب
to call in evidence	گواهی خواستن از
treasury warrant	گواهی خزانه
clean bill of health <idiom>	گواهی سلامتی
certificating of quantity	گواهی کمیت
certificate of weight	گواهی وزن
certificate of survey	گواهی بازدید
certificate of survey	گواهی بازرسی
certifier	گواهی کننده
false evidence	گواهی کدب
health certificate	گواهی بهداشت
inspection certificate	گواهی بازرسی
inspection certificate	گواهی نظارت
insurance certificate	گواهی بیمه
interim certificates	گواهی موقت
warrantable	قابل گواهی
speak well for	گواهی دادن
deponent	گواهی نویس
qualifying certificate	گواهی صلاحیت
quality certificate	گواهی کیفیت
certificate of receipt	گواهی وصول
certify	گواهی کردن
testimonial	گواهی نامه
testimonials	گواهی نامه
witness	گواهی دادن
witnessed	گواهی دادن
attested	گواهی دادن
witnesses	گواهی دادن
witnessing	گواهی دادن
attest	گواهی دادن
affiant	گواهی نویس
deposing	گواهی دادن
deposes	گواهی دادن
depose	گواهی دادن
certificates	گواهی نامه
certifies	گواهی کردن
certifying	گواهی کردن
certified	گواهی شده
warrant	گواهی کردن
warrant	گواهی حکم
warranted	گواهی کردن
warranted	گواهی حکم
warranting	گواهی کردن
warranting	گواهی حکم
warrants	گواهی کردن
warrants	گواهی حکم
certificate	گواهی نامه
attests	گواهی دادن
attesting	گواهی دادن
evidence	ملاک گواهی
certificate of receipt	گواهی رسید
bill of health	گواهی تندرستی
certificate of death	گواهی فوت
death certificate	گواهی فوت
death certificates	گواهی فوت
testified	گواهی دادن
testifies	گواهی دادن
certificate of health	گواهی بهداشت
certificate of inspection	گواهی بازرسی
certificate of quantity	گواهی مقدار
certificate of quantity	گواهی کمیت
certificate of quality	گواهی کیفیت
certificate of origin	گواهی مبداء
certificate of origin	گواهی مبدا
certificate of measurement	گواهی وزن
certificate of measurement	گواهی مقدار
bill of health	گواهی بهداشت
certificate of damage	گواهی خسارت
certificate of compliance	گواهی تطبیق
depositions	گواهی کتبی
licensing	گواهی نامه
license	گواهی نامه
bear witness	گواهی دادن
birth certificate	گواهی تولد
call in evidence	گواهی خواستن از
call to witness	گواهی خواستن از
deposition	گواهی کتبی
testifying	گواهی دادن
certificate of analysis	گواهی بررسی
back letter	گواهی تضمین
bear testimony	گواهی دادن
testify	گواهی دادن
certificate of a doctor	گواهی پزشک
to call any one in testimony	از کسی گواهی خواستن
vindicable	قابل گواهی واثبات
perjuring	گواهی دروغ دادن
perjures	گواهی دروغ دادن
perjure	گواهی دروغ دادن
to give evidence before the court	در دادگاه گواهی دادن
hearing of evidence	شنوایی گواهی [حقوق]
taking of evidence	شنوایی گواهی [حقوق]
bill of health	گواهی صحت مزاج
presaged	گواهی دادن بر خبردادن از
presages	گواهی دادن بر خبردادن از
presaging	گواهی دادن بر خبردادن از
presage	گواهی دادن بر خبردادن از
certificate	گواهی صادر کردن
cover note	گواهی پوشش بیمه
notarization	گواهی محضری و رسمی
d. certificate	گواهی نامه مرخصی
false witness	گواهی یاشهادت دروغ
notice of non payment	گواهی عدم پرداخت
notice of dishonour	گواهی عدم پرداخت
attestor	گواهی دهنده گواه
give evidence of	گواهی دادن در مورد
marriage lines	گواهی نامه عروسی
certificates	گواهی صادر کردن
cover note	گواهی بیمه نامه

certificate of deposit

گواهی سپرده