Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
testimonialize
گواهی نامه یا رضایت دادن
Other Matches
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
probate
گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
certificate
رضایت نامه شهادت نامه
certificates
رضایت نامه شهادت نامه
credential
گواهی نامه اعتبار نامه
testimonials
سفارش وتوصیه رضایت نامه
testimonial
سفارش وتوصیه رضایت نامه
certificates
گواهی نامه
licensing
گواهی نامه
license
گواهی نامه
testimonial
گواهی نامه
testimonials
گواهی نامه
certificate
گواهی نامه
cover note
گواهی بیمه نامه
marriage lines
گواهی نامه عروسی
d. certificate
گواهی نامه مرخصی
scrip
گواهی نامه موقت
certificate of deposits
گواهی نامه سپرده
clean bill of health
گواهی نامه بهداشت کشتی
testamur
گواهی نامه گذراندن امتحانات
bankrupts certificate
گواهی نامه اعاده حیثیت
probate
رونوشت گواهی شده وصیت نامه
matricula
دفتر ثبت گواهی نامه نویسی
floater
گواهی نامه سهام دولتی یا راه اهن
certify
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
admitting
رضایت دادن
acquiesce
رضایت دادن
admits
رضایت دادن
give up one's claim
رضایت دادن
admit
رضایت دادن
to give a ready consent
رضایت دادن
accedes
رضایت دادن
acceded
رضایت دادن
accede
رضایت دادن
express one's consent
رضایت دادن
to give ones a to
رضایت دادن به
acceding
رضایت دادن
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
consenting
موافقت رضایت دادن
consented
موافقت رضایت دادن
assents
رضایت دادن موافقت
assented
رضایت دادن موافقت
assenting
رضایت دادن موافقت
consent
موافقت رضایت دادن
consents
موافقت رضایت دادن
assent
رضایت دادن موافقت
assents
رضایت دادن تصدیق کردن
assented
رضایت دادن تصدیق کردن
consents
راضی شدن رضایت دادن
acquiescing
رضایت دادن موافقت کردن
assent
رضایت دادن تصدیق کردن
acquiesces
رضایت دادن موافقت کردن
consenting
راضی شدن رضایت دادن
consent
راضی شدن رضایت دادن
acquiesced
رضایت دادن موافقت کردن
consented
راضی شدن رضایت دادن
assenting
رضایت دادن تصدیق کردن
testifying
گواهی دادن
testifies
گواهی دادن
testify
گواهی دادن
witnesses
گواهی دادن
attest
گواهی دادن
deposes
گواهی دادن
witness
گواهی دادن
bear witness
گواهی دادن
attests
گواهی دادن
bear testimony
گواهی دادن
attested
گواهی دادن
deposing
گواهی دادن
witnessing
گواهی دادن
to bear witness
گواهی دادن
testified
گواهی دادن
to bear testimony
گواهی دادن
attesting
گواهی دادن
speak well for
گواهی دادن
depose
گواهی دادن
witnessed
گواهی دادن
presage
گواهی دادن بر خبردادن از
presages
گواهی دادن بر خبردادن از
presaging
گواهی دادن بر خبردادن از
perjures
گواهی دروغ دادن
give evidence of
گواهی دادن در مورد
presaged
گواهی دادن بر خبردادن از
perjure
گواهی دروغ دادن
perjuring
گواهی دروغ دادن
to give evidence before the court
در دادگاه گواهی دادن
depone
عزل نمودن گواهی دادن
to give evdience
گواهی دادن مدرک بودن از
stock certificate
گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eye-witnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
post script
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts
بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libels
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling
هجو نامه یا توهین نامه افترا
affidavits
شهادت نامه قسم نامه
written agreement
موافقت نامه پیمان نامه
to a. letter
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
lease
اجاره نامه اجاره دادن
leases
اجاره نامه اجاره دادن
contentment
رضایت
consentience
رضایت
acquiescently
با رضایت
satisfaction
رضایت
willingness
رضایت
acquiescence
رضایت
adhesion
رضایت
consent
رضایت
consented
رضایت
suffrage
رضایت
consents
رضایت
consenting
رضایت
testacy
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
compliantly
با قبول و رضایت
willingnesso
رضایت میل
disapproval
عدم رضایت
euphoria
خوشحالی رضایت
satisfactoriness
رضایت بخشی
implied
رضایت ضمنی
sufferance
رضایت ضمنی
sufference
رضایت ضمنی
to w one's consent
رضایت ندادن
discontentedness
عدم رضایت
self content
رضایت از خود
assentation
رضایت فاهری
dissatisfaction
عدم رضایت
self approbation
رضایت ازخویشتن
hunky dory
رضایت مندانه
well and good
<idiom>
رضایت بخش
job satisfaction
رضایت شغلی
concurrence
دمسازی رضایت
atones
جلب رضایت کردن
dissatisfactory
مایه عدم رضایت
on approval
مشروط به رضایت خریدار
it is unsatisfactory
رضایت بخش نیست
fill one's shoes
<idiom>
جابهجایی رضایت بخش
atone
جلب رضایت کردن
her willing to sing
رضایت یامیل اوبخواندن
atoning
جلب رضایت کردن
atoned
جلب رضایت کردن
to find satisfactionin any one
از کسی رضایت داشتن
satisfactorily
بطور رضایت بخش
consensus
رضایت وموافقت عمومی
pursuit of happiness
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
tenant by sufference
متصرف با رضایت ضمنی مالک
voluntary partition
افراز با رضایت یا سازش طرفین
consensual
مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
assentient
قبول کننده رضایت دهنده
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
این رضایت بخش نیست برای من!
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
[results were]
satisfactory
رضایت بخش
[در یادداشت گزارش کنترل]
That won't work with me!
این رضایت بخش نیست برای من!
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to grope women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
to feel women up
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
to make a grab at women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
consent
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consents
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consented
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consenting
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
approval
نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
warrants
گواهی
warranting
گواهی
certificate
[official document]
گواهی
warranted
گواهی
witness
گواهی
warrant
گواهی
witnessed
گواهی
witnesses
گواهی
evidence
گواهی
grade
گواهی
mark
گواهی
reference
[testimonial]
گواهی
testimonies
گواهی
testimony
گواهی
attestation
گواهی
witnessing
گواهی
attestation
گواهی
report
گواهی
deposition
گواهی
certificate
گواهی
certification
گواهی
oral evidence
گواهی
certificates
گواهی
legalization
گواهی
depositions
گواهی
Everything is hunky-dory.
<idiom>
همه چیز کاملا رضایت مندانه است.
[اصطلاح روزمره]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com