English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
false witness گواهی یاشهادت دروغ
Other Matches
perjury قسم دروغ گواهی دروغ
perjuring گواهی دروغ دادن
perjures گواهی دروغ دادن
perjure گواهی دروغ دادن
perjury سوگند شکنی گواهی دروغ
statute of fraud قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
perjurer کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
rouser دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
fibs دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbed دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
probate گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
stock certificate گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eyewitnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
certify تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
perjurious دروغ
untrue دروغ
false accusation دروغ
fable دروغ
fibbing دروغ
falsehoods دروغ
lie دروغ
false دروغ
fibster دروغ گو
fables دروغ
fibs دروغ
equivocation دروغ
fib دروغ
lies دروغ
falsehood دروغ
fibbed دروغ
calumny دروغ
falsity دروغ
calumnies دروغ
lied دروغ
tarradiddle دروغ کوچک
pseudologia fantastica دروغ پردازی
belied دروغ گفتن
belies دروغ گفتن
bung ساقی دروغ
false oath قسم دروغ
belie دروغ گفتن
weasels دروغ گفتن
weasel دروغ گفتن
whiff دروغ گفتن
belying دروغ گفتن
bunged ساقی دروغ
bunging ساقی دروغ
falsely بطور دروغ
bungs ساقی دروغ
leasing دروغ گویی
false oath سوگند دروغ
falseness دروغ بودن
falsehoods سخن دروغ
fictitiousness بخودبستگی دروغ
in reproof of lying درنکوهش دروغ
it proved false دروغ درامد
it proved false دروغ بود
jack o' lantern دروغ نور
jactation دعوی دروغ
jactitation دعوی دروغ
lay to دروغ گفتن
lie detector دروغ سنج
pathometer دروغ سنج
falsehood سخن دروغ
A pack of lies . یک مشت دروغ
A transparent (blatant)lie. دروغ شاخدار
white lies دروغ سفید
white lies دروغ مصلحتآمیز
fairy tales دروغ شاخدار
fairy tales دروغ شگفتانگیز
fairy tale دروغ شاخدار
fairy tale دروغ شگفتانگیز
disinformation دروغ پراکنی
white lie دروغ سفید
to spin yarns دروغ ساختن
to invent stories دروغ ساختن
lie دروغ گفتن
lied :دروغ گفتن
lies :دروغ گفتن
to tell a lie دروغ گفتن
fiction وهم دروغ
equivocates دروغ گفتن
equivocated دروغ گفتن
taradiddle دروغ کوچک
swearword قسم دروغ
equivocate دروغ گفتن
gab دروغ گفتن
pseudology دروغ گویی
ruise اخبار دروغ
fictions وهم دروغ
they suspect him of lying دروغ باومیبرند
thumper دروغ شاخدار
prevaricating دروغ گفتن
prevaricates دروغ گفتن
to lie in one's throat دروغ شاخدارگفتن
prevaricated دروغ گفتن
to give the lie to دروغ در اوردن
prevaricate دروغ گفتن
equivocating دروغ گفتن
to forge a lie دروغ بافتن
whiff دروغ در چیزی گفتن
he tipped me the traveller دروغ بمن گفت
to swore falsely سوگند دروغ خوردن
he scorns to lie از دروغ گفتن عاردارد
he lied to me بمن دروغ گفت
to lie like a gasmeter دروغ بزرگ گفتن
travellers tell fine tales جهاندیده بسیارگوید دروغ
to forswear oneself سوگند دروغ خوردن
it sounds false دروغ بنظر میرسد
white lie دروغ مصلحت آمیز
falsism سخن دروغ و بی مزه
to persuade oneself به خود دروغ گفتن
lie detector دستگاه کشف دروغ
manswear سوگند دروغ خوردن
A white lie . دروغ مصلحت آمیز
white lie <idiom> دروغ مصلحت آمیز
perjures سوگند دروغ خوردن
bouncers دروغ بزرگ وفاحش
bouncer دروغ بزرگ وفاحش
perjure قسم دروغ خوردن
perjure شهادت دروغ دادن
perjures قسم دروغ خوردن
perjures شهادت دروغ دادن
perjuring سوگند دروغ خوردن
perjuring قسم دروغ خوردن
perjure سوگند دروغ خوردن
perjuring شهادت دروغ دادن
fabulously بشکل افسانه یا دروغ
plumper دروغ صرف سقوط
forswear سوگند دروغ خوردن
forswears سوگند دروغ خوردن
forswearing سوگند دروغ خوردن
forsworn سوگند دروغ یاد کرده
belied دروغ دراوردن خیانت کردن
perjured نقص عهد کرده دروغ
belies دروغ دراوردن خیانت کردن
belying دروغ دراوردن خیانت کردن
pseudologer کسیکه مرتبا دروغ میگوید
belie دروغ دراوردن خیانت کردن
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
trump up دروغ بافتن تهمت زدن
to scruple lying از دروغ گفتن بیم داشتن
pseudologist کسیکه مرتبا دروغ میگوید
mythomania جنون دروغ یا اغراق گویی
She is a habitual liar. روی عادت دروغ می گوید
it seems to me he is lying بنظرم میرسد دروغ میگوید
jactitation of marriage دعوی دروغ نسبت به زناشویی
one or other of you lies یکی از شما دو تن دروغ می گوید
plumper فربه کننده دروغ محض
he lied to my face توی چشم من دروغ گفت
mark گواهی
deposition گواهی
grade گواهی
evidence گواهی
reference [testimonial] گواهی
attestation گواهی
oral evidence گواهی
certification گواهی
certificate [official document] گواهی
report گواهی
depositions گواهی
witnessing گواهی
witnesses گواهی
testimony گواهی
witnessed گواهی
legalization گواهی
witness گواهی
testimonies گواهی
warrant گواهی
warranted گواهی
warranting گواهی
warrants گواهی
attestation گواهی
certificates گواهی
certificate گواهی
thumper ادم یا چیز گنده دروغ بزرگ
i would sooner die than lie مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
pseuds پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
Dont spin such yarns . Dont tell lies. دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
pseudo پیشوند بمعنی " کاذب " و "ساختگی " و " دروغ "
polygraphs ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
pseud پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
polygraph ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
death certificates گواهی فوت
to call in evidence گواهی خواستن از
testified گواهی دادن
certificate of origin گواهی مبدا
to bear testimony گواهی دادن
testis تخم گواهی
deposition گواهی کتبی
warrantable قابل گواهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com