Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (13 milliseconds)
English	Persian
call to witness	گواه گرفتن
Other Matches
witnesses	گواه
testifier	گواه
witnessing	گواه
vouchers	گواه
evidence	گواه
proofs	گواه
proof	گواه
warranter	گواه
witness	گواه
voucher	گواه
witnessed	گواه
eye witness	گواه عینی
witnessing	گواه اوردن
state's evidence	گواه جنایی
witnessed	گواه اوردن
witnesses	گواه اوردن
eye-witness	گواه عینی
eye witness	گواه عینی
eyewitness	گواه عینی
give evidence of	گواه دان
witness	گواه اوردن
control group	گروه گواه
give evidence of	گواه اوردن
vouchers	ضامن گواه
voucher	ضامن گواه
witnesses	دیدن گواه بودن بر
witness	دیدن گواه بودن بر
witnessing	دیدن گواه بودن بر
attestor	گواهی دهنده گواه
stand	جایگاه گواه در دادگاه
state's evidence	گواه دادگاه جنایی
witness heaven!	خدا گواه است
witnessed	دیدن گواه بودن بر
eyewitnesses	شاهد عینی گواه خوددیده
witness box	جایگاه شهود گواه جای
ear witness	گواه بگوش شنیده شاهدسمعی
witnessing	گواه شاهد شهادت دادن
witnesses	گواه شاهد شهادت دادن
witness	گواه شاهد شهادت دادن
eye-witnesses	شاهد عینی گواه خوددیده
witnessed	گواه شاهد شهادت دادن
eyewitness	شاهد عینی گواه خوددیده
nuncupation	افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
intestable	وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
observers	گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observer	گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
tong	گرفتن
unsay	پس گرفتن
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
overtaken	گرفتن
retreated	پس گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
take	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
retreat	پس گرفتن
to take up	گرفتن
retreats	پس گرفتن
obturate	گرفتن
get	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
retreating	پس گرفتن
abated	اب گرفتن از
gets	گرفتن
situate	جا گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
catch	گرفتن
retaken	پس گرفتن
overtake	گرفتن
detracting	گرفتن
detracts	گرفتن
retakes	پس گرفتن
skimmed	گرفتن کف
detracted	گرفتن
wive	زن گرفتن
getting	گرفتن
abate	اب گرفتن از
raclaim	پس گرفتن
situates	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
pushing	گرفتن
retake	پس گرفتن
detract	گرفتن
retaking	پس گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
to addict oneself	خو گرفتن
grabs	گرفتن
seizes	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
to break in	گرفتن
cork	گرفتن
to hunt out	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
grabbing	گرفتن
recapture	پس گرفتن
grabbed	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
resumption	از سر گرفتن
overtakes	گرفتن
recapturing	پس گرفتن
to catch on	گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
grab	گرفتن
to call back	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
to draw back	پس گرفتن
resuming	از سر گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbers	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
skims	کف گرفتن از
skim	گرفتن کف
to take a wife	زن گرفتن
corks	گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
blind	گرفتن
blinded	گرفتن
blinds	گرفتن
resumes	از سر گرفتن
skim	کف گرفتن از
resumed	از سر گرفتن
skims	گرفتن کف
resume	از سر گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
to shut off	را گرفتن
takes	گرفتن
wed	گرفتن
get at	گرفتن
renovate	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
accustom	خو گرفتن
break out	در گرفتن
nails	گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
acquiring	گرفتن
false grip	گرفتن
accompany	دم گرفتن
devest	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
deglutinate	گرفتن
catch on	گرفتن
receives	گرفتن
capturing	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
accompanied	دم گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
adeem	پس گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
puddles	گل گرفتن
puddle	گل گرفتن
capture	گرفتن
captures	گرفتن
receive	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
ceased	گرفتن
lutes	گل گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
retrieve	پس گرفتن
holds	گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
to get at	گرفتن
acclimatises	خو گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com