English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English Persian
Frozen meat ( food ) . گوشت ( غذای ) یخ زده
Search result with all words
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
ravioli نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
casserole نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casseroles نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
Other Matches
salami گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pomace گوشت سیب گوشت میوه
club steak قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
health foods غذای سالم
sop غذای مایع
junk food غذای ناسالم
health food غذای سالم
junk foods غذای ناسالم
plant food غذای گیاهی
dish of the day غذای روز
plant food غذای گیاه
luncheon غذای مفصل
when in season غذای فصل
seafood غذای دریایی
entree غذای اصلی
dinette غذای گرم
luncheons غذای مفصل
cornmeal غذای ذرت
spirilual nutriment غذای روحانی
birdseed غذای پرندگان
sops غذای مایع
restorative food غذای مقوی
stinkpot غذای بدبو
shore dinner غذای دریایی
meat غذای اصلی
meats غذای اصلی
sweetmeat غذای شیرین
potluck غذای مختصر
antipasto غذای اشتهااور
chicken feed غذای جوجه
Good wholesome food . غذای سالم وکامل
stenophagous غذای محدود خوار
Oily skin (food). پوست ( غذای ) چرب
a special menu صورت غذای مخصوص
board غذای روی میز
set menu صورت غذای هر روزه
chopsuey نوعی غذای چینی
chow mein نوعی غذای چینی
boarded غذای روی میز
gastronomist متخصص غذای لذیذ
debilitant غذای ضعیف کننده
fondu نوعی غذای سویسی
sloshes غذای چسبناک مشروب لزج
slosh غذای چسبناک مشروب لزج
progressive cookery پخت تدریجی غذای یکان
sloshing غذای چسبناک مشروب لزج
food container فرف غذای قابل حمل
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
Rice is a wholesome food . برنج غذای کاملی است
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
speciality of the house غذای مخصوص طبخ منزل
entremets غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
agape غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
underfeed غذای غیر کافی خوردن یا دادن
mawkish حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
I revisited her recipe. من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
The food was not fit to eat. غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
slop غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slopping غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
puffing دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
munchies [Colloquial] غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
meats گوشت
pulpless بی گوشت
proud flesh گوشت نو
preserved meat گوشت
granulation tissue گوشت نو
basting گوشت
viand گوشت
brawn گوشت
meat گوشت
flesh گوشت
flesh-and-blood گوشت
flesh and blood گوشت
hunger strike اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
beef tea جوهریاشیره گوشت
french chop گوشت دنده
spareribs گوشت دنده
fruit pulp گوشت میوه
fuzz ball گوشت زیادی
gambrel قلاب گوشت
gravy شیره گوشت
green meat گوشت کهنه
haslet گوشت کبابی
blowfly مگس گوشت
meat fly مگس گوشت
brisket گوشت سینه
butchery business گوشت فروشی
carneous گوشت مانند
carnification گوشت سازی
carnosity گوشت زیاد
caruncle گوشت پاره
beef گوشت گاو
consomme اب گوشت تنگاب
diastasc اب خوش گوشت
flash hook قلاب گوشت
flesh hook قلاب گوشت کش
flesher گوشت فروش
fleshmonger گوشت فروش
shoulder گوشت سردست
incarnant گوشت نو اور
killcalf گوشت فروش
pot roast گوشت اب پزشده
chopping board تختهسبزیو گوشت
pork گوشت خوک
white meat گوشت سفید
pulpous گوشت دار
sarcophagous گوشت خوار
luncheon meat گوشت ساندویچی
sirloins گوشت راسته
sirloin گوشت راسته
flab گوشت اضافی
flab گوشت شل و آویزان
surloin گوشت مازه
top round گوشت کبابی
venison گوشت گوزن
pot roasts گوشت اب پزشده
lappet گوشت اویخته
leg گوشت ران
chop گوشت دنده
chop گوشت کتلت
leal meat گوشت لخم
lenten بی گوشت لاغر
mangler گوشت خرد کن
masher گوشت کوب
meatman گوشت فروش
murrain گوشت مرده
pemican گوشت خشکانده
pemmican گوشت خشکانده
mutton گوشت گوسفند
red meat گوشت گاووگوسفند
the pulp of an apple گوشت سیب
collop برش گوشت
rib گوشت دنده
ham گوشت ران
meatier گوشت دار
meatiest گوشت دار
meaty گوشت دار
minces گوشت قیمه
grills گوشت کباب کن
grilling گوشت کباب کن
grill گوشت کباب کن
lamb گوشت بره
lambs گوشت بره
pancreas خوش گوشت
pancreases خوش گوشت
veal گوشت گوساله
shin گوشت قلم پا
shins گوشت قلم پا
stringer چنگک گوشت
horseflesh گوشت اسب
stringers چنگک گوشت
beefy گوشت الو
emaciated گوشت رفته
outgrowth گوشت زیادی
dripping چکیده گوشت
mince گوشت قیمه
carrion گوشت گندیده
goose گوشت غاز
beefed up گوشت گاو
Firm muscles ( flesh ) . عضلات (گوشت ) محکم
dainty گوشت یا خوراک لذیذ
abscission قطع پوست و گوشت
Her flesh is flabby. گوشت بدنش شل است
mincemeat گوشت قیمه شده
carunculate دارای گوشت پاره
pork butcher گوشت خوک فروش
cicatrize گوشت نو بالا اوردن
parve بدون گوشت وشیر
pareve بدون گوشت وشیر
outgrwth برامدگی گوشت زیادی
omophagous گوشت خام خور
omophagic گوشت خام خور
omophagia گوشت خام خوری
frying گوشت سرخ کرده
collop تکه کوچک گوشت
gratings گوشت ریز ساینده
grating گوشت ریز ساینده
fry سرخ کردن [گوشت]
luncheon meat گوشت پخته و آماده
broiled meat گوشت سرخ کرده
sirloin گوشت کمرگوسفند یا خوک
haunches گوشت ران وگرده
ball of toe گوشت زیر پنجه پا
westphalian ham گوشت دودزده خوک
tenderloin گوشت پشت مازو
luncheon meat گوشت پیش آماد
short ribs گوشت با استخوان دنده
sirloins گوشت کمرگوسفند یا خوک
fricassees راگوی گوشت پرنده
at the but cher's در دکان گوشت فروشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com