Dictiornary-Farsi | گوشت گاویکه درحلبی ریخته نگهدارند | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
bullybeef	گوشت گاویکه درحلبی ریخته نگهدارند


Other Matches

salami	گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pomace	گوشت سیب گوشت میوه
mis run casting	ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست
club steak	قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
ladle crane	جراثقال پاتیل ریخته گری جراثقال چمچه ریخته گری
besprent	ریخته
foundering	ریخته گر
brass founder	ریخته گر
casting	ریخته گی
disorganized	در هم ریخته
foundered	ریخته گر
foundry man	ریخته گر
metal founder	ریخته گر
founder	ریخته گر
founders	ریخته گر
caster	ریخته گر
cast copper	مس ریخته گی
hot topping	ریخته گی
moulder	ریخته گر
found	ریخته گری
casting	ریخته گری
group casting	ریخته گری
potted	در کوزه ریخته
skin	پوسته ریخته گی
skinned	پوسته ریخته گی
casting	قطعه ریخته گی
investment castings	ریخته گی بسته
sheet asphalt	اسفالت ریخته
foundries	ریخته گری
foundry	ریخته گری
skinning	پوسته ریخته گی
skins	پوسته ریخته گی
wild and woolly	درهم ریخته
moulding	ریخته گری
cast metal	فلز ریخته گی
cast glass	شیشه ریخته گی
cast concrete	بتن ریخته گی
founding	ریخته گری
iron foundry	ریخته گی اهن
precast	پیش ریخته
investment foundry	ریخته گی بسته
cast steel	فولاد ریخته گی
founds	ریخته گری
cast crystal	بلور ریخته
molten	ریخته ریختگی
chuted concrete	بتن ریخته گی
castellated nut	مهره ریخته گی
mold	قالب ریخته گری
ingot casting	ریخته گری شمش
foundry sand	ماسه ی ریخته گری
mis run casting	ریخته گری غلط
investment castings process	فرایند ریخته گی بسته
pig	قالب ریخته گری
pig	اهن تازه ریخته
investment castings	قطعات ریخته گی بسته
pigs	اهن تازه ریخته
iron casting	ریخته گری اهن
jakes	اشغال درهم ریخته
loam castings	ریخته گری شنی
machinery castings	ریخته گری ماشینی
metal casting	ریخته گری فلز
metal foundry	ریخته گری فلزات
injection molding	ریخته گری تزریقی
forge	ریخته گری فلز
eruptive rock	سنگ بیرون ریخته
ejecta	مواد بیرون ریخته
down hill casting	ریخته گری مستقیم
bottom casting	قطعات ریخته گی بسته
bottom pure ladle	پاتیل ریخته گری
foundry ladle	پاتیل ریخته گری
direct casting	ریخته گری مستقیم
die mold	فرم ریخته گی تزریقی
cast steel	فولاد ریخته گری
core sand	ماسه ریخته گری
chuted concrete	بتن ریخته شده
composite casting	ریخته گری مرکب
art casting	ریخته گری صنعتی
foundry cupola	کوپول ریخته گری
forges	ریخته گری فلز
debris	اشغال روی هم ریخته
cast molding	قالبگیری ریخته گری
group teaming	ریخته گری گروهی
group casting	ریخته گری گروهی
grey iron foundry	ریخته گری خاکستری
plaster cast	ریخته گری گچی
plaster casts	ریخته گری گچی
fusion casting	ریخته گری ذوبی
foundry practice	تکنیک ریخته گری
foundry pit	جهنم ریخته گری
foundry pit	چاله ریخته گری
compression molding	ریخته گری فشاری
tumultuous	شلوغ بهم ریخته
mould	قالب ریخته گری
molded	قالب ریخته گری
molds	قالب ریخته گری
litter	زایمان ریخته وپاشیده
transfer molding	ریخته گری انتقالی
steel foundry	ریخته گری فولاد
pouring cup	قاشق ریخته گری
precision casting	ریخته گری دقیق
press casting	ریخته گری فشاری
moulded	قالب ریخته گری
sand casting	ریخته گری ماسهای
moulds	قالب ریخته گری
non ferrous casting	قطعه ریخته گی غیراهنی
olio	مخلوط چیزدرهم ریخته
littered	زایمان ریخته وپاشیده
shell casting	ریخته گری پوستهای
trumpeting	قیف ریخته گری
trumpeted	قیف ریخته گری
trumpet	قیف ریخته گری
litters	زایمان ریخته وپاشیده
littering	زایمان ریخته وپاشیده
pigs	قالب ریخته گری
direct chill casting	ریخته گری مستقیم تبریدی
steel casting	پروفیل فولادی ریخته گری
steel casting foundry	ریخته گری پروفیل فولاد
top pour ladle	کفچه یا پاتیل ریخته گری
rate of die casting	سرعت ریخته گری حدیدهای
slip casting	روش ریخته گری لغزشی
foundry furnace	بوته یا کوره ریخته گری
potted	کوزه کرده ذدزفرف ریخته
green concrete	بتن تازه ریخته شده
die casting machine	دستگاه ریخته گری حدیدهای
die casting alloy	الیاژ ریخته گری حدیدهای
foundry pig iron	اهن خام ریخته گری
He has collected what the other person. <proverb>	هر چه این ریخته او جمع کرده.
I am inundated with work.	هزار جور کارسرم ریخته
diecasting	ریخته گری با قالب فلزی
dry sand casting	ریخته گری ماسهای خشک
dissected sentences test	ازمون جملههای درهم ریخته
pig bed	شن ویژه ریخته گری اهن
jetsam	کالاهای به دریا ریخته شده
brass and bronze foundry	ریخته گری برنج و برنز
dissarranged sentences test	ازمون جملههای درهم ریخته
gravity die casting	ریخته گری حدیدهای ثقلی
die casting process	فرایند ریخته گری حدیدهای
littery	ریخته و پاشیده درهم برهم
pressure die casting	ریخته گری حدیدهای فشاری
press cast process	فرایند ریخته گری فشاری
continous casting plant	تاسیسات ریخته گری دائمی
continous casting method	روش ریخته گری دائمی
mallable casting	ریخته گری چکش خوار
pouring bay	کارگاه کوچک ریخته گری
ingot casting car	واگن ریخته گری شمش
core molding machine	دستگاه ریخته گری هسته
pig casting machine	دستگاه ریخته گری شمش
lost wax process	ریخته گری با مدلهای مومی
pressure casting	قطعه ریخته گری فشاری
hot mold centrifugal casting process	فرایند ریخته گی گریز از مرکزگرم
centrifugally cast pipe	لوله ریخته گی گریز از مرکز
group teaming plate	صفحه ریخته گری گروهی
She had let her hair down .	موهایش را ریخته بود روی شانه اش
mallable iron foundry	ریخته گری اهن چکش خوار
It was a mess . Everything was scattered all over the place.	همه چیز ریخته وپاشیده بود
pressure die casting machine	دستگاه ریخته گری حدیدهای فشاری
centrifugally cast concrete	بتن ریخته گی به روش گریزاز مرکز
die0casting die	حدیده ریخته گری تحت فشار
centrifugal casting process	طریقه ریخته گری گریز از مرکز
centrifugal casting process	فرایند ریخته گری گریز ازمرکز
overshot wheel	چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
centrifugal casting machine	دستگاه ریخته گری گریز ازمرکز
centrifugal casting	ریخته گری گریز از مرکز سانتریفوژ
pressure die casting process	فرایند ریخته گری حدیدهای فشاری
sand casting	ریخته گری قطعات فلزی باقابهای ماسهای
shell molding type foundry	ریخته گری نوع قالب گیری پوستهای
die casting	ریختن فلزات تحت فشار ریخته گری حدیدهای
flotsam and jetsam	کالاهایی که توسط ناخدای کشتی به دریا ریخته شده
knuckle sprue	استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
slough	در لجن گیر افتادن پوست ریخته شده مار
kentledge	چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
meats	گوشت
basting	گوشت
proud flesh	گوشت نو
flesh and blood	گوشت
pulpless	بی گوشت
flesh	گوشت
preserved meat	گوشت
granulation tissue	گوشت نو
brawn	گوشت
meat	گوشت
viand	گوشت
flesh-and-blood	گوشت
core binder	ماده چسبی که برای تقویت به ماسه ریخته گری اضافه میشود
geomancer	کسیکه بادیدن خاک ریخته شده در روی زمین فال میگیرد
berm	خاکریزی پله مانندی که در دو طرف کانال به صورت مورب ریخته میشود
diastasc	اب خوش گوشت
sarcophagous	گوشت خوار
chop	گوشت دنده
haslet	گوشت کبابی
surloin	گوشت مازه
the pulp of an apple	گوشت سیب
top round	گوشت کبابی
green meat	گوشت کهنه
gambrel	قلاب گوشت
incarnant	گوشت نو اور
pulpous	گوشت دار
meatman	گوشت فروش
masher	گوشت کوب
mangler	گوشت خرد کن