Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
dainty
گوشت یا خوراک لذیذ
Other Matches
regaling
خوراک لذیذ
regales
خوراک لذیذ
regaled
خوراک لذیذ
regale
خوراک لذیذ
delicacies
نازک بینی خوراک لذیذ
delicacy
نازک بینی خوراک لذیذ
sea pie
خوراک گوشت وسبزی که باارد به پزند
scrapple
خوراک مرکب از گوشت سرخ کرده وادویه
salis bury steak
خوراک گوشت گاو مخلوط باتخم مرغ وشیر
pot-shots
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot-shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
galantine
خوراک سرد گوشت گوساله وجوجه و دیگر جانوران که استخوان ان را در اورده باشند
gastronome
EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
salami
گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pomace
گوشت سیب گوشت میوه
luscious
لذیذ
delicious
لذیذ
toothsome
لذیذ
mouth-watering
لذیذ
relishable
لذیذ
saporous
لذیذ
delectable
لذیذ
savorous
لذیذ
club steak
قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
cates
چیزهای لذیذ
delectableness
چیز لذیذ
pleasurable
لذیذ مغتنم
delectability
چیز لذیذ
peach
چیز لذیذ
yummy
لذیذ خوشمزه
peaches
چیز لذیذ
gastronomist
متخصص غذای لذیذ
cate
سورسات اغذیه لذیذ
palatable
خوش طعم لذیذ
nicely
باریک بینی چیز لذیذ
It melts in the mouth
در دهان آب میشود(نرم و لذیذ است )
nectar
شراب لذیذ خدایان یونان شهد
the food was smoked
خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
titbit
لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
titbits
لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
tacking
خوراک
tacked
خوراک
foods
خوراک
food
خوراک
nutriments
خوراک
nutriment
خوراک
nourishment
خوراک
viands
خوراک
tucker
خوراک
chows
خوراک
chow
خوراک
victuals
خوراک
passage money
خوراک
pabulum
خوراک
keeps
خوراک
keep
خوراک
oligotrophic
کم خوراک
fares
خوراک
tack
خوراک
meat
خوراک
mess
:یک خوراک
feeds
خوراک
messmate
هم خوراک
at mess
سر خوراک
feed
خوراک
butterpump
غم خوراک
nutrition
خوراک
fare
خوراک
fared
خوراک
faring
خوراک
intakes
خوراک
repasts
خوراک
repast
خوراک
messes
:یک خوراک
intake
خوراک
tacks
خوراک
meats
خوراک
he partook of fare
در خوراک ما شریک شد
nourishes
خوراک دادن
dosing
یک خوراک دارو
queasiness
سنگینی خوراک
dosed
یک خوراک دارو
dose
یک خوراک دارو
feeds
خوراک علوفه
doses
یک خوراک دارو
insects
کرم خوراک
insect
کرم خوراک
feeders
خوراک دهنده
feeder
خوراک دهنده
sitophobia
خوراک هراسی
nourished
خوراک دادن
nourish
خوراک دادن
at meat
سر خوراک یا غذا
meal time
موقع خوراک
eating house
خوراک پزخانه
meal time
وقت خوراک
dosage
یک خوراک دارو
feedstuff
خوراک حیوانات
dosages
یک خوراک دارو
food gathering
خوراک اوری
grubbed
خوراک خواربار
grub
خوراک خواربار
frugal food
خوراک ساده
chop house
خوراک خانه
kingfisher
ماهی خوراک
heterotroph
خوراک گیر
preparation of food
تهیه خوراک
autotroph
خوراک ساز
piece de resistance
خوراک اصلی
grubs
خوراک خواربار
eating
خوش خوراک
feed
خوراک دادن
cannon fodder
خوراک توپ
boarding houses
خوابگاه و خوراک
boarding house
خوابگاه و خوراک
dish
سینی خوراک
snacks
خوراک سرپایی
treat
خوراک رایگان
treated
خوراک رایگان
treats
خوراک رایگان
feed
خوراک علوفه
feeds
خوراک دادن
food stamp
تمبر خوراک
food stamps
تمبر خوراک
health food
خوراک بهداشتی
health foods
خوراک بهداشتی
gourmets
خوراک شناس
eating
خورد و خوراک
junk food
گنده خوراک
junk foods
گنده خوراک
plat du jour
خوراک روز
plats du jour
خوراک روز
gourmet
خوراک شناس
snacks
خوراک مختصر
recipe
خوراک دستور
snack
خوراک سرپایی
to d. up
خوراک گذاردن
aliment
خوراک دادن
menus
فهرست خوراک
timbale
خوراک دلمه
hors d'oeuvres
پیش خوراک
hors d'oeuvre
پیش خوراک
support
[nourish, feed]
خوراک دادن
to give to eat
خوراک دادن
dishes
سینی خوراک
snack
خوراک مختصر
recipes
خوراک دستور
viand
خوراک ماکولات
suave
خوش خوراک
slipslop
خوراک ابکی
slops
خوراک ابکی
menu
فهرست خوراک
kitchen
محل خوراک پزی
feed belt
نوار خوراک دهنده
kitchens
محل خوراک پزی
larders
گنجه خوراک خوراکی
Primuses
چراغ خوراک پزی
feeding group
قسمت خوراک دهنده
fast food
تند خوراک تندکار
dosing
خوراک دوا یا شربت
hopper
محفظه خوراک دستگاه
cooker
چراغ خوراک پزی
cookers
چراغ خوراک پزی
chilli
خوراک لوبیای پر ادویه
chillies
خوراک لوبیای پر ادویه
Chile
خوراک لوبیای پر ادویه
chili
خوراک لوبیای پر ادویه
cresture conforts
خوراک و پوشاک خوب
eating disorder
اختلال خورد و خوراک
dosed
خوراک دوا یا شربت
nosh
خوراک سبک خوردن
spaghetti
خوراک رشته فرنگی
larder
گنجه خوراک خوراکی
Primus
چراغ خوراک پزی
chilies
خوراک لوبیای پر ادویه
doses
خوراک دوا یا شربت
revalenta
خوراک عدس واردجو
kitchener
بخاری خوراک پزی
thropholyt
لایه خوراک کاه
receiver
دستگاه خوراک دهنده
dozing
دوز یک خوراک دارو
to eat one's mutton
یا کسی خوراک خوردن
trencherman
ادم خوش خوراک
dozes
دوز یک خوراک دارو
vegetable diet
خوراک سبزی دار
dozed
دوز یک خوراک دارو
pitch into
به خوراک حمله کردن
piece deresistance
بخش عمده خوراک
doze
دوز یک خوراک دارو
recipes
دستور خوراک پزی
receivers
جعبه خوراک دهنده
receivers
دستگاه خوراک دهنده
sanguification
تبدیل خوراک بخون
convenience foods
خوراک پیش پخته
kickshaw
خوراک خوش مزه
rotisserie
مغازه خوراک پزی
hoppers
محفظه خوراک دستگاه
receiver
جعبه خوراک دهنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com