English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
auscultator گوش کننده صداهای درونی بدن
Other Matches
internal furnace کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
internal modem تلفیق و تفکیک کننده درونی
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
phonemes صداهای ساده
primary vowel sounds صداهای اصلی
pure tones صداهای خالص
polyphony صداهای متعدد وگوناگون
charivari صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
in peal دارای صداهای موزون یامنظم
phonendoscope اسبابی که بوسیله ان صداهای کوچک
cluttered صداهای ناهنجار دراوردن درهم ریختن
twitters صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittered صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittering صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twitter صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
clutters صداهای ناهنجار دراوردن درهم ریختن
clutter صداهای ناهنجار دراوردن درهم ریختن
monochord الت یک سیمه که برای نمایش نسبت میان صداهای موسیقی بکار میرود
squelch circuit یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
yowl صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowled صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowling صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowls صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
insides درونی
interior درونی
intestine درونی
civil درونی
inner درونی
interiors درونی
infelt درونی
intrinsic درونی
inward درونی
inmost درونی
intestines درونی
inside درونی
in- :درونی
innermost درونی
in- درونی
tumble home خم درونی
internal درونی
in :درونی
in درونی
subjective درونی
endogenous درونی
indoor درونی
internal phase فاز درونی
in-fighting کشمکش درونی
endogenous event رویداد درونی
aula حیاط درونی
entophyte انگل درونی
internal vibrator لرزاننده درونی
enteroceptor گیرنده درونی
subjectivity درونی بودن
pectorals صدری درونی
bal badak تیغ درونی پا
endophasia تکلم درونی
cooptation انتخاب درونی
interiors درونی درون
dynamically نیروی درونی
endocardium پرده درونی دل
ductless gland غده درونی
dynamic نیروی درونی
endoderm پرده درونی
interoceptor گیرنده درونی
indoor درونی داخلی
pore pressure فشار درونی
the inner layer لایه درونی
the inner layer چینه درونی
esoteric رمزی درونی
pectoral صدری درونی
interior درونی درون
archivolt قوس درونی
internal friction اصطکاک درونی
internal force نیروی درونی
internal font فونت درونی
internal energy انرژی درونی
internal conversion تبدیل درونی
internal consistency هماهنگی درونی
internal command فرمان درونی
internal inhibition بازداری درونی
interiority درونی بودن
interior affairs کارهای درونی
interflow جریان اب درونی
intercorrelation وابستگی درونی
innate درونی چسبنده
internal friction سایش درونی
interpolations براورد درونی
internal work کار درونی
internal temperature دمای درونی
internal secretion ترشح درونی
internal reflection انعکاس درونی
intrados قوس درونی
intrados springing line پاطاق درونی
spring of intrados پاطاق درونی
springing of soffit پاطاق درونی
intrinsic approach رهیافت درونی
intrinsic motivation انگیزش درونی
internal pressure فشار درونی
interpolation براورد درونی
inner speech گفتار درونی
inner shell electron الکترون درونی
inmost thoughts اندیشههای درونی
loggia ایوان درونی
internalises درونی کردن
internalization درونی ساختن
logarithmic viscosity number گرانروی درونی
internalizing درونی کردن
inflow ریزش درونی
internalizes درونی کردن
internalize درونی کردن
internalized درونی کردن
inherent viscosity گرانروی درونی
indravgnt جریان درونی
internalising درونی کردن
internalised درونی کردن
inner loop حلقه درونی
ingrowth رویش درونی
internality درونی بودن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
endocrane سطح درونی جمجمه
endocarditis اماس غشاء درونی دل
endo arterities اماس درونی شریان
internal hard disk دیسک سخت درونی
dynamic pressure فشار محرکه درونی
scarp دیوار درونی خندق
sacrp دیوار درونی خندق
endocarp حلقه درونی میوه
inherent [in] <adj.> درونی [ماندگار] [ذاتی]
mesophyll بافت درونی برگ
internist متخصص داروهای درونی
internal torque گشتاور نیروی درونی
internal sort مرتب کردن درونی
internal resisting moment لنگر مقاوم درونی
internalization درونی یا باطنی کردن
midland بین الارضین درونی
thermionic arc قوس گرمیونایی درونی
Internal energy انرژی درونی [فیزیک]
inner work function انرژی خروج درونی
inside berm سکوی شیببر درونی
internal consistency coefficient ضریب همسانی درونی
endospore غشاء درونی تخم
autotelic دارای قصد درونی
internal evidence مدارک یاگواه درونی
endosporium غشاء درونی تخم
endometrium پرده درونی زهدان
enostosis اماس درونی استخوان
endometritis اماس درونی زهدان
psychogenesis پیدایش نیروی درونی
inwarness بطون درونی بودن
escarp سرازیری درونی خندق یاخاکریز
extruded corner [پیش آمدگی گوشه درونی]
inside نزدیک به مرکز بخش درونی
interoceptive وابسته به انگیزش وتحریک درونی
internal ophthalmia اماس درونی تخم چشم
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
endosarc قسمت درونی سفیده سلول
insides نزدیک به مرکز بخش درونی
endocardial وابسته به پرده درونی دلhypoblast
internal friction مالش درونی سایش داخلی
intramural واقع در این سوی دیوارها درونی
integrated مودمی که بخش درونی سیستم باشد
entoptics شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
field glass عدسی درونی دوربین یاذره بین
to protect home industry صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
lock همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
gutter فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
intima درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
gutters فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
smoke consumer اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
proprioceptive تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
psychogenesis ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
Marxists طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
metallography شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com