Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (9 milliseconds)
English
Persian
mixtilineal
گوناگون خط
Search result with all words
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
redundancies
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
redundancy
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
miscellanies
مجموعهای از مطالب گوناگون
miscellany
مجموعهای از مطالب گوناگون
symposia
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposium
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposiums
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
multiple
چندلا گوناگون
multiple
گوناگون
job lot
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
job lots
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
diverse
گوناگون
varied
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
varied
گوناگون
diversified
گوناگون ساختن
diversifies
گوناگون ساختن
diversify
گوناگون ساختن
diversifying
گوناگون ساختن
oddments
مواد گوناگون
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
sundry
گوناگون
sundry
اقلام متفرقه گوناگون
various
گوناگون
multifarious
گوناگون
variant
گوناگون مختلف
miscellaneous
گوناگون
boilerplate
قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
catchall
فرف یامخزن اشیاء گوناگون
combination carrier
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
heterochromous
گوناگون
heterochromous
دارای رنگهای گوناگون
heteromorphic
جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
hexapla
کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
humoursomeness
حالات ویژه گوناگون
hypercard
نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
input output table
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
instructional computing
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
manifoldly
بطور متعدد یا گوناگون
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
maypole
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
miscellaneously
بطور گوناگون
moto scramble
مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
odd and ends
گوناگون
omnibus bill
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
panopticon
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
pied
گوناگون
polyphagia
خورنده غذاهای گوناگون
polyvalent
دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
progressive attack
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
protean
گوناگون
redundant information
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
sundries
گوناگون
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
under various titles
به عناوین گوناگون
undervarious
بعناوین گوناگون
universal provider
سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
varia
اشیا گوناگون
varia
مطالب گوناگون
variate
گوناگون
varicolored
گوناگون
variegated colours
رنگهای گوناگون
varietal
گوناگون پر از تنوعات
variform
گوناگون مختلف الشکل
various books
کتابهای گوناگون یا مختلف
varriform
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
versicolor
برنگهای گوناگون
variegated
گوناگون
wide-ranging
متنوع - گوناگون
Of all sorts. Of every description.
جور واجور ( جور به جور ؟ گوناگون )
Reforms are needed in various directions.
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
He gets paid wering different hats .
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
here and there
<idiom>
درمکانهای گوناگون
to compare apples and oranges
<idiom>
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com