English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
variant گوناگون مختلف
Search result with all words
variform گوناگون مختلف الشکل
various books کتابهای گوناگون یا مختلف
varriform دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
Other Matches
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
charting شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charted شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charts شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
chart شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
systems analysis ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
fractional اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
blocage [بنایی با مواد مختلف و در اندازه های مختلف که در ساخت دیوارهای رومی بکار می رفت.]
selectable مدار یا وسیلهای که انتخابهای مختلف آن با قرار دادن اتصالات سیم مختلف انتخاب می شوند
symbiosis همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
heterogeneous network سیستم ارتباطی تقسیم شده که با کانالهای با نرخ ارسال مختلف و پروتکلهای مختلف کار میکند
fdm انتساب عددی با سیگنال مختلف به فرکانسهای مختلف تا سیگنالهای زیادی روی کانال فرستاده شوند
vortex separation جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
paint program نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
allocates به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocate به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocating به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
functions سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
function سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functioned سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
estate in common درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
buses خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bused خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bus خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busing خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussed خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busses خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussing خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
frequencies انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
frequency انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
allogamous مختلف الجنس و مختلف النوع
profiling امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiles امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profile امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiled امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
tree of life درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
highways خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
highway خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
hunting design طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
sundry گوناگون
variate گوناگون
multiple گوناگون
pied گوناگون
sundries گوناگون
mixtilineal گوناگون خط
protean گوناگون
odd and ends گوناگون
varicolored گوناگون
heterochromous گوناگون
various گوناگون
variegated گوناگون
diverse گوناگون
miscellaneous گوناگون
varied گوناگون
multifarious گوناگون
diversified گوناگون ساختن
diversifies گوناگون ساختن
diversify گوناگون ساختن
diversifying گوناگون ساختن
oddments مواد گوناگون
miscellaneously بطور گوناگون
multiple چندلا گوناگون
varietal گوناگون پر از تنوعات
varia مطالب گوناگون
undervarious بعناوین گوناگون
varia اشیا گوناگون
under various titles به عناوین گوناگون
versicolor برنگهای گوناگون
wide-ranging متنوع - گوناگون
here and there <idiom> درمکانهای گوناگون
variegated colours رنگهای گوناگون
miscellanies مجموعهای از مطالب گوناگون
heterochromous دارای رنگهای گوناگون
sundry اقلام متفرقه گوناگون
miscellany مجموعهای از مطالب گوناگون
manifoldly بطور متعدد یا گوناگون
polyphagia خورنده غذاهای گوناگون
humoursomeness حالات ویژه گوناگون
symposiums مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposium مقالات گوناگون درباره یک موضوع
varied دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
catchall فرف یامخزن اشیاء گوناگون
polyvalent دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
job lots کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
to compare apples and oranges <idiom> چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
job lot کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
symposia مقالات گوناگون درباره یک موضوع
decollate جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
redundancies تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
combination carrier کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
Reforms are needed in various directions. تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
progressive attack پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
multi purpose vehicle وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
moto scramble مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
omnibus bill لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
redundancy تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
He gets paid wering different hats . به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
universal provider سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
star design طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
hexapla کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
input output table بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
to ring the changes کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
heteromorphic جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
panopticon نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
jumble shop دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
redundant information یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
instructional computing فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
montage قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
boilerplate قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
maypole تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
p system سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
hypercard نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
the incidents of a journey رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
disparate مختلف
various مختلف
divergent مختلف
variegated مختلف
varying مختلف
miscellaneous مختلف
sundry مختلف
diverse مختلف
discrepant مختلف
off مختلف
dissimilar مختلف
two discrepant stories دو حکایت مختلف
half breed از نژاد مختلف
miscellaneous works کارهای مختلف
variously بطور مختلف
heterochromatic مختلف اللون
diverse مختلف مخالف
variate مختلف کردن
half caste ازنژاد مختلف
several جدا مختلف
polyphyletic مختلف الاجداد
polyphyletic از نژادهای مختلف
diversely به اشکال مختلف
asynchronous مختلف الزمان
stock markets بورس کالاهای مختلف
holdall جعبه اسبابهای مختلف
multifarious دارای انواع مختلف
intercollegiate بین کالجهای مختلف
holdalls جعبه اسبابهای مختلف
internationals مربوط به کشورهای مختلف
stock market بورس کالاهای مختلف
interrace بین نژادهای مختلف
miscellanist نویسنده مطالب مختلف
team tennis بازیهای مختلف تنیس
stage مراحل مختلف یک موشک
stages مراحل مختلف یک موشک
varisized دارای اندازههای مختلف
eccentric مختلف المرکز بودن
syntax هم اهنگی قسمتهای مختلف
international مربوط به کشورهای مختلف
multi tone horn بوق با اصوات مختلف
eccentrics مختلف المرکز بودن
heterochromatic دارای رنگهای مختلف
commodity loading بارگیری کالاهای مختلف
rank and file شئون مختلف نظامی
The various strata of society. طبقات مختلف اجتماع
interracial بین نژادهای مختلف
plugs ورودی که به وسایل مختلف
plugging ورودی که به وسایل مختلف
plug ورودی که به وسایل مختلف
play off <idiom> رفتار مختلف با اشخاص
disjunctive دارای دو شق مختلف فصلی
run around <idiom> گردش درمناطق مختلف
process مراحل مختلف چیزی
processes مراحل مختلف چیزی
diversiform دارای اشکال مختلف
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
syncretic تلفیق کننده عقاید مختلف
polygenesis پیدایش انسان ازنژادهاومبادی مختلف
blocky پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
stochastic دارای تغییردر مواقع مختلف
walleye انواع مختلف اردک ماهی
FTAM بین سیستمهای کامپیوتری مختلف
figure skate اسکیت با انجام حرکات مختلف
polytechnical وابسته به علوم عملی مختلف
allomorph تصاریف مختلف کلمه یا فعل
walleyed انواع مختلف اردک ماهی
polytechnic وابسته به علوم عملی مختلف
homonymous دارای دویاچند معنی مختلف
polytechnics وابسته به علوم عملی مختلف
interbreed نژادهای مختلف را با هم پیوند کردن
scatter around <idiom> غیرمحتاطانه درجاهای مختلف گذاشتن
catamarans قایق با دو بدنه در دو سطح مختلف
catamaran قایق با دو بدنه در دو سطح مختلف
multi rate meter کنتور با چند نرخ مختلف
general purpose machine دستگاه برای اهداف مختلف
bipolar تراترسیتور با سه لایه مختلف به صورت -p -n p یا -n -p n
fun house محل سرگرمی وتفریحات مختلف
outcross امیزش کردن دو جنس مختلف با هم
cat's cradle ساختن طرحهای مختلف با نخ و انگشتان
adapter دوشاخهای که به وسایل با ورودیهای مختلف
interdisciplinary مربوط به رشتههای مختلف علمی
bytes کامپیوتر با طول کلمه مختلف
gather دریافت داده از منابع مختلف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com