English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English Persian
inlay گوهر نشان کردن
inlaying گوهر نشان کردن
inlays گوهر نشان کردن
Search result with all words
to inlay gems in anything چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
Other Matches
gemmed گوهر نشان
studded with gems گوهر نشان
instarred with gems گوهر نشان
inlaid with gems گوهر نشان
inlayer مرصع ساز گوهر نشان
pennyweight سنگ گوهر فروشان که برابر است با 71555/1گرم و نشان اختصاری
jewel با گوهر اراستن مرصع کردن
jewels با گوهر اراستن مرصع کردن
to inlay anything with gems چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
gemmy پر گوهر
gems گوهر
gem گوهر
homoousian هم گوهر
navigating گوهر
jewels گوهر
jewel گوهر
navigates گوهر
natures گوهر
navigate گوهر
consubstantial هم گوهر
navigated گوهر
consubstantiation هم گوهر
essence گوهر
nature گوهر
matrix or matrices قرارگاه گوهر
a rare bird گوهر نایاب
lowborn بد گوهر پست
gemologist گوهر شناس
gemmy گوهر مانند
sparklers گوهر درخشان
sparkler گوهر درخشان
precious stones گوهر ها جواهرات
jeweler گوهر فروش
logie روی گوهر نما
marks نشان کردن نشان
mark نشان کردن نشان
gemological مربوطبه علم گوهر شناسی
The shell does not always contain a pearl. <proverb> همیشه در صدف گوهر نباشد .
gemmological مربوط به علم گوهر شناسی
Why do you cast pearls before the swine. <proverb> گوهر خود پیش خوک مینداز.
pyrope هر نوع گوهر برنگ قرمز روشن
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to take a نشان کردن
ear mark نشان کردن
sight نشان کردن
sights نشان کردن
to draw a beads on نشان کردن
symbolising نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolised نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolized نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolises نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
asterisk با ستاره نشان کردن
to imprint on the mind خاطر نشان کردن
to impress on the mind خاطر نشان کردن
to stamp on the mind خاطر نشان کردن
to have a shy at باسنگ نشان کردن
dagger خنجر نشان کردن
stamp on the mind خاطر نشان کردن
trace رد یابی کردن نشان
point خاطر نشان کردن
asterisks با ستاره نشان کردن
traces رد یابی کردن نشان
daggers خنجر نشان کردن
to sight gun نشان کردن اسلحه
to aim ones gun at باتفنگ نشان کردن
traced رد یابی کردن نشان
earmark نشان کردن اختصاص دادن
represent بیان کردن نشان دادن
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
represented بیان کردن نشان دادن
projects فاهر کردن نشان دادن
to set out نشان دادن تعیین کردن
represents بیان کردن نشان دادن
projected فاهر کردن نشان دادن
project فاهر کردن نشان دادن
displaying نشان دادن ابراز کردن
sights دید زدن نشان کردن
displays نشان دادن ابراز کردن
display نشان دادن ابراز کردن
suspension ribbon لنت اویزان کردن نشان
sight دید زدن نشان کردن
displayed نشان دادن ابراز کردن
marking نشان دار سازی نشان
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
markings نشان دار سازی نشان
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
lithoglyptics کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
stamps نشان دار کردن کلیشه زدن
demonstrating نشان دادن تظاهر به عمل کردن
feature نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
belie خیانت کردن به عوضی نشان دادن
to give publicity to بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
punctuating نشان گذاری کردن نقطه دار
damaskeen ابدارکردن زرنشان یاسیم نشان کردن
punctuates نشان گذاری کردن نقطه دار
belied خیانت کردن به عوضی نشان دادن
brazen بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
belying خیانت کردن به عوضی نشان دادن
brazenly بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
featured نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
belies خیانت کردن به عوضی نشان دادن
features نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
stamp نشان دار کردن کلیشه زدن
demonstrate نشان دادن تظاهر به عمل کردن
featuring نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
punctuated نشان گذاری کردن نقطه دار
demonstrated نشان دادن تظاهر به عمل کردن
simulating تقلید نشان دادن وانمود کردن
punctuate نشان گذاری کردن نقطه دار
simulate تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstrates نشان دادن تظاهر به عمل کردن
simulates تقلید نشان دادن وانمود کردن
referred اشاره کردن نشان کردن
refers اشاره کردن نشان کردن
highlighting نشان کردن پررنگ کردن
refer اشاره کردن نشان کردن
cerebrate فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
gems سنگ گران بها جواهر نشان کردن
milestone بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestones بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
gem سنگ گران بها جواهر نشان کردن
to check off رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
to prove oneself نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
conceal پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceals پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
hyphen علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
religionize دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
auto توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
lapidarian سنگ شناس گوهر شناس
lapidary سنگ شناس گوهر شناس
images نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
historical rugs قالی های قدیمی، آنتیک و موزه ای [مثل فرش شیخ صفی، فرش پازیریک، فرش چلسی، فرش دادلی، فرش گوهر، فرش شکارگاهی وین و فرش توپکاپی]
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
quotes نقل بیان کردن نشان نقل قول
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
quoted نقل بیان کردن نشان نقل قول
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
quote نقل بیان کردن نشان نقل قول
Gohar carpet فرش گوهر [این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
printless بی نشان
tracts نشان
plaque نشان
stamps نشان
signalled نشان
tract نشان
targets نشان
hash mark خط نشان
signaled نشان
scored نشان
targeting نشان
symptoms نشان
scores نشان
signal نشان
plaques نشان
traces نشان
targetted نشان
targetting نشان
emblem نشان
savorŠetc نشان
tallying نشان
gong [British E] نشان
tally خط نشان
tally نشان
tallying خط نشان
indication نشان
targeted نشان
emblems نشان
vestigial نشان
vestige نشان
tallies خط نشان
tallies نشان
vestiges نشان
banners نشان
banner نشان
trace نشان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com