Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
houseplant
گیاه توی منزل
houseplants
گیاه توی منزل
Other Matches
isomorph
جانور یا گیاه ویاگروهی که مشابه گیاه یاگروه دیگری است
gametophyte
گیاه یا نژادی از گیاه که دارای عضو جنسی تناوبی
ear
خوشه
[بخشی از ساقه گیاه غلاتی]
[گیاه شناسی]
rhubarb
گیاه ریواس
[از برگ های این گیاه در چین و هند جهت تهیه رنگ زرد لیمویی استفاده می شود.]
madder
گیاه روناس
[از ریشه این گیاه رنگینه قرمز به دست می آید که یکی از اصلی ترین مواد رنگی در رنگرزی فرش محسوب می شود.]
halophyte
گیاه اب شور یا گیاه شوره زی
wildling
گیاه وحشی گیاه خودرو
hemp
گیاه شاهدانه
[در فرش هند، افغانستان و بعضی از فرش های چین از ساقه های چوبی این گیاه، الیاف تهیه کرده و در تار فرش از آن استفاده می کنند.]
hearths
منزل
houseful
یک منزل بر
lodging
منزل
lodgings
منزل
abodes
منزل
pieds-a-terre
منزل
domiciles
منزل
pied-a-terre
منزل
domicile
منزل
dwellings
منزل
dwelling
منزل
hearth
منزل
stages
منزل
hospices
منزل
hospice
منزل
lodged
منزل
inn
منزل
inns
منزل
lodges
منزل
lodge
منزل
stage
منزل
abode
منزل
habitations
منزل
housed
منزل
habitation
منزل
houses
منزل
commorancy
منزل
house
منزل
home
منزل
biding
منزل
withindoors
در منزل
halting place
منزل
homes
منزل
board
منزل کردن
encage
منزل دادن
abide
منزل کردن
abided
منزل کردن
abides
منزل کردن
household economy
تدبیر منزل
accommodate
منزل دادن
accommodated
منزل دادن
encamped
منزل دادن
accommodates
منزل دادن
dwelling house
منزل مسکونی
boarded
منزل کردن
take up ones abode
منزل کردن
accomodate
منزل دادن
to shift one's lodging
تغییردادن منزل
housework
کار منزل
dwelling
منزل کردن
to take up one's quarters
منزل کزدن
encamp
منزل دادن
encamping
منزل دادن
encamps
منزل دادن
He came out of the house.
از منزل درآمد
roost
منزل کرن
roosted
منزل کرن
roosting
منزل کرن
residance telephone
تلفن منزل
roosts
منزل کرن
dwellings
منزل کردن
lodgment or lodge
منزل گیری
outdoors
خارج از منزل
home address
آدرس منزل
house arrest
توقیف در منزل
camps
منزل کردن
dwelt
منزل داشت
digging
خانه منزل
home economics
تدبیر منزل
home economics
اقتصاد منزل
lodges
منزل کردن
lodges
منزل دادن
lodged
منزل کردن
lodged
منزل دادن
lodge
منزل کردن
lodge
منزل دادن
alfresco
خارج از منزل
accommodating
منزل مناسب
to move out
[از منزل]
رفتن
homeward
بطرف منزل
dwelt
منزل کرد
camp
منزل کردن
quarters
منزل بخش
houses
منزل گزیدن
housed
منزل گزیدن
house
منزل گزیدن
housekeeping
اداره منزل
camped
منزل کردن
search warrant
حکم تفتیش منزل
halfway house
منزل نیمه راه
halfway houses
منزل نیمه راه
petted
حیوان اهلی منزل
accommodations
منزل وسایل راحتی
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
accommodation
منزل وسایل راحتی
search warrants
حکم تفتیش منزل
To put up at a place .
درجایی منزل کردن
well lodged
دارای منزل راحت
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
house service meter
کنتور برق منزل
manor
ملک تیولی منزل
to fix up
منزل دادن پوشانیدن
pet
حیوان اهلی منزل
lodgment
منزل گیری استقرار
house wiring switch
کلید برق منزل
I am staying at the hotel.
در هتل منزل دارم.
withindoors
اشخاص داخل منزل
pets
حیوان اهلی منزل
to move out
[از منزل]
بارکشی کردن
manors
ملک تیولی منزل
lodgement
منزل گیری استقرار
room
مسکن گزیدن منزل دادن به
rooms
مسکن گزیدن منزل دادن به
domiciles
منزل یا مرکز مهم امور
easement
راحت شدن از درد منزل
to put up
منزل دادن به نامزد کردن
domicile
منزل یا مرکز مهم امور
outhouse
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
outhouses
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
put up
طرح کردن منزل دادن
A load askew does not reach its destination .
<proverb>
بار کج به منزل نمى رسد .
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
eating out
صرف غذا بیرون از منزل
put-up
طرح کردن منزل دادن
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
come and take p luck with us
بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
A light burden soon reaches home .
<proverb>
بار سبک زود به منزل مى رسد .
subsidized accommodation
منزل با کمک هزینه
[کرایه و غیره]
where do you live
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
Could you put us up for the night ?
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
barracking
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracked
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barrack
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Floreale
[سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
Lets go to my house for pot luck .
برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
to register with the police
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
lungwort
شش گیاه
plants
گیاه
plant
گیاه
herb
گیاه
herbs
گیاه
vegetable
گیاه
greenstuff
گیاه
herbage
گیاه
manragora
مردم گیاه
manragora
مهر گیاه
mandrake
مهر گیاه
mandrake
مردم گیاه
microphyte
گیاه خرد
milk weed
شیر گیاه
milk weed
گیاه پادزهر
mimosa
گیاه حساس
herbist
گیاه فروش
monocotyledon
گیاه تک لپه
mucilage
لزوجت گیاه
musk root
گیاه مشکین
nicotiana
گیاه توتون
mandragora
مهر گیاه
herbivora
گیاه خواران
honey dew
شهد گیاه
herby
گیاه دار
to water something
آب دادن
[گیاه]
hydrophyte
گیاه ابزی
herborist
گیاه شناس
legumen
گیاه خوردنی
lemon grass
گور گیاه
lithophyte
گیاه سنگ زی
overgrown with plants
پوشیده از گیاه
herborist
گیاه فروش
plantlike
گیاه مانند
herblike
گیاه مانند
oceanophyte
گیاه دریایی
orchis
گیاه ثعلب
yearling
گیاه یک ساله
the stem of a plant
ساقه گیاه
turnsole
گیاه تورنسل
vegetive
گیاه پرور
waterweed
گیاه ابزی
xerophyte
گیاه خشک زی
houseplant
گیاه خانگی
houseplants
گیاه خانگی
sweet rush
گور گیاه
sensitive plant
گیاه حساس
overgrown with plants
گیاه پوش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com