English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
xerophyte گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
Other Matches
inhabitant زیست کننده در
saltwater زیست کننده در اب شور
stenobathic درعمق کم زیست کننده
coexistent باهم زیست کننده
limnic زیست کننده در اب شیرین
limnetic زیست کننده در اب شیرین
limicoline زیست کننده درساحل
lacustrine زیست کننده دردریاچه
fluvial زیست کننده در رودخانه
live-in زیست کننده در محل کار
mesarch زیست کننده درناحیه مرطوب
lentic زیست کننده در ابهای راکد
saxatile درسنگ زیست کننده یا روییده
stenohaline زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
halobiont موجود زیست کننده دراب شور
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
lotic زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
invasive species نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
neophyte نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
invasive exotic نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
exotic نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
alien species نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
pantropical منتشر درنواحی گرمسیری
pantropic منتشر درنواحی گرمسیری
ice foot دیواره یخ درنواحی شمال
percheron یکجور اسب نیرومندو تندروکه درنواحی فرانسه پرورده میشود
post diluvian زیست کننده پس از طوفان پس از طوفان رخ داده
isomorph جانور یا گیاه ویاگروهی که مشابه گیاه یاگروه دیگری است
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
gametophyte گیاه یا نژادی از گیاه که دارای عضو جنسی تناوبی
ear خوشه [بخشی از ساقه گیاه غلاتی] [گیاه شناسی]
rhubarb گیاه ریواس [از برگ های این گیاه در چین و هند جهت تهیه رنگ زرد لیمویی استفاده می شود.]
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
madder گیاه روناس [از ریشه این گیاه رنگینه قرمز به دست می آید که یکی از اصلی ترین مواد رنگی در رنگرزی فرش محسوب می شود.]
halophyte گیاه اب شور یا گیاه شوره زی
wildling گیاه وحشی گیاه خودرو
environmental preservation نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
hemp گیاه شاهدانه [در فرش هند، افغانستان و بعضی از فرش های چین از ساقه های چوبی این گیاه، الیاف تهیه کرده و در تار فرش از آن استفاده می کنند.]
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
performance of the dam زیست سد
subsistence زیست
biogen زیست زا
symbion هم زیست
bio- زیست -
biochemistry زیست- شیمی
biology زیست شناسی
biotechnology زیست فناوری
worked زیست عمل
work زیست عمل
biologically زیست شناختی
biological زیست شناختی
subsistence مربوط به زیست
subsistence وسایل زیست
biochemistry زیست شیمی
viability زیست پذیری
biological chemistry زیست شیمی
environments محیط زیست
environment محیط زیست
biophysics زیست- فیزیک
biosphere زیست سپهر
biosphere فضای زیست
biosphere زیست کره
existence زیست موجودیت
existences زیست موجودیت
modus vivendi شیوه زیست
settlements زیست گاه
settlement زیست گاه
biochemists زیست شیمیدان
biochemist زیست شیمیدان
libido زیست مایه
libidos زیست مایه
subsists زیست کردن
subsisting زیست کردن
subsisted زیست کردن
subsist زیست کردن
exvia برون زیست
colony زیست گاه
biologist زیست شناس
eco- زیست بوم
biome زیست بوم
biogenosphere زیست سپهر
biological clock زیست گشت
biomechanics زیست مکانیک
biometrics زیست سنجی
biogeography زیست جغرافی
biogenic زیست زاییده
biogenetic زیست زادی
biogenesis زیست زاد
bioluminescence زیست تابی
homelands زیست بوم
biome اقلیم زیست
biologism زیست شناسی
joie de vivre زیست شادی
biomass زیست توده
livability زیست پذیری
biogases زیست گاز
biogenosphere زیست کره
homeland زیست بوم
biogeographic زیست جغرافیایی
liveware زیست افزار
biometry زیست سنجی
libidinal زیست مایهای
biometrics زیست سنجش
life force زیست نیرو
biospher زیست کره
biogas زیست گاز
biotype زیست گروه
life space فضای زیست
biopolymer زیست بسپار
environmentalists محیط زیست گرا
biochron زیست زمان جانداران
biological control کنترل زیست شناختی
proclimax منطقه زیست جانوریاگیاهی
biocid زیست کش مانع حیات
bioclimatology زیست اقلیم شناسی
biochemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
environmentalist محیط زیست شناس
environmentalist محیط زیست گرا
biological chemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
geobiology زمین زیست شناسی
environmentalists محیط زیست شناس
amylum نشاسته [زیست شیمی]
biomass pyramid هرم زیست توده
psychobiology روانشناسی زیست شناختی
environmental costs مضار زیست محیطی
environmental impact نشانزد زیست محیطی
environmentalism محیط زیست شناسی
environmentalism محیط زیست گرایی
viable زیست پذیر ماندنی
life zone منطقه زیست شناسی
environmental conservation حفافت محیط زیست
biochemical catalyst کاتالیزور زیست شیمیایی
environmental benefit فواید زیست محیطی
biologism زیست شناختی نگری
human biometric زیست سنجی انسانی
phenology زیست پدیده شناسی
biodegradable زیست تجزیه پذیر
environmental protection حفاظت محیط زیست
eco-tech فناوری زیست بوم
eco-technology فناوری زیست بوم
xerophile قابل زیست در محیطهای خشک
xerophilous قابل زیست درمحیطهای خشک
bio- پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
biologic زیست شناسی معرفت الحیات
biomass feedstock مواد اولیه زیست توده
bionic وابسته به زیست سازه شناسی
b.o.d نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
limnologist زیست شناس جانوران اب شیرین
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
biological oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biochemical oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
genetic screen بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
gene analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
host organism ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
to be parasitic [on] پارازیتی شدن [زیست شناسی]
to be parasitic [on] انگلی شدن [زیست شناسی]
may fly حشرهای که یک روز زیست میکند
pharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
starch [Amylum] نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه]
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
adenoid لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
nasopharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
paleontology مبحث زیست شناسی دوران قدیم
medial meniscus منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
genetic screen بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
gene analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
environmental services دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
pond life جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
the Green Dot® [recycling symbol] علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
biology زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
java sparrow نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
biodegraability قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
paleontologist ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
to greenwash نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
genetics شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
radiobiology مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
herbage گیاه
plant گیاه
herb گیاه
plants گیاه
herbs گیاه
greenstuff گیاه
vegetable گیاه
lungwort شش گیاه
phenology مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
limnology بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند
sere تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
phytosphere گیاه- کره
phytosphere گیاه- سپهر
phytophagous گیاه خوار
herblike گیاه مانند
plant food غذای گیاه
herbalists گیاه شناس
herbivora گیاه خواران
cutting قلمه گیاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com