Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
seize
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seized
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seizes
گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
Other Matches
season cracking
ترکی که بعلت عمر زیاد دروسایل یا مهمات تولید میشود
anneal
حرارت زیاد دادن و بعد سردکردن
vulcanization
حرارت زیاد جوش اکسیژن لاستیک وفلزات
diapositive
تولید حرارت توسط جریانهای با فرکانس زیاد
chromel
الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
brake lining
مادهای با کارایی خوب دربرابر اصطکاک و مقاومت دربرابر حرارت زیاد
Nomatic rugs
قالی های عشایری و قشقایی
[این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
exothermal
حرارت زا تشکیل شده در اثر حرارت
exothermic
حرارت زا تشکیل شده در اثر حرارت
thermal stress
ازمایش اثر حرارت تشعشعی رادیواکتیویته مقاومت درمقابل اثر فرساینده حرارت
pyrolysis
تغییر شیمیایی در اثر حرارت تجزیه در اثر حرارت اتشکافت
haws
گیرکردن
hawed
گیرکردن
falters
گیرکردن
haw
گیرکردن
falter
گیرکردن
faltered
گیرکردن
interlocked
در هم گیرکردن
interlocking
در هم گیرکردن
interlocks
در هم گیرکردن
interlock
در هم گیرکردن
to run a
گیرکردن
engages
گیرکردن
engage
گیرکردن
hawing
گیرکردن
mat
درهم گیرکردن
misfires
گیرکردن اسلحه
middle of the road
<idiom>
سردوراهی گیرکردن
misfired
گیرکردن اسلحه
misfire
گیرکردن اسلحه
mats
درهم گیرکردن
foul
گیرکردن نارو زدن
fouled
گیرکردن نارو زدن
fouler
گیرکردن نارو زدن
foulest
گیرکردن نارو زدن
fouls
گیرکردن نارو زدن
to put ones foot in it
گیرکردن
[دراشتباه یاسختی افتادن]
by reason of
بعلت
on account of
بعلت
owing to
بعلت
due to
بعلت
whenas
بعلت اینکه
on
بعلت بطرف
guardian by nurture
قیم بعلت پرورش
posteriori
با پی بردن ازمعلول بعلت
time honored
مورد احترام بعلت قدمت
conk out
<idiom>
بعلت خستگی به خواب رفتن
piston cover
کف پیستون
piston
پیستون
piston head
کف پیستون
plunger
پیستون
plungers
پیستون
pistons
پیستون
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
finality
اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
piston cover
پوشش پیستون
piston clearnce
فاصله پیستون
piston pressure
فشار پیستون
piston guide
راهنمای پیستون
piston crown
تاج پیستون
piston area
سطح پیستون
pump piston
پیستون پمپ
plungers
پیستون شناور
plunger
پیستون غوطهای
plunger
پیستون شناور
piston packing
لائی پیستون
plunger piston
پیستون شناور
piston stroke
ضربه پیستون
piston speed
سرعت پیستون
jackets
بوش پیستون
jacket
بوش پیستون
piston rod
دسته پیستون
piston ring
رینگ پیستون
plungers
پیستون غوطهای
connecting rod
دسته پیستون
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
rotary piston machanism
مکانیزم پیستون دوار
piston pin
اشپیل پایین پیستون
back stroke
ضربه برگشت پیستون
connecting rod bolt
پیچ دسته پیستون
piston travel
طول ضربه ی پیستون
piston displacement
تغییر مکان پیستون
double piston engine
موتور پیستون مضاعف
throttling rod
پیستون نافم روغن
rotary piston compressor
کمپرسور پیستون دار
brake piston cup
رینگ پیستون ترمز
forked connecting rod
دو شاخ دسته پیستون
opposit stroke pistons
پیستون مقابل گرد
power play
وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
cenogenesis
تغییراتی که بعلت عادت به محیط وهمزیستی درجنس یانژاد
hydrogen embrittleness
فقدان چقرمگی بعلت وجودهیدروژن در داخل جسم میباشد
take over
بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
blows
ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
aphonia
فقدان صدا یا خفگی ان بعلت فلج تارهای صوتی
blow
ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
balanced actuator
سیلندر پیستون محرک هیدرولیکی
actuator
سیلندر پیستون عمل کننده
rammed
دژکوب پیستون منگنه ابی
opposed piston engine
موتور پیستون روبرو متقابل
ram
دژکوب پیستون منگنه ابی
rams
دژکوب پیستون منگنه ابی
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
nominative subject
اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
attaint
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
man down
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
frozen assets
دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
nominative appositive
اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
avianize
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
oil scraper
رینگی در پایین یا حاشیه پایینی پیستون
bronchial asthma
تنگی نفس که بعلت انقباض عضلات جدارقصبه الریه ایجاد میشود
striking off the roll
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
bumpers
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bedsore
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
clearance volume
کمترین حجم سیلندر هنگامیکه پیستون در نقطه مرگ بالاقرار دارد
wrist pin
پینی که در موتور رادیال دسته پیستون را به شاتون اصلی متصل میکند
walkover
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
stagnation thesis
فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
walkovers
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
foreclosing
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
forecloses
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclose
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclosed
فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
amnesia
ضعف حافظه بعلت ضعف یا بیماری مغزی فراموشی
to stumble against a rock
گیرکردن به سنگ یاخوردن به سنگ
vehemence
حرارت
hotness
حرارت
heats
حرارت
adust
با حرارت
mettlesome
با حرارت
warm
با حرارت
fired
حرارت
fires
حرارت
pyogenic
حرارت زا
warmest
با حرارت
warms
با حرارت
temperature
حرارت
temperatures
حرارت
fire
حرارت
warmed
با حرارت
heat
حرارت
ardour
حرارت
clammy
بی حرارت
fervidity
حرارت
ardor
حرارت
enthrusiasm
حرارت
verve
حرارت
fervidness
حرارت
warmth
حرارت
impressment
جدیت حرارت
steamiest
پر حرارت پر بخار
steamy
پر حرارت پر بخار
central heating
حرارت مرکزی
steamier
پر حرارت پر بخار
thermotherapy
حرارت درمانی
heat absorption
جذب حرارت
fervently
از روی حرارت
temperature
درجه حرارت
strenuousness
حرارت و اصرار
initiatives
شوق و حرارت
thermoregulation
تنظیم حرارت
calorimeter
حرارت سنج
expansion heat
حرارت انبساط
heat economy
اقتصاد حرارت
enthalpy
حرارت فعال
ginger
تندی حرارت
low heat cement
سیمان کم حرارت
transformation of heat
تبادل حرارت
interchange of heat
تبادل حرارت
impetuosity
تندی حرارت
heat conductor
هادی حرارت
gradients
افت حرارت
ardency
شور و حرارت
zeal
ذوق حرارت
heat transfer
انتقال حرارت
calorification
تولید حرارت
heats
حرارت دادن
heats
گرما حرارت
heat exchange
تبادل حرارت
heat expansion
انبساط حرارت
heat drop
افت حرارت
temperatures
درجه حرارت
calefactory
حرارت بخش
heat unit
واحد حرارت
thermometers
حرارت سنج
initiative
شوق و حرارت
gradient
افت حرارت
heat of hydration
حرارت ئیدراسیون
heat
حرارت دادن
thermophysics
فیزیک حرارت
actinometre
حرارت سنج
heat
گرما حرارت
actinometer
حرارت سنج
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com