English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
diver's mate یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
Other Matches
waterlogged ازاب اشباع
to fish in troubled waters ازاب گل الودماهی گرفتن
water worn ساییده شده ازاب
gateage دریچه یابندبرای جلوگیری ازاب
neptunian ازاب پیدا شده نپتونی
overarm خارج شدن بازوی شناگر ازاب
to feather an oar پاروراپس ازبیرون اوردن ازاب تخت قراردادن
her اورا
they proclaimed him sovereign جلوس اورا
he was sent to england اورا فرستادندبانگلستان
i had a great wish to see him داشتم که اورا به بینم
they intended to kill him میخواستند اورا بکشند
they intended to kill him قصدکشتن اورا داشتند
out with him اورا بیرون کنید
We havent seen him for ages. سالهاست اورا ندیده ایم
Such extravagances ruined him. این ولخرجی ها اورا زمین زد
They consider him as an outsider . اورا غریبه بحساب می آورند
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
They gave him a sound thrashing . اورا کتک مفصلی زدند
He is called by this name. اورا به این رسم می خوانند
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
I sent him on an errand. اورا دنبال یک کاری فرستادم
He was not admitted to the university. اورا به دانشگاه راه ندادند
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
Providence watches over him. از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
they a his death to poison مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
Everybody condemned his foolish behaviour . همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
The bandits stripped him of all his belongines . دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
She loves him in spite lf sll his faults . با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
antigone دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
they rejected his proposition پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
upping رو به بالا
superincumbent از بالا
overhead سر بالا
upping بالا
upped رو به بالا
ascendency بالا
ascendancy بالا
up رو به بالا
upped بالا
top بالا
overhead بالا
uppermost از بالا
in old age [in great age] در سن بالا
at a great age در سن بالا یی
upper بالا
aloft بالا
overtones بالا تن
overtone بالا تن
up stairs بالا
up there ان بالا
high بالا
balconies لژ بالا
upside بالا
balcony لژ بالا
upper limit حد بالا
up بالا
galleries لژ بالا
outreach بالا
highest بالا
above در بالا
headwater بالا اب
on high در بالا
atop بالا
lever bridge پل بالا رو
over- بالا
highs بالا
aweigh بالا
gallery لژ بالا
over بالا
at the utmost دست بالا
toss your oars پارو بالا
uplifter بالا برنده
unfield میدان بالا
high burst ترکش بالا
high contrast تغایر بالا
ascendent بالا رونده
high efficiency راندمان بالا
up and down بالا و پایین
high frequency بسامد بالا
high frequency فرکانس بالا
high frequency alternator ژنراتورفرکانس بالا
ascensive بالا رونده
top pour ریختن از بالا
topside قسمت بالا
to puff out بالا امدن
to puff up بالا امدن
high grown بلند بالا
to set in بالا امدن
top carriage قنداق بالا
embezzling بالا کشیدن
boosters بالا برنده
embezzles بالا کشیدن
embezzled بالا کشیدن
embezzle بالا کشیدن
abovestairs طبقه بالا
top cast ریختن از بالا
raising بالا اوردن
ascendance بالا رفتن
topmast دکل بالا
topsides قسمت بالا
upper beam تیر بالا
upper bound کران بالا
h.f. فرکانس بالا
upgrading بطرف بالا
upgrading از درجه بالا
upgrading بالا بردن
face up feed خورد رو به بالا
upgrades بطرف بالا
upgrades از درجه بالا
upgrades بالا بردن
upgraded بطرف بالا
upgraded از درجه بالا
upgraded بالا بردن
upgrade بطرف بالا
head piece قسمت بالا
rallied بالا بردن قی مت
heave in بالا کشیدن
soars بالا رفتن
soared بالا رفتن
upriser بالا رونده
soar بالا رفتن
shoot-outs بالا جستن
shoot-out بالا جستن
shoot out بالا جستن
shoot forth بالا جستن
upraise بالا بردن
uprear بالا بردن
heave away بالا بکشید
bottom up از پایین به بالا
rally بالا بردن قی مت
rallies بالا بردن قی مت
upgrade از درجه بالا
high impedance امپدانس بالا
scandent بالا رونده
jacks بالا بردن
jack بالا بردن
hoist بالا بردن
plan view دید از بالا
hoist بالا کشیدن
hoisted بالا بردن
the above figures ارقام بالا
hoisted بالا کشیدن
hoists بالا بردن
the upper storey اشکوب بالا
ascending بالا رونده
pushup بالا فشردنی
on stilts بالا ایستاده بل
hoists بالا کشیدن
uplift بالا بردن
atop بطرف بالا
surmountable بالا قرارگرفتنی
plan view نمای بالا
res noitaloseR بالا
regorge بالا اوردن
radio frequency فرکانس بالا
top down از بالا به پایین
top-down از بالا به پایین
spec مشخصات بالا
toss بالا انداختن
spoke bone زند بالا
tossed بالا انداختن
tosses بالا انداختن
tossing بالا انداختن
raises بالا کشیدن
raises بالا بردن
raise بالا کشیدن
raise بالا بردن
upheavals بالا امدن
uplifts بالا بردن
upheaval بالا امدن
aspired بالا رفتن
aspire بالا رفتن
joo chin pyon soon koot کف دست بالا
jack up بالا بردن
it comes from above از بالا می آید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com